پیشدرآمد: در یادداشت قبلی [لینک] مطالعه کردید که یک سایت معلوم الحال که عمده فعالیتش قرار دادن فیلمها و سریالهای مسئلهدار غربی است و با عنوان دهانپرکن «هنر متفاوت»(؟) دانسته یا نادانسته در جبهه جنگ نرم دشمن جمهوری اسلامی ایران قرار دارد، چگونه در پاسخ به یک پرسش هنری، مسلسل توهین و ناسزا را به کارگرفت. نمیدانم تا چه حد با این نوع سایتها سروکار دارید. سایتهایی که با شعار تبعیت از قوانین جمهوری اسلامی ایران و با شعار سیاسی نبودن و یا حتی با ثبت وبلاگ خود در ارگانهای رسمی کشور، دقیقاً اهداف غرب و استکبار جهانی در عرصهی جنگ نرم فرهنگی را دنبال میکنند. با ژست بیطرفی و ژست پرهیز از مسائل سیاسی، سیاستهای کثیف دشمن را پیگیری و تبلیغ میکنند. ایشان با دیدن این خلأ که مسئولین فقط به جنگ نرم سیاسی عنایت دارند و از جنگ نرم فرهنگی غافلاند، با تمام قوا و حیلهگرانه مجری جنایتهای فرهنگی دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران گشتهاند. (به یاری خدا مستنداً در این باره خواهم نوشت.)
سایت مورد نظر، که برای پرهیز از تبلیغ، در این یادداشت با علامت $$$ نشان داده میشود، در برابر پاسخهای مستدل اینجانب، توسط زنجیرهی کاربران هدایت شده، به توهین روی آوردند، حتی مدیران سایت بنا به شواهد، در پوشش نامهای دیگر در کنار دیگر کاربران، سازماندهی شده و هماهنگ به توهین و بیادبی روی آوردند. وقتی مدیر اصلی سایت، هر بار با پاسخ مستدل، محکم و صد البته محترمانهی این جانب مواجه شد، پیشنهاد اخراج بنده را از زبان یکی از کاریران مطرح کرد و همان جا بود که این جانب خود را حذف شده دانستم، ولی تا آخرین لحظه ادامه دادم. باری مدیر اصلی سایت اعلام کرد که بنده یک پاسخ دیگر (فقط یک پاسخ در برابر چندین شبهه و توهین و بیادبی خود و دوستانش) ارائه دهم تا پس از آن تایپیک حذف شود، چرا که به واقع، ماندن تایپیک و نمایش منطق دوطرف، برای ایشان آبروریزی بزرگی بود. اما وقتی خواستم پاسخ را ارسال کنم، دیدم که با محدودیت مواجه شدهام. نوشتم که موضوع را در وبلاگ خود دنبال میکنم و سایت $$$ را به سیستم فیلترینگ گزارش خواهم کرد. مدیر اصلی سایت در یک پیام خصوصی چنین نوشت:«دوست عزیز کسی جلو شما رو نگرفته من نمیدونم چرا فکر میکنید کسی میخواهد جلو شما رو بگیرد من به عنوان مدیر کل این انجمن قسم میخورم شما در کمال آرامش یک پاسخ در جواب این دوستان بفرمایید اشکالات فنی ویرایشگر و سرعت اینترنت را به این موضوعات ربط ندهید!!! لطفا. منتظر پاسخ هستم...زیرا تاپیک باید قفل شود همانطور که اشاره کردم انجمن جای بحث های 30 یا 30 نیست موفق و پیروز باشید در پناه حق». اگرچه میدانستم صادق نیست، ولی به او پاسخ دادم تا چند ساعت دیگر مجدداً برای ارسال پاسخ اقدام میکنم. اما در مراجعهی بعدی، بدون اینکه اتفاق جدیدی افتاده باشد، دسترسی خود را لغو شده دیدم و میتوان حدس زد که رؤسای خارجی این مدیر به وی چنین دستوری دادهاند. اما بهانهی او هم مثل بقیهی عملکردش خندهدار بود: وقتی دید در ارائهی پاسخ مصر هستم، پس از حذف آیدی اینجانب گفت که بنده میخواهم با استفاده از دوستانم سایت ایشان را فیلتر کنم، غافل از اینکه هر شخصی میتواند نشانی سایتهای مشکلدار را به مسئولین گزارش کند و حسن کشور ما این است که همهی مردم خود را مأمور حفظ نظام و مکلف به مقابله با دشمنان جمهوری اسلامی میدانند! ضمن اینکه دوستی با مسئولین مختلف در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و حتی همکاری با ایشان جرم(؟) نیست! همانگونه که قبلاً عرض شد، در یادداشت دیگری با عنوان « بنیاد وطن فروشی بر باد است »، بسیاری از ناگفتهها را شرح خواهم داد. در ادامه پاسخی که سایت $$$ تحمل دیدنش را نداشت، مشاهده میفرمایید. فعلاً!
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
با سلام و تحیت؛
از پاسخ همه دوستان متشکرم. قصد داشتم به جای اینکه در پاسخ هر نظر، یک نظر ارسال کنم، به همه عزیزان طی دو نظر پاسخ دهم، اما عدالت(!) $$$ای صلاح دیده است که بنده فقط یک نظر ثبت کنم و همین کار را خواهم کرد. البته از جناب یاشار متشکرم که تصریح کردند برخی کاربران خارج از قوانین سخن گفتهاند، هرچند مرا نیز جزو قانون شکنان دانسته اند؟؟؟!!! لازم به ذکر است که اگر هیچ پاسخی هم نمیدادم، ناراحت نمیشدم چون سخنان و نظرات بنده در اصل این پست [لینک] موجود است و نظرات دوستان غالبا تکرار، هماهنگ شده و توهین آمیز است!
آقای Mostafa_e گفته اند: «به دین و مذهب مردم چه کار دارید؟» پاسخ: بنده به دین کسی کار ندارم و در جواب توهین دوستان یادآوری کردم که اکثریت مطلق مردم ایران دین اسلام را برگزیده اند و یادآوری کردم که اقلیت های مذهبی در ایران از تمام حقوق ایرانی بودن خود بهره مند هستند و در مجلس شورای اسلامی(!) نیز نماینده دارند. موفق باشید.
