نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

وقتی به سراغ من آیی که نیستم

گفتم آهن دلی کنم چندی             ندهم دل به هیچ دلبندی

سعدیا دور نیک‏نامی رفت               نوبت عاشقی است یک چندی

 

السلام

سفری در پیش دارم. مدتی این صفحات به روز نمی‏شوند. چندی از مزاحمت ایمیل‏های بنده در امان هستید.

نمی‌دانم کی بتوانم به این چند صفحه برسم و غباری بزدایم؟ و نمی‏دانم بار دیگر مجالی خواهم یافت تا به دنیای سحر انگیز وبلاگستان سری بزنم و اثری برجای گذارم یا خیر؟ همه چیز را به تقدیر می‏سپارم.

و باز هم السلام. این سلام وداع است، به رسم عرب ؛  یعنی: خداحافظ.

گریز

به خاطر دل علی(علیه‌السلام) اگر از حضرت زهرا (سلام الله علیها) بپرسیم:«چرا وصیت فرمودید که در تاریکی شب غسلتان دهند؟» شاید پاسخ دهند که نمی‌خواستم حضرت امیر (علیه‌السلام) آثار جراحت را ببینند. در روایت است وقتی که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گریه‌ی سختی کردند، حضرت امیر (علیه‌السلام) پرسیدند:«چرا گریه می‌کنی؟» دختر رسول الله (صلّی‌الله‌علیه‌واله) پاسخ دادند:«گریه‌ام برای غم‌ها و حوادث ناگواری است که بعد از من به شما می‌رسد» و حضرت امیر (علیه‌السلام) جمله‌ای گفتند که فقط از زبان مولا برازنده است:«گریه نکن! سوگند به پروردگار که این حوادث، در راه خدا، برایم کوچک است.»

 

علی (علیه‌السلام) انسان کامل داغی به عظمت رحلت جانگداز دختر رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌واله) را فقط انسان کامل می‌تواند تاب بیاورد و چه کسی از حضرت امیر (علیه‌السلام) برای پاداش صبر این مصیبت بزرگ، شایسته‌تر است؟!

 

دخترم با تو چه کرده بود؟ روز قیامت که می‌شود، جماعت فوج فوج می‌آیند. چهارده معصوم (علیهم السلام) جلو می‌ایستند. پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌واله) با شخصی رو به رو می‌شود. فقط یک کلمه می‌پرسد، فقط یک کلمه! می‌فرماید:«دخترم با تو چه کرده بود؟!»

دیوانه‏ای سنگی به چاه انداخت / اندر حکایت توقیف خبرگزاری فارس

 

خبرگزاری فارس سه روز توقیف شد. آن هم در عجیب‏ترین حالت و بدون مبنای حقوقی. اگر بر اصحاب رسانه و خبرگزاری‏ها، رعایت اخلاق حرفه‏ای ضروری است، بر عوامل قانون، اعم از: قانون‏گزاران، قضات، وکلا و مجریان، رعایت اخلاق حرفه‏ای ضروری‏تر است!

اینکه شخصی ۲۰ دقیقه پس از نیمه‏شب با فارس تماس بگیرد و خبر توقیف ۳ روزه‏ی یک خبرگزاری را اعلام کند، صدالبته حرفه‏ای نیست. و اینکه هنوز هم به درستی معلوم نیست چه ساز و کاری باعث این تصمیم عجیب و غریب شده و چگونه اعضای هیئت نظارت بر خبرگزاریهای غیردولتی در نیمه شب حضور به هم رسانیده‏اند، جلسه تشکیل داده‏اند، خبرگزاری فارس را توقیف کرده‏اند و بلافاصله خبر را در خبرگزاری وابسته به وزارت ارشاد منتشر کرده‌اند، کاملاً غیرحرفه‏ای و شبیه یک شبیخون پر رمز و راز است! اگر هم چنین فرض غیرمعقولی صحیح باشد و جلسه‏ای در وقتی نامعمول تشکیل شده باشد، باید پرسید چه مسئله‏ی حیاتی‏ای در میان بوده که خانم‏ها و آقایان محترم، نصفه‏شبی اتاق جنگ تشکیل داده‏اند و یک خبرگزاری پویا و اصولگرا را به اشد مجازات (بیش از این در وسعشان نبوده) محکوم کرده‏اند؟!

