اشاره: در پی انتشار نامه مصطفی تاجزاده عضو شورای مرکزی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تحت عنوان«پدر، مادر ما بازهم متهمیم»، یکی از مطلعین پرونده تاجزاده طی مقالهای به برخی ادعاهای وی پاسخ داد. به گزارش سایت«افشا نیوز»، متن این مقاله به شرح ذیل میباشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون
امروز مقاله نسبتاً مطولی را دیدم که ظاهراً به قلم آقای مصطفی تاجزاده نگارش شده بود. در این مقاله تحت عنوان «پدر، مادر ما باز هم متهمیم» نویسنده تلاش کرده است نظام را یکسره باطل و سیاه نشان دهد. آن بخشی که بیشتر نظر من را جلب کرد و موجب شد قلم به دست گیرم و برحسب وظیفه پرده از واقعیت کنار بزنم ادعاهای غیر واقعی بود که نویسنده در مورد زندان و بازجویان مطرح کرده بود. در مقاله مذکور فضای زندان چنان مخوف تصویر شده است که هر خوانندهای را تحت تأثیر قرار میدهد تا ضمیر ناهوشیار خواننده، نویسنده را به خاطر مقاومت در آن شرایط طاقت فرسا به مثابه قهرمانی تحسین نماید. آنقدر فضای این نوشته تند و غیرمنصفانه است که هنوز انتساب آن به آقای تاجزاده برایم غیر قابل باور میباشد و آنچه تردیدم را بیشتر میکند سبک و سیاق قلمی است که مطابقت چندانی با قلم آقای مصطفی تاجزاده ندارد، به علاوه اینکه هنوز مصطفی را لوطیتر از آن میشناسم که به این زودی نمکدان بشکند.
من به واسطه شغلم به طور غیرمستقیم یکی از مطلعین پرونده آقای تاجزاده هستم که در ادامه با ذکر نکاتی خطاب به وی اطمینانش را نسبت به این ادعا حاصل خواهم نمود. آقای تاج زاده، واقعاً قول و قرارهایتان و گفت و شنودهایتان را با رفقای به اصطلاح بازجویت فراموش کردهای یا مسأله چیز دیگری است؟ای کاش مرا مجبور نمیکردی مسائل را اینگونه شفاف بیان کنم اما چه کنم که من اگر تحمل هر چیزی را داشته باشم تحمل بیانصافی و بیمعرفتی را ندارم. آقا مصطفی آیا مسئولان پرونده اتهامی جنابعالی عاشق چشم و ابروی تو بودند که بدون وثیقه و برخلاف روال معمول و قانونی به تو مرخصی طولانی مدت دادهاند؟ یا اینکه از تو میترسند؟
یا واقعیت این است که به عجز و التماس تو برای آزادی و تعهدات شفاهیات مبنی بر جبران مافات اطمینان کردند و خواستند فرصتی به تو داده باشند شاید طبق وعدهات جبران مافات کنی. آیا تو نگفتی اجازه دهید من بروم بیرون به مردم بگویم که ما خیانت کردیم و با یک دروغ بزرگ به حیثیت نظام و این مردم شریف لطمه وارد کردیم؟
آیا تو نبودی که میگفتی میرحسین مانند کسی است که زمین خورده و خجالت میکشد که بلند شود. بیایید با هم کمک کنیم تا او را از زمین بلند کنیم؟
آیا تو نگفتی که من فوق تصور شما کار خواهم کرد، کاری که دوست و دشمن تعجب خواهند کرد؟
اعتراف میکنم که این را راست گفتی با این مقالهای که نوشتی دوست و دشمن تعجب کردند. تعجب از اینکه در یک نظام سیاسی یک مجرم براندازی پس از اینکه مورد لطف قرار میگیرد و تعهد میدهد که پاسخ این لطف را با عذرخواهی از مردم به خاطر نادیده گرفتن رأی آنها و توهین به شعور ایشان و پایمال کردن جمهوریت نظام خواهد داد به خیال خودش نظام و مردم را فریب داده و آنها را با یک دروغ نامه یا بهتر است بگویم سروش نامه غافلگیر کرده است.