آقای Reza از تیم مدیریتی انجمن تکلیف همه را روشن کردهاند. ایشان فرموده اند:« من از ایران گریختم!!! تا ...... مث تورو کمتر بینم». ایشان راست میگویند، هم در مورد گریختن از ایران و هم در مورد ندیدن امثال این جانب (مردم ایران). مسلم است که بیشتر مردم ایران شبیه بنده هستند. ایشان به کوهان شتر اشاره کردند، تقصیری ندارند، کسی که از ایران بگریزد قطعا از پیشرفت های کشورش خبر ندارد و یا چشمانش را به روی آنها میبندد. از هسته ای شدن، فضایی شدن، پیشرفت در سلول های بنیادی، قدرت لیزری، تجهیزات موشکی و دفاعی، تجهیزات الکترونیک و مخابرات و رادار، صنایع نفت و گاز، خودرو و صدها دستاورد دیگر که برخی هنوز معرفی نشده اند شما چه میدانید؟ همان غربی که شما سنگش را به سینه میزنید از همین پیش رفت های ما نگران اند و میترسند که ایران اسلامی الگوی دیگر کشورها شود. Reza همچنین تهمت های بی بی سی و سی ان ان و رژیم صهیونیستی را برضد ملت ایران تکرار کرده که همین میتواند ماهیت مدیریت این انجمن را برملا کند و از همین رو توجه مسئولین فیلترینگ را جلب میکنم!!! Reza پرسیده: «امام حسین[ع] را قبول داری؟» بله قبول دارم و از همین رو بنده هم مثل تمام مردم ایران با امویانی که با رنگ سبز در روز عاشورا پرچم حضرتش را آتش زدند مخالفم. در پایان باید بگویم که من هم مثل شما لاست، فرار از زندان و 24 را با لذت تماشا کرده ام. موفق باشید.
باز هم آقای Mostafa_e مرا متهم به نقشه ای جدید کرده اند که بیتکده را از آن خودم کنم. واقعا خنده دار است، آن وقت به ما میگویند توهم توطئه داریم!!! یعنی با نظرات سازنده و محترمانه بنده، در مقابل حملات همه جانبه شما، این انجمن مال من میشود؟ خنده دار نیست؟ اما شاهکار ایشان پیشنهاد اخراج بنده است. نمیدانید تا چه حد از این پیشنهاد خوشحال شدم! چون وقتی توهین شنیدم و توهین نکردم و پیشنهاد اخراج میدهید، معلوم میشود که حرفی برای گفتن نداشته اید و معلوم است که پیش وجدان خود به حقانیت بنده معترف هستید. با اینکه این جانب نسبت به فیلترینگ جمهوری اسلامی ایران انتقاداتی دارم و یکی از وبلاگ های خودم بر اثر اشتباه فیلتر شده است، اما میبینم در مقابل امثال شما که تحمل یک نظر محترمانه را ندارید، فیلترینگ مسئله ی لازمی است.
آقای CaPiTaNo FuTuRo نیز گفته است: «بابا این بشر منطق سرش نیست آخه!!!همش حرف خودش رو میزنه........ دیدید بالاخره بحث س ی ا س ی شد.....این عجم عرب صفت همین رو میخواد.... .. ». باید بگویم اگر نشانه ی منطقی بودن توهین و تهمت به دیگران است، شما آخر منطق هستید! ضمن اینکه مگر بنده بحث را سیاسی کردم؟ اما وقتی سیاسی شد بله جواب دادم. لطفا بحث را از ابتدا مرور کنید. عجم و عرب هم به خودی خود نه امتیاز است و نه نقطه ضعف و نگرانی ندارم که شما مرا چه بنامید، همه انسانهامحترم هستند، حتی امریکاییهاو انگلیسی ها!
آقای manomadam گفته است: « ما نخوایم شما مارو راهنمایی کنی کیو باید ببینیم ؟ » بنده قصد راهنمایی ندارم، ابتدای بحث سوالی مطرح کردم و بعد همه به ابهامات و توهین های دوستان پاسخ مؤدبانه دادم. شما حتی میتوانید نخوانید، چه برسد به اینکه قبول کنید. اما یک آفرین بدهکارم به شما چون گفته اید:« بزار لاست حرفشو بکنه تو مخمون مخمونو بشوره ما اینو دوست داریم » و این بدین معنی است که با من موافق اید که سازندگان لاست درصدد القای مضامین مورد نظر خود هستند. موفق باشید.
خانم RoXana نیز دلش با بنده است و دوست ندارد اخراج شوم، متشکرم. اما نه خیر بنده مسعود دهنمکی نیستم و حتی در وبلاگ هایم به شدت به دهنمکی انتقاد کرده ام، لطفا خودتان پی گیری کنید: http://ajam.blogsky.com
دو شعر هم ارسال شده که هر که دوست دارد استفاده میکند و بنده نظری ندارم. فقط یکی دو سطر از سپیدهای سهراب سپهری را تقدیم شما میکنم:«من مسلمانم / قبله ام یک گل سرخ.»...