می‏گویند خبر جا‏به‏جایی احتمالی رئیس کل بانک مرکزی، باعث این برخورد شتاب‏زده بوده است. مگر دولت محترم بارها و بارها چنین تغییراتی را نوآوری و در جهت بالارفتن سطح کیفی کابینه و دولت اعلام نکرده‏اند؟ مگر ریشه‏ی بسیاری از مشکلات را در سیستم بانکی کشور نجسته‏اند؟ مگر از مدت‏ها پیش احتمال جابه‏جایی در ریاست کل بانک مرکزی در رسانه‏ها طرح نشده است؟ پس چگونه به‏یکباره و عجولانه با فارس برخورد می‏شود؟ این همه اخبار دروغ و مغرضانه در خبرگزاری‏ها پخش می‏شود و کسی حواسش نیست، آن‏گاه با خبرگزاری‏ای برخورد می‏شود که همواره - به‏درستی و از روی عدالت – حامی دولت محترم بوده است!

داستان آن همه سوررئال و فراواقعیت‏گراست که شاید نتوان هیچ‏گاه دلیل اصلی آن را یافت، اما یکی دو فرض موجود است: الف- نخست اینکه مقامی در وزارت ارشاد مشکلی با خبرگزاری فارس داشته و مترصد فرصتی بوده تا انتقام جویی کند (ان‏شاء الله که این فرض منتفی است). ب- شخص محترمی که با ریاست محترم کل بانک مرکزی لابی محترمانه‏ای داشته، خبر را در خبرگزاری فارس دیده است ؛ اگر چه این خبر در رسانه‏های دیگر هم بوده، اما آن شخص محترم چون از قوت و اثرگذاری خبرگزاری فارس درجریان(!) بوده، شخصاً و رأساً مقدمات و مؤخرات کار را فراهم می‏کند و بعد خودش هم رأساً با فارس تماس می‏گیرد و باقی قضایا. با توجه به اینکه کم و بیش با ساز و کار بخش‏های نهاد ریاست جمهوری آشنایی دارم، این تصمیم نمی‏تواند از یک فرآیند سالم در آن نهاد محترم منتج شده باشد، لذا در چنین فرضی فقط می‏توانیم بگوییم دیوانه‏ای سنگی به چاه انداخته است که صد عاقل هم نمی‏توانند آن را بیرون آورند!

 

پی‏نوشت: ۱- از یازده‏سالگی که ناخودآگاه داستانکی نوشتم و در کیهان بچه‏ها چاپ شد، تا کنون قلم را غلاف نکرده‏ام و سابقه‏ی کار ِ اطلاع رسانی را نیز در کارنامه (بخوانید رزومه) دارم. در این مدت به جرئت می‌توانم بگویم حرفه‏ای‌تر، صادق و مخلص‌تر و اثرگذارتر از خبرگزاری فارس ندیده‏ام. ۲- در مورد این توقیف عجیب و غریب هم خبرگزاری فارس بسیار حرفه‏ای و عاقلانه عمل کرد و نشان داد وقتی هدف انجام تکلیف و جلب رضایت پروردگار است، این ناملایمات به راحتی قابل هضم است. ۳- این ماجرا دستاوردهایی هم داشت که البته به مسبّبش جایزه تعلق نمی‏گیرد. کما اینکه وقتی مثلاً حضرت امام(ره) فرمودند که جنگ تحمیلی برای ما نعمت بود، کسی به صداّم پاداش نداد !!! ۴- یکی از دستاوردها این بود که اگر در آینده لازم باشد با رسانه‏ای برخورد قانونی شود، کسی نمی‏تواند بگوید دولت با منتقدین نامهربان است و می‏توان برخورد با فارس را مثال زد. اگر چه به اعتقاد بعضی‏ها، دولت محترم برای حفظ وجهه تا کنون با منتقدین بی‏انصاف فقط ملاطفت و مهربانی پیشه کرده و اگر گاهی قاطعیتی هم هست، نصیب دوستان همدل گشته است!