آقای تاجزاده باور نمیکنم که به این زودی فراموش کرده باشی که عاجزانه از مسئولان پرونده میخواستی تو را با تعهد کتبی خرد نکنند و تو در مقابل، عملاً خیانتهایت را جبران خواهی کرد.
آقای تاجزاده کارشناس پروندهات میگفت فیلمی از دوران زندانت در اختیار دارد که اگر مسئولان اجازه دهند منتشر شود همه مردم خواهند فهمید منظور تو از شکنجه! و سختی زندان چیست؟
یکی از کارشناسان پرونده که مطلع شد میخواهم مطلبی در پاسخ به تو بنویسم گفت پیغام دهم که آقا مصطفی خیلی، خیلی بیانصاف و بی معرفتی.
گفت بنویس که من اگر میدانستم بگو بخندهایمان را و لطیفه گفتنهایمان را برای تلطیف فضای گفتوگو شکنجه تلقی خواهی کرد هرگز به تو اطمینان نمیکردم و برخلاف نظر برخی عمل نمیکردم که معتقد بودند شماها اصلاح ناپذیرید.
آقای اصلاح طلب! واقعاً اگر در زندان یک تلنگر به تو خورده بود همسر تو اینگونه ساکت مینشست؟ همسری که تو خود بارها به ما میگفتی او بسیار تند است و من نمیتوانم او را کنترل کنم. آقای تاجزاده خیلی بی انصافی، چرا که تو به خوبی میدانی که از آقای حجاریان چگونه در زندان مراقبت میشد و چگونه بازجویانی که تو در مقالهات چهره هیولا گونهای از آنها ترسیم کردهای او را تر و خشک میکردند و مرتبا برای آب درمانی او را به استخر میبردند و طبق توصیههای پزشک او را ماساژ میدادند که امیدوارم آقای حجاریان خود این نکات را یک بار دیگر برای افکار عمومی بازگو نماید. مگر اینکه او هم...
آقای تاجزاده در مقالات بعدی به جای دکلمه سرایی سعی کن برای ادعاهای خود سند ارائه نمایی. هر چند که با توجه به این مقاله مطمئنم اگر سندی داشتی ابایی و ملاحظهای از انتشار آن نداشتی. شما و دوستانتان عادت کردهاید که مسائل را در پیچ و خم لفاظیها بغرنج و مبهم رها سازید. آقا مصطفی من که میدانم این مقاله به قلم خودت نگاشته نشده و صاحب قلم را هم به خوبی میشناسم و اهالی کتاب و نشریات هم اگر کمی دقت نمایند نویسنده را فوراً خواهند شناخت. اما چون مقاله به نام تو منتشر شده خطاب به تو مینویسم که حتی در دشمنی هم میتوان انصاف را رعایت کرد. زندگی همین دو روزه نیست چرا افق نگاهت را بازتر و دوراندیشانهتر نمیگردانی؟
البته در مورد اقدام ناجوانمردانهات گمانهزنیهایی وجود دارد که من به برخی از آنها اشاره میکنم. از جمله اینکه برخی از دوستان با شناخت روانشناسانهای که از جنابعالی دارند بر این باورند که با این مقاله نیاز روحی خود را مرتفع ساختهای.
برخی دیگر معتقدند برای فرار از اتهام معامله با نظام، این کار را کردهای. عدهای دیگر حدس میزنند که این اقدام نوعی تشکر به خاطر مراسم گلریزان سران فتنه برای تهیه مسکن جنابعالی صورت گرفته است و گروهی هم بر این عقیدهاند که تو سودای لیدری جریان فتنه را در سر داری. در گفتوگویی که با کارشناس پروندهات داشتم میگفت این سخن را اضافه کن که اما من خیلی به علت آن کار ندارم لکن متحیرم از این همه بیمعرفتی آن هم از کسی که مدعی بود بچه میدان خراسان است و معرفت سرش میشود و بارها میگفت شما مرا آزاد کنید کاری نمیکنم که شما به خاطر این حسن ظنتان شرمنده شوید! فقط میتوانم بگویم اف بر این دنیا و بازیهایش.