[دقیقاً طبق نسخه دشمنان نظام، کاربران این سایت بارها برای تاختن به اسلام و مسلمانی، ایرانیان مسلمان را عرب پرست نامیدند!] آقای ☆ $Hugo Reye ☆ نیز مثل همیشه به بنده لطف(!) دارد. از همه مهم تر اینکه گاهی میگوید «به ولا (به والله)» و یا میگوید «استغفر الله» برایم جالب است. آیا این نشانه ی ارادت به اعراب نیست؟! به هر حال خوش حالم که نشانی از مسلمانی در وی هست، تبریک عرض میکنم. اما ایشان مثل همیشه توهین کرده است که برایشان جوابی ندارم و نگرانی نیز ندارم، چون «از کوزه همان برون تراود که در اوست!» توهین های این بار یک فرق کرده و آن عریان بودن و اعتراف صریح به توهین است. ملاحظه بفرمایید چه گفته است:« حالا علناً دارم میگم دارم توهین میکنم ... - انسانی هایی با مغز متحجر ( سنگی ) ... افکار و عقاید متعلق به عصر پارینه سنگی ... گونه ای نادر که فقط سعی در تحمیل عقاید خود به دیگران دارند ... ». همان گونه که عرض شد: «از کوزه همان برون تراود که در اوست!» اما ایشان در پایان ادعاهایی مبنی بر اینکه پدرشان چه سوابقی داشته اند آورده است. اگر ادعاها دروغ باشد (کما اینکه در برخورد با معاندین نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بارها به این دروغ برخورده ام و وقتی مدرک خواسته ام فرار کرده اند) که خوب دروغ بوده و حرفی نمیتوان گفت. اما اگر ادعاهای وی راست باشد، باید گفت:«گیرم پدر تو بود فاضل / از فضل پدر تو را چه حاصل؟» و باز اگر راست باشد باید گفت:«با پدری که شما دارید، وقتی به مردم خود پشت میکنید و با دشمنان این آب و خاک همنوا میشوید، جرم شما سنگین تر است!» ایشان در پایان گفته است :« دیگر شما [را] در حد بحث با خودم نمیبینم ...» و این میتواند درست باشد!
طی همین 24 ساعت گذشته، آقای aliazad5358 به صورت ناگهانی فقط برای پاسخ به این جانب به انجمن نازل شده اند (!). احتمالاً بعداً نیز پست دیگری نخواهند داشت و ان شاء الله که جدید هستند!!! و اما بعد؛ ایشان از من خواسته اند طوری جواب بدهم که توهین نشنوم، به عبارتی تایید کرده اند که دوستانشان به بنده توهین کردهاند. دوست عزیز! بنده فقط پاسخ شبهات و توهینهارا محترمانه عرض کرده ام، آیا باید از توهین ایشان تشکر میکردم و میگفتم مفتخر کردید که هر چه از دهانتان درآمد و هر چه لایق امریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی به من گفتید؟ ایشان در ادامه در مورد به کجا چنین شتابان سخن گفته اند و در مورد پایان زیبا و شکوهمند این سریال خرده گرفته اند که البته نظرشان محترم است. در مورد وقوع قتل در سریال های ایرانی هم بله درست است، قتل هم در اجتماع وجود دارد و هم در فیلم ها، اما در لاست تمام اشخاص خوب و بد سریال قاتل هستند!!! در مورد رژیم صهیونیستی هم قبلا پاسخ داده ام. این یک مسئله جهانی است و استکبار اکنون به اسلام ستیزی روی آورده و ایران را به عنوان بزرگترین مانع چپاول جهان میداند و حتی ایران را تهدید هسته ای میکند! ایشان در پایان گفته است:« هیچوقت ملتها را با دولتهای آنان کنار هم قرار ندهید و هیچوقت به فرهنگ سایر ملل توهین نکنید.» بنده همواره در نظراتم عرض کرده ام که تمام مردم محترم هستند و در پاسخ دوستان شما که به اعراب توهین میکردند نیز همین را عرض کردم. اما فرهنگ از دست تک تک مردم جامعه خارج است. فرهنگ فضایی است که حکومتهابرای تنفس مردم شان در نظر میگیرند. اتفاقا من آن نوجوانی که با اسلحه در مدرسه ای در امریکا هموطنانش را به گلوله میبندد مقصر اصلی نمیدانم. مقصر اصلی دولت امریکاست! مثلا در همین امریکا میدانید که حمل سلاح چه حکمی دارد! بله تآکید میکنم که فرهنگ غرب پر است از جنایت و وحشیگری و آدمکشی و برایم مهم نیست دشمن در باره ما چه میگوید، دشمن است دیگر! هنوز به هنگام اخبار ایران در برخی شبکههاتصاویری از شترها و بادیه نشینان به خورد مخاطبشان میدهند! موفق باشید.
و اما جناب آقای MysteriousPrince که عنوان مدیر بخش را یدک میکشد، به قول خودش برخی توهینهارا حذف کرده است و نظرش را ارسال کرده. اما همین هم سرتاسر توهین است و من نتیجه میگیرم که تمام این توهینهاهماهنگ شده است. گفته ام کسانی توهین میکنند که از منطق گریزان اند و بنده نیز پاسخی به توهینهاندارم، چرا که «از کوزه همان برون تراود که در اوست». موفق باشید.
انگار نظر جناب یاشار در این انجمن خریدار ندارد و همگی بدون توجه به دستور وی میآیند و افاضات جدید ارائه میدهند. جناب John Lock هم تشریف فرما شده و شخصیت خود را نشان داده است. به قول شاعر :«تا مرد سخن نگقته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد.»
در پایان از همه دوستان و جناب یاشار عزیز تشکر میکنم. موفق و مؤید باشید.
________________________________________
[در انجمن مذکور این جمله را به عنوان امضا نوشته بودم که در هر پست یا نظر درج میشد، یکی از کاربران انجمن از طریقی ارتباط گرفت و گفت که این امضا برایشان بسیار گران بوده و در قطع دسترسی بنده نقش کلیدی داشته است.] هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت. (شهید سید مرتضی آوینی) *** دشمنان جنگ سنت و مدرنیته را به راه انداخته اند تا تمام فرهنگ ما را نابود کنند و به جایش فرهنگ استعماری و ضد حقوق بشر خود را قالب کنند. فرهنگ غرب پر است از جنایت و غارت و آدمکشی و ما هرگز آن را برنخواهیم تافت.
پ.ن: چناچه در این زمینه سؤالی دارید، بفرمایید تا توضیح دهم. اگر لازم میبینید که تمام مباحث و توهینهای ایشان را مطالعه کنید، تذکر دهید تا فایلش را برای دانلود قرار دهم. دعا بفرمایید.