۵- بد نیست ریاست محترم محبوب و مکتبی جمهوری اسلامی ایران، جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد، بر دیوانگان احتمالی گوشه و کنار نهاد ریاست جمهوری، اشراف داشته باشند، تا از تکرار «خطاهای دشمن شاد کن» جلوگیری شود.

 

لینکهای مرتبط :

- توقیف سه روزه خبرگزاری فارس با حکم وزارت ارشاد [لینک]

- توقیف سه روزه خبرگزاری فارس پایان یافت [لینک]

موج‌های وبلاگی ، وبلاگ نویسان موجی

خوش‏بختانه محیط اینترنت در چند سال اخیر به خوبی با کاربران مؤمن و متعهد و انقلابی پوشش داده شده است. اگر چه نهادهای فرهنگی کشور نیز کم و بیش در این زمینه فعال هستند ؛ و اگر چه اشخاص یا مؤسسات خصوصی نیز سهم نسبتاً خوبی در این امر دارند، اما این کاربران خوش ذوق و هدف دار هم‏وطن هستند که از روی علاقه و تعهد – و اغلب خودجوش – از این امکان بالقوه استفاده می‏کنند. چرا که نهادهای رسمی اغلب کارهای مقطعی می‏کنند و اشخاص حقیقی و مؤسسات خصوصی – بنا به اظهارات اغلبشان – نگاهشان بیش و پیش از هر چیز اقتصادی است که خرده‏ای هم بر ایشان وارد نیست.

در میان وبلاگ نویسان، برخی بنا به نقاط قوتی که دارند شاخص می‏شوند و خواسته یا ناخواسته دوستان و دشمنانی برای خود پیدا می‏کنند. این گروه در مواجهه با مسائل گوناگون، گاه یادداشتی منتشر می‏کنند که خود به خود یک موج وبلاگی را ایجاد می‏کند. مطلب ایشان مانند سنگی که به برکه‏ای فرود آید، امواج زیادی را ایجاد می‏کند و دغدغه‏ی ایشان منتشر می‏شود. تفاوتی نمی‏کند که در متن یادداشت از همکاران وبلاگ نویس دعوت به نوشتن شده باشد یا خیر، مهم‏ترین عنصر در ایجاد موج وبلاگی، دقت نظر و وقت شناسی وبلاگ نویس شاخص و میزان اهمیت موضوع طرح شده می‏باشد.

گاهی نیز موضوعی آن همه برجسته می‏شود که بدون اینکه کسی پیشگام باشد، وبلاگ نویسان به صورت خودجوش در آن باره می‏نویسند و پست ارسال می‏کنند. این مورد را می‏توانیم با نام جنبش وبلاگی یاد کنیم.

اما مسئله این است که مدتی است وبلاگ نویسانی – اعم از شاخص یا غیر شاخص – در صدد ایجاد امواج یا جنبش‏های مصنوعی هستند. بنده – به عنوان یک وبلاگ نویس صد در صد معمولی - شخصاً با این پدیده مشکل دارم. اگر چه همواره این حرکات – ولو مصنوعی – خالی از فایده نیست، اما اعتبار این نوع فعالیت‏ها را بسیار پایین می‏آورد و به مرور ممکن است وبلاگ نویسان – به ویژه آنها که توانمندتر هستند – نسبت به عموم این نوع دعوت‏ها بی‏تفاوت شوند.

من این امواج را به تکبیرهای میان سخن‏رانی‏ها تشبیه می‏کنم. گاهی واقعاً جای تکبیر است، که اگر کسی فریاد بکشد تکبیر، اتفاق مبارکی رخ می‏دهد و موضع ناطق تأیید و تثبیت می‏شود. گاه آنچنان موضوع روشن است که ناخودآگاه ده‏ها نفر شروع به تکبیر می‏کنند و گاه کسی برای طرح خود و یا حتی صادقانه و از روی موقعیت ناشناسی فریاد می‏زند «تکبیر» و نتیجه هم که معلوم است.