و اما حال که سخن به اینجا کشید اجازه بده نکاتی را در مورد اهم دروغ پراکنیهایت یادآور شوم.
در ابتدای مقالهات سخن از دو نظام متفاوت به میان آوردهای. نظامی که در ذهن بازجویان نقش بسته و نظامی که تو به آن باور داری. تو از نگاه خود این دو نظام را توصیف نمودهای من هم میخواهم از نگاه خودم به تفاوتهای آنها اشاره کنم. اهم مؤلفههای نظام مطلوب تو که چندان هم پنهان نبوده و حداقل در 8 سال دوره اصلاحات شمهای از آن را به نمایش گذاشته از این قرار است:
نظامی خسته و پشیمان از گذشته انقلابی خود.
نظامی تسلیم و فرمانبردار در مقابل زورگویان عالم.
نظامی که خمینی در آن به موزه سپرده شده است.
نظامی که در آن گریزی از سکولاریسم نیست.
نظامی که مطرودین امام در آن نه تنها دارای ارج و قرب که از مردم و امام طلبکارند.
نظامی که تئوریسینهای آن سروش و شبستری و بشیریهها هستند. همانهایی که تفسیر خود از دین را برابر با تفسیر پیامبر و ائمهعلیهمالسلام میدانند.
نظامی که فرهنگ عاشورا در آن فرهنگ خشونت است.
نظامی که حتی امام زمان (عج) را هم میتوان در آن استیضاح نمود.
نظامی که در مدل توسعه آن یک عده ناگزیر در زیر چرخهای توسعه باید له شوند و آن عده هفت دهک پایین جامعه است همانهایی که جرمشان «نه» به شما بوده است.
نظامی که حزبالله را دشمن و اشغالگران صهیونیست قدس را دوست میشمارد.
نظامی که در تبعیت از غرب، گوی سبقت را از رژیم پهلوی ربوده است.
نظامی که برای راه اندازی تنها 20 سانتریفیوژ باید با دستمال یزدی به ملاقات جک استراو برود.
نظامی که در مسابقه آلترناتیوسازی آمریکاییها به جای جمهوری اسلامی با خوش رقصیهایش گوی سبقت را از رضا پهلوی ربوده است.
نظامی که در آن گریه برای مصائب فرزندان زهرا خسته کننده و افسردگی زاست.
نظامی که چادر زنان در آن نشانه عقب ماندگی است.
نظامی که بیحیایی و عریانی در آن عین تمدن است.
نظامی که قرآن را متعلق به زندگی قبیلهای دوران جاهلیت میشمارد.
نظامی که برای هولوکاست ساخته صهیونیستها اشک ماتم میریزد.
نظامی که واژه مقدس شهید را به نام آبراهام لینکلن آلوده میسازد و بلکه آن را به تمسخر میگیرد.
نظامی که همه مکاتب الحادی شرق و غرب را به استناد تفکر پلورالیسم دینی حق میداند.
نظامی که با وامهای میلیاردی غیر قابل برگشت، دل آقازادههایش را به دست میآورد.
نظامی که شهرام جزایریها در آن صاحب کارت 500 هستند.
نظامی که حمایت آمریکا و اسراییل و انگلیس را برای خود ظرفیت میشمارد.
نظامی که زن را مانند غربیها کالا میشمارد.
نظامی که هویتی از خود ندارد و منتظر تزریق هویت از سوی غرب است.
نظامی که باعث ننگ است.
نظامی که نبودش به بودنش شرف دارد.
و اما مؤلفههای نظام مورد نظر ما:
نظامی است که پوزه آمریکا و اسراییل را به خاک مالیده و تا شکست کامل آنها از پای نخواهد نشست.
نظامی است که خمینی(ره) در آن نمیمیرد.
نظامی است که پهلوانان در آن نمیمیرند.
نظامی که الگوی زن در آن حضرت زهرا(س) است.
نظامی که بدون اشک برای حسین(ع)، مرده است.
نظامی که خاک گذرگاه امام زمان(عج) را سرمه چشم خویش میسازد نه اینکه استیضاحش کند. نظامی که در مدل توسعه آن هیچ کس نباید له شود.