پوزش: از آن برادری که خواست یادداشتی در باره شلمچه بنویسم تا به واسطه آن بنده را با رجانیوز آشتی دهد، پوزش میخواهم. راستش نتوانستم در این باره خود را خالص کنم و از خیرش گذشتم. ضمناً چه اشکالی دارد؟ اجازه دهید دوستان و دشمنان، توأمان بنده را از خود برانند، اگر نگاهت به فضل خداوند باشد چه باک؟! و دیگر از برادری که نوروز را در خدمتشان در کربلای جنوب ایران بودم، عذر میخواهم که نگاشتن یادداشتی در باب حادثهی ویژهی سفر، تا هنوز به تأخیر افتاده است! همچنین است نگاشتن یادداشتی در باب عملکرد هستهای دکتر احمدی نژاد که قولش را به عزیزی دادهام. و همین طور از برادرم پوزش میخواهم که مدتها پیش وقتی گفتم به فکرم رسیده یادداشتی در حمایت از «قزوه» عزیز بنگارم، اصرار کرد که دیر نشود، هر چند در تیترها دیدم که برخی دوستان زحمت این مهم را کشیدهاند! ضمن اینکه از همه عزیزانی که در دیدارهای گاه و بیگاه تأکید میکنند که حال و روزم را از این وبلاگ پیگیری میکنند و دیر به دیر موفق به نوشتن حدیث نفسی میشوم، صمیمانه عذرخواهی میکنم، ضمن اینکه یادآوری میشود تلفن همراه را اختراع کرده اند برای همین دلتنگیها!
پیشدرآمد: اخیراً در یک سایت - مثلاً - هنری مباحثهای داشتیم که نقل آن خالی از لطف نیست. شخصاً برای دانلود اپیزودهای جدید فصل آخر لاست به آن سایت سرمیزدم. وقتی هفته پیش لاست پخش نشد، طی یک تایپیک از کاربران سایت پرسیدم «برای چه لاست را میبینیم؟» بلافاصله عقده گشاییها و توهینها شروع شد و اغلب به جمهوری اسلامی و بنده ناسزا میگفتند. بنده نیز در کمال احترام به اشکالات و توهینهایشان پاسخ میدادم. جالب اینکه ایشان توهم توطئه داشتند که میخواهم انجمن شان را از آن خود کنم یا شاید بنا دارم چیزی توی مخشان فرو کنم؟! وقتی دیدم با توهین و حملات ناجوان مردانه شلوغ میکنند تا نظراتم دیده نشود، بخشهای مهم آن سایت بببپاسخ به آنها را ذیل نوشته اولیه خودم با عنوان «پی نوشت مهم» آوردم و آنجا بود که پروژه قطع دست رسی بنده به انجمن، از طرف مدعیان آزادی بیان کلید خورد و بنده خرسند شدم که به واقع در آن چند روز، کار ارزشمندی انجام دادهام که بندگان خدا (؟) تاب نیاوردهاند! باری در این مجال، یادداشتی که خواب آشفته شیفتگان دشمنان این آب و خاک، مستقر در انجمن مورد اشاره را برهم زد نقل میکنم. اما دو یادداشت دیگر به شما بدهکار میشوم که اگر توفیق باشد در آینده نزدیک قلمیخواهند شد: نخست آخرین بخش نظراتم که در پاسخ به توهینهای چند تن از کاربران قلمیشده بود و مجوز درج پیدا نکرد و پس از آن طی یادداشتی با عنوان «بنیاد وطن فروشی بر باد است»، بسیاری از ناگفتهها را شرح خواهم داد. اکنون این شما و این یادداشتی که خواب آشفته شیفتگان دشمنان این آب و خاک را بر هم زد.
به نام خداوند جان و خرد
با سلام و تحیت خدمت دوستان عزیز؛ لطفا یا مطلب را در همینجا رها کنید یا تا پایان یادداشت با بنده باشید.
زمانی که سه فصل اول لاست را تهیه کردم، هنوز در کشور عزیزمان معروف نشده بود. حتی در سایتها و وبلاگهای فارسی نیز به زحمت میشد چیزی در باره اش پیدا کرد. از آنجا که این جانب داستان نویس و فیلمنامه نویس هستم، اپیزود نخست فصل 1 را که دیدم دانستم با یک اثر هنری بزرگ و منحصر به فرد رو به رو هستم و اگر چه فصل ششم در مقایسه با 5 فصل نخست، بسیار ضعیفتر است، اما هنوز بر همین باور هستم که لاست باشکوه و تأثیر گذار است.
به عنوان یک نویسنده بر خود لازم دانستم با دقت و موشکافی آن را ببینم. جهان روایی باشکوه لاست را پر از خرده شیشهها و معضلات فرهنگی و سیاسی یافتم که در جای خود نقدم را منتشر میکنم. اگر به دلیل مسائل شغلی نبود، دیدن سریال لاست را ادامه نمیدادم، اما اکنون هم به دلیل جنبههای مثبت و با شکوه داستانی (روایی) فیلم (البته فقط 5 فصل نخست) و هم به این دلیل که تمام مینهای فرهنگی و اعتقادیای که از طرف سازندگان در این سریال گذاشته شده را رصد کنم و در باره اش بنویسم، دیدن این سریال را ادامه میدهم.
اما سؤال بنده از تمام دوستان این است که شما با چه انگیزهای این سریال را تماشا میکنید؟ برای تجربه خودم پرسیدم.
موفق باشید.
_________________________________________
پی نوشت مهم (حتما مطالعه بفرمایید):
میدانید که یکی از راههای مغالطه (فرار از بحث منطقی) منحرف کردن بحث و مدام از یک شاخه به شاخه دیگر پریدن است! در اثنای بحث یکی از دوستان بنا به دلایلی که آن را ذکر نکرده، مدام بحث را منحرف میکند تا سخن بنده خوانده نشود. هر گاه بحث را به مدار اصلی خود بازگرداندهام، وی مدعی شده که مثلا بنده با تکرار میخواهم سخنم را نهادینه کنم. ضمن اینکه او از این طریق شگرد خود را لو داده است، باید گفت که جوانان ما با شعور و مترقی هستند و کسانی نمیتوانند با تکرار، مطالب نادرست را به خورد ایشان بدهند، کما اینکه در این سالها دشمنان ایران اسلامی از این شگرد طرفی نبستهاند.