حالا تصور کنید شخصی که می‏خواهد فریاد تکبیر سردهد، پیشاپیش با دیگران هماهنگ کند و بگوید: «وقتی گفتم تکبیر سنگ تمام بگذارید» و دیگران هم بنا به رسم دوستی یا رودربایستی قبول کنند. اخیراً به این شیوه نیز موج‏های وبلاگی ایجاد شده و طرف با زمینه‏چینی قبلی و برای اینکه یخ کار حسابی بگیرد، ابتدا با چند نفر هماهنگ می‏کند و آن چند نفر هم هر کدام با چند نفر هماهنگ می‏کنند و به شیوه‏ی هرمی، یک مسیر مشخصی که تضمین شد، آن گاه توپ را در می‏کنند! به نظر نگارنده اگر موج، موج باشد و اگر موقعیت درست سنجیده شده باشد و اگر نوع فراخوان منطقی باشد، نیازی به این زمینه‏چینی‏ها نیست.

مشکل دیگر قالب تعیین کردن برای موضوعات است. وقتی یک وبلاگ نویس برای پرداختن به یک موضوع، شیوه یا قالبی خاص را برمی‏گزیند، نباید همان شیوه و قالب را به دیگران هم تحمیل کند. دو مورد را مثال می‏زنم و امیدوارم این بزرگواران بر این‏جانب خرده نگیرند. دو موج خوب و به‏جا از دو وبلاگ نویس شاخص و با تجربه، که هر دو به ذوق وبلاگ نویسان عنایت نداشتند و هر دو قالب ِ نامه نگاری را پیشنهاد دادند. بنده شخصاً به نویسندگان هر دو وبلاگ ارادت مخصوص و بی‏شائبه دارم و اختلاف نظرهای موردی باعث نشده کم‏ترین شکی در توانایی و اخلاص و سخت کوشی این دو عزیز داشته باشم و فراموش نمی‏کنیم که بحث ما در این یادداشت صرفاً موج‏های وبلاگی است.

این‏جانب صبر کردم موج‏های اخیر تا حد قابل قبولی جلو برود تا بداندیشانی که از اختلاف نظر وبلاگ نویسان ارزشی شاد می‏شوند، سوء استفاده نکنند. لذا اکنون با فراغ خاطر می‏توانم عرض کنم که از وبلاگ نویسان نیز انتظار می‏رود در هنگام دعوت شدن، پیش از موجی شدن(!) به خوبی فکر کنند و بهترین موضع را در پیش بگیرند. بنده وقتی برای شرکت در موج «نامه‏ای به مسیح» (پیش از آغاز موج) دعوت شدم، عرض کردم که اگر قالب تعیین نمی‏شد، خوش‏حال می‏شدم برگ سبزی تقدیم کنم و دوست دعوت کننده، ضمن تأیید نظر حقیر گفت:«چون قول داده‏ام در موج شرکت می‏کنم و الا در مورد قالب حق با شماست».

به کوری چشم دشمنان، وبلاگ نویسان مسلمان، به ویژه جوانان عزیز کشورمان در صحنه هستند و محیط اینترنت را به میدان بزرگ تبلیغ دین مبین اسلام، پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی و ‏‏حمایت همه جانبه از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران تبدیل کردهاند.

دعا بفرمایید.

یک با یک برابر نیست

اشاره: در برخی وبلاگ‌هایم که عمر کوتاهی داشته‌اند، گاه یادداشت‌هایی دارم که حیف است گم شوند. این گونه است که به وبلاگ‌های فعالم منتقل می‌گردند. مثل همین یادداشت ؛ با من باشید!

 

در صفحه‌ی اصلی پرشین بلاگ می‌خوانیم:«... امروزه وبلاگ‌نویسی محدوده‌ی سنی خاصی ندارد و بچه‌های دبستانی تا استادان دانشگاه در این زمینه مشغول فعالیت و تولید محتوای فارسی هستند.»  با این حساب هر کس پنج دقیقه وقت صرف کند و یک وبلاگ بسازد و سپس یکی دو پست (به عمد نمی‌گویم یادداشت یا مطلب) هم ارسال نماید، می‌توانیم به او بگوییم وبلاگ‌نویس.