نظامی که شهرام جزایریها را به بند میکشد.
نظامی که برای مکاتب الحادی پشیزی ارزش قائل نیست.
نظامی که هولوکاست را افسانه میشمارد.
نظامی که حزبالله را دوست و صهیونیستها را دشمن میشمارد.
نظامی که سه هزار سانتریفیوژ راه اندازی میکند و جک استراوها هم هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
نظامی که سکولاریسم در آن واژهای نجس تلقی میشود.
نظامی که سروشها و گنجیها را مرتد میداند.
نظامی که هر فتنهای را که آمریکا و اسراییل و انگلیس برای سرنگونی آن طراحی میکند در نطفه خفه میکند.
نظامی که فرهنگ عاشورا را فرهنگ انسان سازی میشمارد، نه خشونت.
نظامی که غرب را به زانو در آورده است.
نظامی که مطرودین امام را غیرخودی میداند.
نظامی که طبق فرمایش امامش روحیه سرمایه داری را با روحیه مبارزه در تضاد میداند.
نظامی که ولایت فقیه را طبق فرموده امامش همان ولایت انبیا میداند.
نظامی که تا پای جان پای ولایت فقیه ایستاده است.
نظامی که شکست و عقب نشینی را از قاموس خود حذف کرده است.
نظامی که میخواهد روی پای خود بایستد و میتواند.
نظامی که افتخار آفرین است.
نظامی که آمده است تا دنیا را متحول سازد و خواهد نمود. انشاءالله
بله، آقا مصطفی این است تفاوتهای بین مؤلفههای نظام مطلوب تو و دوستانت با مؤلفههای نظام من و دوستانم و این یک ادعای واهی نیست، چرا که سابقه هشت سال اصلاحات سندی است که مانند لکه ننگی بر دامن تاریخ این مرزو بوم نقش بسته است.
آقای تاجزاده شما با نظام مورد نظرتان تپههای عباس آباد را هم نمیتوانید فتح کنید، چه رسد به قلههای پیشرفت و ترقی.
نکته دیگر در مقالهات تکرار دروغهای کروبی است. در پاسخ به این موضوع نیز خیلی نیاز به طول و تفصیل ندارد، فکر میکنم تاکنون دوستانت هم متذکر شده باشند که نام کروبی آنقدر زشت و کریه شده است که اگر در حرف حق هم آورده شود آن حرف مسموع نخواهد بود. در روایات آمده است خدا اگر بخواهد کسی را مفتضح کند اول عقل او را میگیرد. در مورد عقل کروبی از کرباسچی و عباس عبدی سؤال کن که نان شبهه ناک او را خوردند ولی به میرحسین موسوی رأی دادند.
در مورد ندا آقا سلطان که ریاکارانه با نام شهید جنبش سبز از او یاد کردهای. بنده تردید ندارم که قتل ندا کار خودتان بوده است، چرا که شبیه این کشتهسازی در برخی از کشورهایی که دچار انقلاب رنگی شدند دقیقاً با همین مختصات اتفاق افتاد که شبیهترین آنها قتل دختر دانشجویی بود که در جریان انقلاب رنگی ناکام ونزوئلا توسط اغتشاشگران و با نقشه از قبل طراحی شده اجرا شد. اگر خانواده ندا آقا سلطان واقعاً در خونخواهی دخترشان مصمم باشند و بیطرفانه پیگیری کنند بدون تردید اذعان خواهند نمود که قتل ندا آقا سلطان توسط کسانی صورت گرفته است که از این مسأله نهایت سوء استفاده را کردند مانند ماجرای قتلهای زنجیرهای.
درمورد راهپیمایی روز 25 خرداد سال 88 که آن را تأیید کردهای کارشناس پروندهات گفت به یادت بیاورم که در زندان با قاطعیت راهپیمایی 25 خرداد را غیرقانونی میدانستی و آن را تأیید نمیکردی.