در این دو روز ناخواسته وقت زیادی صرف این انجمن کردهام و نمیتوانم زیاد وقت بگذارم، به همین دلیل اولا توصیه میکنم دوستانی که به بحث وارد میشوند، تمام صفحات بحث (نظر همه دوستان و پاسخهای بنده) را مطالعه بفرمایند و برای پرهیز از تکرار به هنگام انحراف بحث از طرف دیگران، چند بخش از پاسخهای خود را در اینجا ذکر میکنم تا همیشه در صفحه اصلی بحث باشد.
**************
الآن دیدم که مدیر محترم نیز افاضاتی فرمودهاند. اول اینکه به تمسخر گفتهاند همین یکی را در انجمن کم داشتیم، که در مخالفت با آزادی بیان است. اینکه من از سربازان گمنام امام زمان (عج) باشم، نه متأسفانه افتخارش را ندارم.
دکتر عباسی هم نیستم، اگر چه بسیاری از تحلیلهای او را با تغییراتی قبول دارم. سر کلاس نیز دانشجویانم به من میگویند که مشابهتهایی با عقاید دکتر رحیم پور ازغدی در نظراتم میبینند که اگر باشد به آن نیز افتخار میکنم. اما باید یک آفرین به مدیر محترم گفت، به خاطر این جمله :«سعی کنید یه فیلمنامه ای بنویسید که توش پر مینهای فرهنگی و اعتقادی از دیدگاه غربیها باشه.» بله این یک جمله را قبول دارم. به جز دفاع فرهنگی ما نیز باید تولید داشته باشیم، اما اگر بگویید نباید نقد کنیم، این را قبول ندارم. میدانید که نظریه نقد ادبی و نقد هنری در تمام دنیا پذیرفته شده است. موفق باشید.
**************
نخستین بار نیست که به هنگام ارائه نظر توهین میشنوم. اشکالی ندارد بنده فقط نظرات خود را عرض میکنم و در پاسخ به توهینهای شما توهین نمیکنم. در مکتب امام خمینی(ره) یاد گرفته ایم که به نظرات دیگران احترام بگذاریم و اگر نقدی داریم با رعایت آداب بیان کنیم. موفق باشید.
**************
در مورد ضعف سریالهای ایرانی با tthunderrboltt موافقم. هر چند اخیرا سریالهای نسبتا خوبی هم روی آنتن رفته مثل «به کجا چنین شتابان». در مورد پاسخ CaPiTaNo FuTuRo که گفته بود چرا نبینیم؟ باید عرض شود که کسی با دیدنش مخالفتی ندارد، مخصوصا خود بنده که با جدیت دنبال میکنم. سوالم این بود که فقط برای جذابیت داستانی نگاه میکنید یا به محتوای آن نیز توجه دارید.
**************
دوستی گفته است:«کاری هم به این که کدومشون مین داره و نمیدونم بمب فرهنگی و C4 منافق و این حرفها هم کاری نداریم» این درست مثل این است که بگوییم فلان غذا را میخورم و کاری ندارم کسی تویش سم ریخته یا نه!!! ضمن اینکه غذای روح مهمتر از غذای جسم است. و بعد گفته اگر دوست نداری نبین. پاسخ این دوست محترم را قبلا داده ام.
**************
در مورد ضعف سریالهای تلویزیون با شما موافقم و البته استثناهایی مثل «یوسف پیامبر» و «به کجا چنین شتابان» هم وجود دارد. خوب بله لاست خیلی جذاب و زیباست. اما به نظر بنده و اغلب منتقدین، فیلم برای فیلم وجود ندارد. هر فیلمی در صدد انتقال یک اندیشه است. چطور در مورد غذا خوردن ما فقط به غذا توجه نداریم و به اثری که در بدن ما میگذارد توجه داریم و اگر هم توجه نداشته باشیم ممکن است با بیماریها مواجه شویم؟ هنر (و فیلم) عذای روح است و بنده بالشخصه این همه کندذهنی نمیکنم که به محتوای خوراک روحم بی توجه باشم. لاست را با لذت فراوان میبینم ولی به تمام اشکالاتش هم توجه میکنم. لاست را میبینم و یادم میماند در این سریال همه کاراکترها قاتل هستند و یک بار در عمرشان حداقل یک قتل انجام دادهاند. حتی جولیت که تا کنون از او قتلی به یاد ندارم، با انگیزه فراوان در پی کشتن بن بود ولی جک به عنوان یک پزشک زیر بار نرفت. این موضوع (عادی بودن قتل در این سریال) را برای نمونه گفتم. آری لاست را با دقت میبینم و به تمام جنبههای منفی فیلم، به جزیره ای که نماد رژیم صهیونیستی است، به جان لاکی که نماینده یک نوع تفکر غلط فلسفی است، و به ... همه معضلات محتوایی این فیلم توجه میکنم. لاست را با لذت میبینم و در تمام لحظات به یادم میماند که این سریال زیبا ساخته شده تا فرهنگ استعماری و صهیونیستی را رواج دهد. لاست را میبینم و یادم هست که فرهنگ لاست مغایر با تمدن بزرگ ایران عزیز است. لاست را ولی حتما میبینم. موفق باشید.
**************
{در پاسخ به دوستی که 40 سالگی بنده را تذکر داده بودند} اگر منطق باشد هر بحث آزاد اندیشانهای نتیجه دارد. اگر این گونه بود هیچ کدام از جوانان نباید به دانشگاه میرفتند، چون اساتید دانشگاه حداقل همسن بنده هستند! و میدانید که بیشترشان بسیار سنشان از بنده بالاتر است. بنده از یک راه طی شده با شما صحبت میکنم. هم تمام این سریالها را دیدهام، هم سالهاست که در محیط دانشگاهی همین مباحث هستم و هم به لطف خدا نویسنده موفق در این عرصه هستم.
