گاهی رازهایی هست که نمیتوان گفت، نمیتوان نوشت. گاهی باید سکوت کرد، گاهی باید بغض را فرو داد. گاهی باید مهمان تاریخ شد آنجا که انسان کاملی راز دل با چاه میگوید. چه جنگ سختی است این منازعهی نرم! کاش چشمهای نامحرم دشمن نبود تا نامحرمانه را با درد دل به روز میکردم. بلد نیستم با یک یادداشت زرق و برق دار، بیمعرفتیها را «فرصت» نشان دهم. یعنی بلدم، ولی این کاره نیستم.
این روزها نمیتوانم آنچه را که در دل دارم جز برای دوستان بازگویم. نمیتوانم با فراغ بال وبلاگ را به روز کنم. این است که از شما اجازه میخواهم تا اندکی سکوت کنم، گفتم اندکی؛ بله سکوت میکنم، خیلی کم، به اندازه دوگانهای شاید؟! و یا شاید هم به اندازه یک سجدهی آب دار، اما سکوت میکنم!
*
صدا در آن سوی قاعده۱ ناشنیدنی است
سکوتی که از قاعده گذشته باشد
بلندترین فریاد است!
*
دعا بفرمایید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. گوش انسان فقط امواج صوتی بین ۲۰ هرتز تا ۲۰ کیلو هرتز را میشنود. ۲- گرمارودی.
انتشارات صریر گمان می کرد نسخه های مجموعه داستان «ویزای بهشت» به اتمام رسیده و حتی در نمایشگاه کتاب سال گذشته نیز عرضه نشد. اما اخیرا در انبارگردانی نسخه هایی از این کتاب یافت شده و در نمایشگاه بین المللی کتاب امسال (غرفه انتشارات صریر) عرضه می شود.
آشنایی با ویزای بهشت [کلیک کنید]