و اما در مورد ابراز پشیمانیات از گذشته، من تعجب نکردم چرا که این حرفها برایم تازگی نداشت. عمر این حرفها بیش از 20 سال است فقط امروز گستاخانهتر بر زبان جاری میشود و علت آن فقط یک چیز است. تحلیل غلط از اوضاع و امثال تو سالهاست که تهدیدهای تو خالی آمریکا را آنقدر جدی گرفتهاید که نیاز دائم به متخصص ارولوژی دارید و گمان میکنید که کار نظام تمام است و به قول آقای عبدالله نوری که راه میرود و میگوید: «تمومست» واقعا باورتان شده است که تمومست، آقای روشنفکر!
اونی که تمومست اصلاحات است، جنبش سبز کارتونی است.
اونی که تمومست عمر اربابتان آمریکاست. اونی که تمومست عمر عربدهکشیهای مستانه دوم خردادی شماست اگر خوب چشمهایت را باز کنی احتضار لیبرال، دموکراسی را میبینی، اگر خوب چشمهایت را باز کنی اراده جمعی فرزندان خمینی و خامنهای را میبینی که کمر همت را محکم بستهاند تا نفسهای آخر ظلم جهانی و نفاق داخلی را به شماره بیندازند.
هزار افسوس که این اراده جمعی را 30 سال پیش میشل فوکو دید و آن را به اطلاع جهانیان رساند ولی شما در دل آن بودید و ندیدید و امروز امثال چامسکی، مارک پالمرها، برژینسکیها و صدها تئوریسین غربی چه مستقلین و چه وابستگان به نظام سلطه محکمتر شدن این اراده جمعی را میبینند ولی شما و دوستانتان نابیناتر از قبل شدهاید.
انسانهای خواب به دو طریق از خواب بیدار میشوند یکی با عبرت از حوادث دنیا بیدار میشود اما دیگری را فقط چنگال مرگ از خواب بیدار میکند و من نگرانم که تو و دوستانت جزو گروه دوم باشید.
خدایا همگان را از خواب غفلت بیدار کن قبل از آنکه مرگ بیدارشان کند. آقا مصطفی میدانم برایتان سخت است ولی نگاهی به تحلیلهای رسانهای و نظر کارشناسان حامی شما در غرب بیفکنید که با صدای بلند مرگ جنبش سبز کارتونی و اصلاحات را فریاد میزنند.
این سنت الهی است که باطل مانند کف روی آب رفتنی است و حق ماندنی است تا دیر نشده به حق برگردید.
والسلام علی من اتبع الهدی
هردو زن هستند، هر دو ایرانی و البته هر دو در خارج از کشور حجاب را کنار گذاشتند و اتفاقا هر دو در فیلم تبلیغاتی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، حضور داشته اند. یکی در فیلم تبلیغاتی احمدی نژاد و دیگری در فیلم موسوی. اما تفاوتهای این دو در مقایسه با همانندهایشان آن قدر زیاد است که وجه اشتراکشان در حد شباهت خال مه رویان و دانه فلفل باقی می ماند.
فاطمه معتمد آریا درحالی که، بخش قابل توجهی از فیلم تبلیغاتی موسوی را به خود اختصاص داده است، سر یک میز، همراه با زهرا رهنورد و معصومه ابتکار درباره حقوق از دست رفته زنان ایرانی صحبت می کند. تمام حرفی که وی در این "فیلم" می زند آن است که "من اگر بخواهم تنهایی به شهرستان بروم، اجازه رفتن به هتل ندارم مگر اینکه یک مرد همراه من باشد!"
ارغوان رضایی، قهرمان ایرانی الاصل فرانسه هم برای مدت کوتاهی در "مستند" تبلیغاتی احمدی نژاد، نشان داده می شود. این قطعه از مستند مربوط به حاشیه اجلاس ایرانیان خارج از کشور در سال 88 است که طی آن خانم رضایی، دو راکت تنیس خود را که در مسابقات بین المللی جایزه گرفته است، به رییس جمهور اهدا می کند و درحالی که از شدت شوق و هیجان، اشک می ریزد، با فارسی نسبتا روانی می گوید: "من خیلی احمدی نژاد را دوست دارم چون به تمام جهان، قدرت ایران را نشان داده و واقعاً من افتخار می کنم."