**************
دوستی در مورد سریال به کجا چنین شتابان گفته : «ولی همون چند قسمت هم برام کافی بود تا متوجه بشم که سریال "به کجا چنین شتابان" مملو از توهین به شعور مخاطب بود... » بحث ما در مورد لاست است و اینکه هر فیلمی محتوایی دارد که سوای از جذابیت در فرم میتوان در باره اش صحبت کرد و از این منظر لاست به شدت زیر سوال است. دفاعی هم از «به کجا چنین شتابان» ندارم و پربیننده بودن آن سریال خود مدافع آن است. اما این گونه کلیگویی که بگوییم توهین به شعور مخاطب بود، آن هم بدون آوردن کمترین نشانه و دلیل، خود توهین به شعور نظردهنده و مخاطب این تایپیک است. موفق باشید.
**************
به هر حال بحث بنده مرتبط بود و در نقد لاست. نقد هنری در تمام دنیا پذیرفته شده است.
**************
به نام حضرت دوست که هر چه داریم و بوده و هست از اوست. از دوست عزیزی که به سریال یوسف پیامبر اشکال محتوایی وارد دانسته، صمیمانه سپاس گزارم. مهم نیست که اشکال وی را وارد میدانم یا خیر، مهم این است که اشکال محتوایی وارد کرده و این بدان معنی است که اشکال محتوایی به فیلم و سریال را قابل طرح میدانند. به این صورت، بنده نیز به لاست، با تمام شکوه و زیبایی در ساختار، اشکالات محتوایی وارد میدانم. نمونهای را هم که قبلا عرض کردم این است: تمام کاراکترهای محبوب من و شما در لاست قاتل هستند. با ذکر این نکته که در چند وبلاگ جدی به صورت ناشناس مینویسم، اگر میخواهید با برخی از وبلاگهای بنده آشنا شوید، اینجا را ببینید: http://ajam.blogsky.com موفق باشید.
**************
دوست عزیز ☆ $Hugo Reye ☆ یک بحث این است که برداشت شخص شما از لاست چیست و اما بحث اصلی این است که لاست چه محتوایی دارد؟ و چه تأثیرات ناخودآگاهی در ذهن مخاطب میگذارد. عرض شد که: فیلم برای فیلم وجود ندارد. هر فیلمی در صدد انتقال یک اندیشه است. چطور در مورد غذا خوردن ما فقط به غذا توجه نداریم و به اثری که در بدن ما میگذارد توجه داریم و اگر هم توجه نداشته باشیم ممکن است با بیماریها مواجه شویم؟ هنر (و فیلم) عذای روح است و بنده بالشخصه این همه کندذهنی نمیکنم که به محتوای خوراک روحم بی توجه باشم. لاست را با لذت فراوان میبینم ولی به تمام اشکالاتش هم توجه میکنم. لاست را میبینم و یادم میماند در این سریال همه کاراکترها قاتل هستند و یک بار در عمرشان حداقل یک قتل انجام دادهاند. حتی جولیت که تا کنون از او قتلی به یاد ندارم، با انگیزه فراوان در پی کشتن بن بود ولی جک به عنوان یک پزشک زیر بار نرفت. این موضوع (عادی بودن قتل در این سریال) را برای نمونه گفتم. آری لاست را با دقت میبینم و به تمام جنبههای منفی فیلم، به جزیرهای که نماد رژیم صهیونیستی است، به جان لاکی که نماینده یک نوع تفکر غلط فلسفی است، و به ... همه معضلات محتوایی این فیلم توجه میکنم. لاست را با لذت می بینم و در تمام لحظات به یادم میماند که این سریال زیبا ساخته شده تا فرهنگ استعماری و صهیونیستی را رواج دهد. لاست را میبینم و یادم هست که فرهنگ لاست مغایر با تمدن بزرگ ایران عزیز است. لاست را ولی حتما می بینم. موفق باشید.
**************
«به خواب رفته با یک نهیب بیدار میشود، اما کسی که خود را به خواب زده هرگز!» دوست عزیز، ممنونم که بنده را «کاملاً انسان با درایت و هوشمندی» دانسته اید و البته بنده ادعایی ندارم. شما میفرمایید امثال بنده را میشناسید، همین نشان میدهد که با پیش داوری با بنده برخورد میکنید. بدانید که افراد اگر اندیشمند باشند، نمونه منحصر به فرد خودشان هستند و شما نمیتوانید با توهمات خود و از روی تجربیات خود بنده را محک بزنید. بنده همین هستم که عرض میکنم و قضاوت هم همان گونه که عرض شد به عهده وجدان بیدار شماست. قدر مسلم عزیزانم در این انجمن را فرهیخته میدانم و الا زحمت تایپ این جملات را به خود نمیدادم. امضای شما برای خودتان محترم است و بنده اگر نقدی داشته باشم - که دارم - آن را با اصول انسانی بیان می کنم. مگر اینکه شما به تظارب آراء و آزادی اندیشه اعتقادی نداشته باشید. قبلا هم برایتان نوشتم و شما پاسخ دادید. چون خودتان ذکر کردید، نظرم را در اینجا عرض میکنم:
به نام خداوند جان و خرد 1- با سلام و تحیت از زحمات شما متشکرم. 2- در مورد جملهای که در امضای شماست (بی سوادان قرن 21 کسانی نیستند که نمیتوانند بخوانند و بنویسند بلکه کسانی هستند که نمیتوانند آموختههای کهنه را دور بریزند ودوباره بیاموزند.) باید عرض شود که این جمله اگر چه به ظاهر زیباست ولی به شدت غلط و گمراه کننده است. 3- به لحاظ منطقی باید بین مفاهیمیاصیل که با گذر زمان کهنه نمیشوند و مفاهیمیتجربی که با گذر زمان کهنه میشوند تفاوت قائل شد. برخی مفاهیم ارزشی هیچ گاه کهنه نمیشوند. مثلا ما انتظار نداریم زمانی بیاید که مردم صداقت و راستی را بد بدانند و دزدی و جنایت و آدمکشی را کار پسندیده قلمداد کنند. 4- به همین ترتیب بسیاری از یافتههای بشر و مهمتر از آن، بسیاری از دستورات الهی هرگز مشمول زمان نمیشود و نمیتوان آنها را به کهنه بودن متهم کرد و دور ریخت. 5- کسانی که این چنین همه جانبه جنگ کهنه و نو و مدرنیته و سنت را به راه انداختهاند، رهزنان فرهنگ، دین و آزادی ملتها هستند. ناخودآگاه و با ژست مدرنیته با دشمنان و دزدان فرهنگی همراه نشویم! {اضافه میشود که منظور از دشمنان استکبار جهانی است نه شما و عرض بنده به شما این است که خدای ناکرده ناخودآگاه با دشمنان همراه نشویم.} 6- موفق باشید.