به همین دلیل یک وبلاگ‌نویس با یک وبلاگ‌نویس برابر نیست. از طرفی یک کلیک با یک کلیک برابر نیست! طبیعی است که در دست‌رس‌ترین ملاک ارزیابی وبلاگ، آمار بازدیدکنندگانش باشد؛ اما در عین حال که نمی‌توانیم از این شاخص چشم بپوشیم، نباید فراموش کنیم که ممکن است یک وبلاگ کم‌مخاطب بسیار بیش از یک وبلاگ پربیننده ارزش داشته باشد.

این معنا بسیار روشن است و مثال بسیار روشن‌تری هم به ذهن شما خطور می‌کند. دیگر همه می‌دانند که برای جلب کلیک کافی است عقل مکرّم را به مرخصی بفرستید و در وبلاگ به جوک و لطیفه و سکس (پوزش می‌خواهم) و فال و مقوله‌های زردی از این قبیل بپردازید. خوش‌بختانه(؟) تا دلتان بخواهد متن و تصویر و ترفند و فیلم و تنقّلات مجازی (کپیرایت این اصطلاح محفوظ است) در اینترنت موجود می‌باشد و می‌توانید با رفرنس دادن از آنها استفاده کنید و یا اینکه حواس وجدانتان را پرت کنید و آنها را کش بروید.  

مهم‌تر از همه اینکه بسیاری از کلیک‌ها به دلیل غنا و حتی جذابیت وبلاگ نیست، بلکه به دلیل وقت صرف کردن بلاگر و نظر دادن در وبلاگ‌ها جلب می‌شود و از نوع نظرات هم می‌توان فهمید که طرف از روی ادب یا رودربایستی آمده و به احتمال قوی (بر اساس شواهد) مطلب را هم نخوانده است.

این معنا خیلی روشن است، اما در مقام عمل خیلی‌ها اشتباه می‌کنند. مثلاً گاهی مشاهده می‌کنیم که یک فعال اینترنتی (این هم کپی‌رایت دارد) تنها ملاکش برای ارزیابی یک وبلاگ‌، آمار بازدید آن وبلاگ است؛ به ویژه اگر از کلیک‌ها ذی‌نفع هم باشد! به عبارتی فراموش می‌کند که آمار شرط لازم است، ولی شرط کافی نیست!

گاهی نیز بلاگرها (به عمد نمی‌گویم وبلاگ‌نویسان) شأن و جایگاه خود را فراموش می‌کنند و در مجادلات و بحث‌ها یا با بزرگ‌تر از خودشان بدرفتاری می‌کنند یا با کوچک‌ترها وقت تلف می‌کنند! یعنی ناخودآگاه خود را با دیگر بلاگرها برابر می‌بینند. البته معمولاً شکل اول رایج‌تر است، یعنی خیلی‌ها به صرف داشتن یک وبلاگ به خود حق می‌دهند که برای همه شاخ و شانه بکشند!  

آنچه اهمیت دارد اصطلاح قشنگی است که در تعریف پرشین بلاگ آمده؛ منظورم «تولید محتوا» می‌باشد. شما در مقام ارزیابی وبلاگ خودتان و دیگران ببینید تا چه حد از خجالت این اصطلاح درآمده‌اید؟!  

نظرات شما (۱۴)     لینک مرتبط: چند نوع نویسنده داریم؟ [+] 

حاشیه‏های یک وبلاگ نویس

  • سایت یک اصلاح طلب امریکایی شانصد چهره، به نام آقای دکتر(؟) برادر(؟) حسین درخشان [لینک] چند روز بعد از یادداشت امیر عباس در باره‏ی او [لینک] فیلتر شد. این جانب هر گونه دخالت خود را در این ماجرای تاریخ ساز به شدت تکذیب می‏کنم، مگر اینکه نفعی در آن باشد! حالا شاید در مذاکرات احتمالی مردادماه یا تیرماه به نتایج شگفت انگیز دیگری رسیدیم.