البته ارغوان رضایی این جملات را حتی پس از برگزاری انتخابات و درحالی که کشورمان مورد ناجوانمردانه ترین حملات سیاسی و رسانه ای از سوی کشورهای غربی و ازجمله فرانسه بود، با شجاعت تمام تکرار کرد. وی در مصاحبه ای در شهریور ماه 88 می گوید: "آقای احمدی نژاد در کشورهای مختلف علی الخصوص، میان مسلمانان از احترام زیادی برخوردار است و ما هنگامی که به برخی کشورهایی چون مراکش، مصر، کویت و ترکیه رفته ایم، مشاهده کرده ایم که مردم آن کشورها او را دوست دارند و نگاهشان نسبت به ما تغییر کرده و استقبال بهتری از ما صورت می پذیرد که این یک اتفاق خوب است. شخصاً از این که توانستم با ایشان ملاقات داشته باشم و راکتهایم را هدیه کنم، خوشحالم."
ارسلان رضایی -پدر خانم رضایی- هم در توضیح این حرکت دخترش می گوید: "ارغوان این دو راکت را به ملت ایران داد که نماینده شان، احمدی نژاد بود. او این راکتها را به این خاطر به مردم ایران داد که بگوید من با این راکتها مبارزه می کنم و در میدانها می جنگم و الا آقای احمدی نژاد، کسی هست که تمام می شود و می رود اما این راکتهای تنیس برای ملت ایران است."
البته معتمد آریا هم با یک رییس جمهور خیلی عیاق بود و او سید محمد خاتمی –رییس جمهور سابق- بود. نقطه تلاقی این دو با هم جشن های مجله زرد چلچراغ در شب یلدا بود. همان جشنی که خاتمی استارت رفتارهای سریالی خاص و غیرشرعیاش را با بانوان زد. شب یلدای سال 87 بود که خاتمی در این جشن خطاب به خانم مجری –یعنی معتمدآریا- گفت: "شما هنرمندان، به خصوص، شما خانم معتمدآریا، شخصیتهای اخلاقی هستید که متعلق به یک نسل نیستید؛ متعلق به ایران هستید و نه تنها این نسل بلکه نسلهای بعدی به شما احترام می گذارند."
تعبیر خاتمی از "اخلاقی" بودن شخص معتمدآریا و "احترام" نسلها به وی در حالی ابراز می شود که معتمدآریا در همان زمان اصرار داشت که در فستیوالهای مختلف خارجی بدون حجاب اسلامی ظاهر شود. اوج اخلاقمداری(!) معتمدآریا زمانی عیان شد که وی در سال 1384 همزمان با ایام سوگواری امام حسین(ع) در ماه محرم با وضع بسیار زننده ای در جشنواره آلمان ظاهر شد و مشخص کرد که مقصود خاتمی از اخلاقمداری همان اقدامات غیراخلاقی است که اتفاقا خود خاتمی هم در این زمینه دستی بر آتش دارد. البته انصافا خاتمی در این زمینه هیچ گاه به پای وزیر "فرهنگ و ارشاد اسلامی" محبوب خود یعنی مهاجرانی نخواهد رسید.
وضع ظاهری ارغوان رضایی در خارج از کشور مناسبتر از معتمدآریا نبود. البته این عدم تناسب در مقایسه با حجاب متعارف ایرانی و اسلامی مطرح است وگرنه درمقایسه با یک زن تنیسور در قلب اروپا که از بدو تولد در آن محیط رشد کرده، چه ازنظر وضع ظاهری و چه به خصوص از نظر رعایت مسائل اخلاقی، ارغوان رضایی نمره خوبی می گیرد. جالب است که ارغوان بیشتر اوقات سعی می کند در مسابقات، لباس های تیره و پوشیده بپوشد و اتفاقاً به خاطر همین لباس های پوشیده بود که تا مدتها هیچ اسپانسر و حامی مالی برای حمایت اقتصادی و تبلیغاتی از وی پا پیش نمی گذاشت.