**************
شما که با توهین شروع کرده بودید با توهین هم ادامه میدهید، آیا این بود دلایلی که میخواستید بیاورید تا بنده را قانع کنید؟ واقعا شما میخواهید با توهین مرا قانع کنید؟
شما گفتید امثال مرا زیاد دیده اید و این پیش داوری است. بنده هیچ گاه خود را برتر از کاربران این انجمن نمیدانم، تنها نظرم را عرض میکنم و برخلاف شما اصرار به قانع کردن کسی هم ندارم. خوب است تحمل شنیدن نظرات دیگران را داشته باشیم و به ایشان توهین نکنیم. بزرگان گفته اند که توهین از روی ناتوانی در ارائه دلیل است و به شخصیت افراد که در خانواده و اجتماع شکل گرفته ارتباط مستقیم دارد. میتوانید از دوست روانشناستان هم بپرسید.
**************
به نام خدا
دوستان باز هم از 40 سالگی بنده سخن گفتهاند. پیشتر هم عرض کرده بودم همین سن و به ویژه سالها کار ادبی و هنری به بنده کمک میکند تا به صورت منطقی به آثار هنری نگاه کنم.
عزیزانی که فقط با همقد خود بحث میکنند، یادشان باشد هرگز به دانشگاه نروند، چون اساتید 18 و 20 ساله وجود ندارد. موفق باشید.
**************
اما در مورد مواردی که به عنوان تبادل نظر طرح میشود، خوب است به مفاد بحث دقت شود و به قول یکی از مدیران محترم، جوانب ادب رعایت شود. امیدوارم روزی فرا برسد که من و شما بتوانیم خود را دوست خطاب کنیم، ولو با عقاید مختلف. موفق باشید.
________________________________________
[در انجمن مذکور این جمله را به عنوان امضا نوشته بودم که در هر پست یا نظر درج میشد، یکی از کاربران انجمن از طریقی ارتباط گرفت و گفت که این امضا برایشان بسیار گران بوده و در قطع دسترسی بنده نقش کلیدی داشته است:] هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت. (شهید سید مرتضی آوینی)
دشمنان جنگ سنت و مدرنیته را به راه انداخته اند تا تمام فرهنگ ما را نابود کنند و به جایش فرهنگ استعماری و ضد حقوق بشر خود را قالب کنند. فرهنگ غرب پر است از جنایت و غارت و آدمکشی و ما هرگز آن را برنخواهیم تافت.
پ.ن: چناچه در این زمینه سؤالی دارید، بفرمایید تا توضیح دهم. اگر لازم میبینید که تمام مباحث و توهینهای ایشان را مطالعه کنید، تذکر دهید تا فایلش را برای دانلود قرار دهم. دعا بفرمایید.
«من از شما تقاضای کمک میکنم و دوست دارم این راز میان من و خودتان و خداوند مهربان باشد تا اگر من با رفتن به بهزیستی از این اذیت و آزارها خلاص میشوم من به این هم راضی هستم». این نوشتههای دخترک دانشآموز در نامه مچالهشدهای بود که به دست خانم مدیر رسید، مگر میشد سطر به سطر آن را خواند و اشک نریخت: «وقتی مادرم دست مرا میگیرد تا پناهم بدهد، مادرم را تهدید به کشتن میکند، خیلی میترسم و در آن موقع دوست دارم یک لغط [لگد] توی صورت او بکوبم و...».
***
در اتاق معلمان همه میدیدند خانم معلم با شانههای لرزان و چشمهای اشکبار نامه را میخواند. دخترک گوشهگیر مدرسه در خانه جهنمی ناپدریاش شکنجه میشد و دست به دامان آنان شده بود. میخواست حتی از مادرش جدا شود و در یتیمخانهای زندگی کند. وقتی دختر 11ساله و خانم مدیر به اتاق دربستهای رفتند صدای گریههای هر دو را میشد از پشت دیوارهای آجری هم شنید، دخترک نالهکنان میگفت و خانم مدیر با دیدن آثار شکنجه، از اینکه ماههای زیادی پای درد دل دانشآموز کلاس پنجمیاش ننشسته بود پشیمان بود. در نگاههای دخترک بی قراری و دلتنگی آغوش گرم پدر و مادر موج میزد. وقتی پدر آنها را تنها گذاشت دیگر دست نوازشگری موهای سیاه رنگش را شانه نکرده بود، انگار همین دیروز بود که صدای گرم پدر را برای آخرین بار شنید. دخترک هایهای گریه میکند: «بابامو خیلی دوست داشتم، اونم منو، مامانم مهربونه، اما این مرد خیلی بده، همهمون رو اذیت میکنه و...».