تعجب می‏کنم که چرا آن برادر یا آن خواهر ارزشی به شدت از ارسال ایمیل توسط بنده شکایت می‏کند؟

 

مگر امیر عباس جای چه کسی را تنگ کرده؟ مگر کدام مسئولیت را اشغال کرده که کسی آن را متعلق به خود می‏داند؟ مگر به جز دین و نظام جمهوری اسلامی و امام و شهیدان، امیر عباس از چیز دیگری می‏نویسد؟ مگر یادداشت‏های پراکنده‏ی او به اندازه‏ی خودش و نسبت به عموم وبلاگ‏ها جذاب نیست؟ پس بعضی‏ها چه مرگشان است؟!

 

  • یکی از دوستان که به جرائم اینترنتی رسیدگی می‏کند پیشنهاد داده حتماً سایتم را فعال کنم. معتقد است نسبتِ وبلاگ به سایت، مثل خط ایرانسل است به سیم کارت دولتی. تازه معتقد است بهتر است نام واقعی‏ام را بنویسم. غافل از اینکه اولاً به نوشتن در وبلاگ تأکید دارم و در حال حاضر به دات کام یا دات آی آر شدن نیاز ندارم و ثانیاً عدم ذکر نام اصلی برای مخفی کردن چیزی نیست، چرا که دوست و دشمن نویسنده‏ی وبلاگ را می‏شناسند و تأکید بر «امیر عباس» به دلیل عادت کردن مخاطبان به این هویت وبلاگی است و نه چیز دیگر.

  • اخیراً از عزیزان مسئول در پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی [لینک] خواسته‏ام به هیچ یک از مطالب این حقیر لینک ندهند. این پایگاه بسیار مفید و ارزشمند است و عزیزان خالصانه و شبانه روزی تلاش می‏کنند و برای ایشان آرزوی توفیق و سلامتی دارم.

  • از اشتغالات روزمره نمی‏نالم، اما به روز کردن همین چند وبلاگی که می‏بینید و آن چند وبلاگی که نمی‏بینید (!) باعث می‏شود کمتر بتوانم خدمت دوستان برسم و از آن کمتر بتوانم نظری ثبت کنم. لذا حتماً دوستان بزرگوار این کوتاهی را عفو می‏کنند.

  • به دلیلی که عرض شد مجبورم برای اطلاع رسانی به روز شدن فقط سه تا از وبلاگ‏ها از طریق ایمیل عمل کنم. خبر را به حدود هزار نفر می‏فرستم و عجیب است که بعضی از دوستان - به ظاهر همفکر - گاهی اعتراض می‏کنند. واقعاً چرا؟ مگر گزارش اسپم یا پاک کردن ایمیل چه خرجی دارد؟ برای خود بنده روزانه حدود 20 ایمیل می‏رسد و اغلبش را هم نمی‏خوانم، اما به فرستنده‏اش سیلی نمی‏نوازم. گاهی هم اعتراض می‏کنم، اما اعتراضم به منزله‏ی یک حرکت ارزشی در مقابل بیگانگان و دشمنان نظام است. اما تعجب می‏کنم که چرا آن برادر یا آن خواهر ارزشی به شدت از ارسال ایمیل توسط بنده شکایت می‏کند و چرا آن برادر پس از مدتی خودکشی و گفتن اینکه رسیدن ایمیل‏ها از او وقت(؟) می‏گیرد، طاقت نمی‏آورد و با من تماس می‏گیرد و خودش را معرفی نمی‏کند و بعد تماسش را تکذیب می‏کند؟ تو را به خدا یکی به من حالی کند این اعتراض‏ها چه وجهی دارد؟ مگر امیر عباس جای چه کسی را تنگ کرده؟ مگر کدام مسئولیت را اشغال کرده که کسی آن را متعلق به خود می‏داند؟ مگر به جز دین و نظام جمهوری اسلامی و امام و شهیدان، امیر عباس از چیز دیگری می‏نویسد؟ مگر یادداشت‏های پراکنده‏ی او به اندازه‏ی خودش و نسبت به عموم وبلاگ‏ها جذاب نیست؟ پس بعضی‏ها چه مرگشان است که من متوجه نمی‏شوم؟!