ارسلان رضایی در این باره می گوید: "بارها هم ارغوان و هم من گفته ایم که قبل از المپیک پکن درخواست دادیم که ارغوان برای ایران در المپیک، بازی کند اما متاسفانه فدراسیون تنیس گفت نمی شود و گفتند ارغوان از زمانی که به ایران می آید، باید حجابش را رعایت کند که گفتیم این معلوم است و هیچ صحبت و شکی در آن نداشتیم. پس از این گفتند که باید حجابش را در خارج از کشور هم داشته باشد، حال آن که WTA اجازه نمی دهند، تنیسوری حتی با یک تی شرت وارد زمین شود و لباس یا باید یقه دار باشد یا مثل زن هایی که رکابی می پوشند و بدنشان را نشان می دهند، باشد که ارغوان لباس یقه دار می پوشد... اصلاً ارغوان طبق قوانین نمی تواند با لباس کاملاً پوشیده و شلواری که طراحی شده، مسابقه دهد و مثلاً در همین مسابقات مادرید با این لباس راهش نمی دادند..."
رزومه اخلاقی و احترام انگیز(!)معتمد آریا به همین جا ختم نمی شود. وی چند سال پیش در حاشیه کنفرانسی درباره اوضاع اجتماعی ایران که توسط بنیاد پژوهش های ایران در ایالت مریلند آمریکا برگزار شد در مصاحبه با رادیوفردا -وابسته به سازمان جاسوسی آمریکا، سیا- در اظهاراتی وقیحانه گفت: "در سال های بعد از انقلاب، پیدایش سبک جدیدی در فیلمسازی که با حذف سه عامل سکس، خشونت و شراب همراه بود، عملاً سینمای ایران را از مهمترین وجوه جاذبه در سینما محروم کرد...".علاقه معتمد آریا به یکی از وجوه جاذبه(!) سینما یعنی شراب در حالی است که ارغوان رضایی 23 ساله متولد سنت اتین فرانسه، چند بار در مصاحبه با رسانه های آمریکایی و اروپایی می گوید: "از اینکه یک ایرانی مسلمان هستم به خودم می بالم. مشروبات الکلی نمی نوشم. گوشت خوک نمی خورم و دروغ نمی گویم..."؛ جالب است که پدر ارغوان رضایی -که مربی او نیز می باشد- به علت اعتقادات مذهبی که داشته تا به حال حتی یکی از مسابقات دخترش را مقابل تنیسورهای دیگر تماشا نکرده است. او همیشه با تلفن همراه، از لحظه به لحظه بازی دخترش در زمین با خبر می شود.
معتمدآریا که به برکت فرصتها و امکاناتی که انقلاب و جمهوری اسلامی در اختیار وی قرار داد، به بازیگری، طراز اول در کشور تبدیل شد، سال هاست که اصرار دارد در مصاحبه با رسانه های بیگانه علیه کشور و سیاستهای فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی نظام، مطالب ساختارشکنانه ای ابراز کند و نمکدان بشکند و نشان دهد که "هر کسی لیاقت ایرانی بودن را ندارد" او در مصاحبه با نشریه ایتالیایی ایل مانیفستو، در پاسخ به این سؤال که آیا با سانسور مخالف است، می گوید: "مسلماً! اما من موفق شدم که کلک بزنم. من در گیلانه، نقش مادری را بازی می کنم که پسرش را بغل می کند و می بوسد و لمس می کند. اما این کارها طبق قانون، ممنوع است و هیچ برخورد فیزیکی نباید بین زن و مرد صورت گیرد. اما با این حال اداره سانسور با آن موافقت کرد و درنهایت نتوانستند با آن مخالفت کنند. اگر هنر سینما را آموخته باشی، صاحب یک جور قدرت می شوی."
از آن سو، ارغوان رضایی که چند روز پیش بدون کوچکترین کمکی از سوی ایران به مقام قهرمانی تنیس بانوان جهان دست یافت، در موقعیتهای مختلفی نشان داده که با وجود آن که متولد فرانسه است اما خون ایرانی در رگهای او جاری است و به هیچ وجه مشتاق محو شدن در فرهنگ غربی نیست. او بارها گفته که به مسلمانیت و ایرانی بودن خود افتخار می کند و اصلا "هرکسی لیاقت ایرانی بودن ندارد". او از کودکی گردن آویزی با طرح نقشه ایران را به گردن می بندد و می گوید: "در خانه هرگز به زبان فرانسه، صحبت نمی کنم و فقط به زبان مادریام تکلم می کنم."