***
راز هولناکی در پس نامه و دل نازک دخترک پنهان بود که باید شکافته میشد. میشد دید دیوارههای نیمهساخته خانه رؤیایی دخترک روی سرش آوار شده است. خانم مدیر خود را بیتقصیر نمیدانست، چرا باید دانشآموز خوشرفتار مدرسهاش ماهها با هیولایی در نقش ناپدری گلاویز باشد و همه غافل باشند، حتی وقتی نامه مچاله را از دستان لرزان دخترک گرفت هر تصویری از آن داشت، جز سرنوشت سیاه این دختربچه که در شکنجهگاه زندگی میکرد. آثار زخمها هنوز روی گونههای دختربچه دیده میشد، بهانه آورده بود که در بازی با برادرش زخمی شده است. وقتی لباسش را بالا زد عمق فاجعه در برابر دیدگان خانم مدیر به تصویر کشیده شد؛ آثار سوختگی با اتو و داغهای سیگار یکی دو تا نبودند. زخمها هنوز تازه بودند و هیچ کاری برای درمان آن در بدن رنجور دخترک صورت نگرفته بود، هیولای بدسرشت از همه چیز برای داغ کردن و شکنجه دختربچه استفاده کرده بود. سایه ترس به جان چشمهای دخترک افتاده بود: «نمیخواهم در آن خانه بمانم، طاقت کتکهایش را ندارم، مادرم گناه دارد، مرا نجات بدهید و...». باز به نامه چشم دوخت، همه کلماتش پر از اندوه و غم بود، باید کاری میکرد و دختربچه را از خانه جهنمی نجات میداد.
***
مدیر یک مدرسه ابتدایی دخترانه که در جریان شکنجه شدن دانشآموزی در خانهشان قرار گرفته بود، مأموران بهزیستی استان تهران را در جریان قرار داد. سند اصلی این شکنجه و آزار شیطانی، نامه پردردی بود که با دستخط کودکانه دخترک نوشته شده و به مدیرش داده شده بود. وقتی این نامه در اختیار بازرسان بهزیستی قرار گرفت و آنان در تحقیقات خود پی بردند دختربچه پس از جدایی پدر و مادر، تغییر رفتار عجیبی داشته و از دختری شیرینزبان به گوشهگیر تبدیل شده، نجات وی از زندگی سیاه را در دستور کار خود قرار دادند. خیلی زود فرشتگان نجات به در خانه هیولای سنگدل رفتند، سحر کوچولو وقتی در را باز کرد و خانم مدیر را در جمع ماموران بهزیستی دید به گریه افتاد. دختربچه رنجور که جثهای ضعیف داشت هنوز از ترس میلرزید و معصومانه گفت: «اون خونه نیست، میتونید من رو با خودتون ببرید؟!» سحر کوچولو خیلی زود لباس و کتابهایش را جمع کرد، به در و دیوار خانه چشم دوخت، فقط جای خالی مادر بود که اشک به چشمانش نشاند اما باید میرفت.
***
7 بهمنماه سال گذشته وقتی سحر 11 ساله پیش روی بازپرس طاهری از شعبه 2 دادسرای اطفال نشست، کمی آرام شده بود. بازپرس پرونده زندگی پر از درد دخترک را باز کرد، گریه بازپرس نشان میداد «سحر» چه سرنوشت غمانگیزی داشته است. دخترک باید حرف میزد: «پدر و مادرم که از هم طلاق گرفتند قرار شد من با مادرم زندگی کنم. پول برای زندگی نداشتیم تا اینکه مادرم با یک مرد ازدواج کرد. شنیده بودم ناپدری خوب نیست اما چهره این مرد مهربان بود تا اینکه به خانهمان آمد. از همان روز اول با مادرم جر و بحث میکرد. بعد از آن هیچ روزی نبود که مرا کتک نزند، وحشی بود. تنها وقتی شیشه میکشد مهربان میشود، من و مادرم خیلی از او میترسیم. وقتی مادرم نیست با سیگار و قاشق داغ مرا میسوزاند و گفته بود که اگر کسی از این شکنجهها مطلع شود من و مادرم را خواهد کشت، به خاطر همین خیلی طول کشید تا نامه نوشتم و به خانم مدیر دادم». سحر کوچولو آهی کشید و ادامه داد: «ناپدریام یک بار اتو روی بدنم چسباند که این بار مادرم به سمتمان دوید تا نجاتم بدهد اما او با زیرسیگاری به مادرم حمله کرد و آن را محکم به صورتش کوبید، چشم مادرم خونریزی پیدا کرد که او را به بیمارستان فارابی بردند. یک هفته از مادرم خبری نبود و ناپدریام شکنجهها و اذیتهایش را بیشتر کرده بود تا اینکه مادرم خودش به خانه بازگشت، شنیدم پولی برای هزینههای درمان خود نداشته و چون ناپدریام اصلا به او سر نزده، وی از بیمارستان فرار کرده است. الان بینایی مادرم از بین رفته و باید عمل پیوند قرنیه انجام دهد». دخترک گفت که ناپدریاش از او نفرت دارد: «از من و پدرم تنفر دارد بارها گفته نمیخواهد مرا ببیند. مرتب داد و فریاد راه میاندازد که تو دختر همان مرد کثیف هستی! من فقط در خطر نیستم، مادرم را در خانه زندانی میکند و برادرم را نیز کتک میزند اما بیشتر از همه مرا شکنجه میدهد.»
***
بازپرس طاهری در نخستین اقدام، سحر کوچولو را به پزشکی قانونی فرستاد که کارشناسان بعد از معاینه آثار سوختگی، کبودی و زخمها اعلام کرد، آثار عمیق زخم و سوختگی روی دست و بدن دختر بچه وجود دارد که قدیمی هستند و اقدامی برای مداوا صورت نگرفته است.
پس از اینکه مشخص شد هیولای خانه سحر کوچولو یک شکنجهگر بیرحم است، بازپرس طاهری در دستور قاطعی به تیمی از پلیس ماموریت داد این مرد را بازداشت کنند تا پرده از جزئیات جنایات وی برداشته شود. در این دستور قضایی، مادر و برادر کوچک دختربچه نیز باید در دادسرا حاضر میشدند تا از شکنجههای ناپدری خانواده پرده بردارند. وقتی سحر کوچولو شنید که باید به بهزیستی بازگردد و در آنجا تحت سرپرستی باشد برق آزادی در چشمانش دیده شد، لبخند تلخی زد و گفت: «آقای قاضی شما خیلی مهربان هستید».
منبع: وطن امروز