ارسلان رضایی در این باره می گوید: "ارغوان، هیچوقت خارجی نبوده و من از خانواده هایی نیستم که بروم خارج و اسم و ملیتم را عوض کنم. خیلی از خانواده ها به محض خروج از ایران اولین کاری که کردند، اسمشان را عوض کردند و دومین کاری که کردند، به بچه هایشان اصلا اجازه ندادند فارسی حرف بزنند. من یک ایرانیام و بچه هایم هم ایرانی هستند و ارغوان برای ایران، بازی می کند."
فرق ارغوان رضایی با معتمد آریا، گلشیفته فراهانی و میترا حجار این است که عزت، اقتدار و سربلندی ایران، تمام آرزوی ارغوان و خانواده اش است درحالی که سقف آرزوهای آن سه نفر دیگر، محو شدن در فرهنگ شرابی و مبتذل هالیوود و کن به قیمت دهن کجی به نظام جمهوری اسلامی ایران و پادویی اربابان سینما است، وگرنه برای ارغوان رضایی کاری نداشت که قیافه اپوزیسیون نظام را به خود بگیرد و مورد احترام و لطف فرانسوی ها و غربی ها قرار بگیرد و دربدرهای بالاترینی به جای اینکه او را هو کنند، هم نوا با بیبیسی و صدای آمریکا برایش هورا بکشند.
پدر ارغوان رضایی در این باره نیز حرف دارد: "من هنوز پاسپورت ایرانی دارم و هیچ وقت تا به حال آمریکا نرفته ام و نخواهم رفت. اینها با انگلیسی های کثیف، دنیا را زیر سلطه خودشان گرفته اند و همه بدبختی مردم از سر انگلیسی ها و آمریکایی هاست. فکر می کنید من افتخار می کنم ارغوان برای فرانسه بازی می کند؟ نه! این باعث خجالت من است. یک روز آرزو می کردم در تیم ملی ایران بازی کنم، امروز دخترم بازی می کند. چگونه بگویم که دخترم یک ایرانی وطن پرست است."
فرق ارغوان با آن سه نفر دیگر این است که معتمدآریا و گلشیفته و میترا با شیفتگی هرچه تمام تر با انجلای سرزمین مادری خود، جلوی دوربین های انواع و اقسام جشنواره ها و فستیوال ها، عریان می شوند و با کمال میل حاضرند که در کنار کارگردانان و بازیگران یهودی و صهیونیست نقش های ضداسلامی و حتی ضد ایرانی را بازی کنند اما ارغوان رضایی با اینکه می داند مسابقات ورزشی زنان مسلمان در سطح بسیار پایینتری نسبت به مسابقات معتبر بین المللی برگزار می شود، مشتاقانه به ایران می شتابد و حجاب اسلامی را رعایت می کند و درمقابل رقبای بسیار ضعیف بازی می کند تا بتواند سهمی هرچند کوچک در اعتلای نام ایران اسلامی داشته باشد.
هرگز ارغوان رضایی را در جمیع جهات به عنوان الگوی دختران ایرانی معرفی نمی کنیم، چرا که همین الان در ایران هستند بانوانی که می توانند الگوی جهانیان باشند؛ امثال سیده زهرا حسینی و مرضیه دباغ و ... هیچ گاه قابل مقایسه با امثال ارغوان رضایی و هلن سپاهی و مرجان کلهر نیستند اما اینها کسانی هستند که انسانیت در آنها مشتعل است و البته که یک تار موی آنان را به "ف م آ" و "گ.ف " و "م ه" و حتی "ف ه" نمی دهیم چون "هر کسی لیاقت ایرانی بودن را ندارد".
راستی معتمدآریا و ارغوان رضایی کاندیداهای اصلح خودشان را خوب شناخته بودند!
منبع: رجانیوز
حالا بقیهاش بماند.
همین!