نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

من وبلاگ نویس سابق هستم

 

 

 

در حاشیه‌ی جشنواره‌ی کتاب سال شهید غنی‌پور که جایزه ای نیز به کتاب «ویزای بهشت» این جانب تعلق گرفت، یکی از دوستان قدیمی را دیدم. این عزیز شاید به این دلیل که داستان نویسی را نزد بنده آغاز کرده است، به امیر عباس لطف دارد. می‌گفت:«چرا دیگر از یادداشت‌های منحصر به فرد در وبلاگ‌هایت خبری نیست؟» او از یادداشت «مدرک دکترای خاتمی کجا رفت؟»[لینک] و موجی که به راه انداخت و پس از آن همه به این موضوع پرداختند، یاد کرد. همچنین از دو یادداشت که در باره  علی رضا نوری زاده خائن و وطن فروش نوشته بودم، یاد کرد. همان یادداشت‌هایی که آن وطن فروش را به تکاپو انداخت و وادار به واکنش ساخت.[ لینک و لینک] همچنین از مطالبی که در مورد فوتبال و به ویژه افشین قطبی نوشته بودم یه نیکی یاد کرد و اینکه برایش جالب است اکنون پس از یکی دو سال، دیگران نکاتی را می‌گویند که بنده در آن زمان گفته بودم.[لینک و لینک و لینک] از مطالبی که در باب اخراجی‌ها نوشته بودم [لینک و لینک و لینک] نیز گفت و به ویژه طنزی که در وبلاگم منتشر شده بود را بهترین طنز سینمایی ای که خوانده است نامید.[لینک] طنزهای سیاسی نیز نظرش را جلب کرده بود و مضمون یکی از آنها را که در مورد سید محمد خاتمی نوشته بودم، بدون ذکر تیتر با آب و تاب توضیح داد.[لینک یا لینک]  از یادداشت‌های فرهنگی و مذهبی نیز گفت و تیتر «اذان مغرب به افق فوتبال»[لینک] را به خاطر داشت. از مطلبی که در مورد هاشمی رفسنجانی[لینک] نوشته بودم خوشش آمده بود و از این آخری‌ها هم یادداشت «چه کسی دروغ می‌گوید؟»[لینک] را پسندیده بود. از یادداشت‌های دیگری هم یاد کرد که از آن می‌گذرم. برایم عجیب بود که این گونه تیتر و مضمون یادداشت‌هایم را به خاطر دارد، در حالی که در تمام این مدت، حتی یک نظر هم در وبلاگ‌هایم نداده بود، اگر چه مدعی بود چند نظر ارسال کرده است؟! 

  

پاسخی که به این دوست ارجمند دادم، شاید قابل ذکر در اینجا باشد. به او عرض کردم درست است که امور روزمره کمتر مجال وبلاگ نویسی باقی می‌گذارد، اما علت اصلی این نیست. به او گفتم مدتی است که دلم نمی‌خواهد وبلاگ بنویسم. آن همه ناملایمات هست و آن همه بد دیده‌ام که گاهی در ننوشتن تعمد دارم. گفتم وقتی مثلاً سایت رجا نیوز به جرم اینکه اخراجی‌ها را نقد کرده ای تو را تحریم می‌کنند و خبرنگاران مرتبط با ایشان، فارس را هم مجاب می‌کنند که وبلاگت را نادیده بگیرند، یا سایتی مثل پارسی بلاگ به این دلیل که حرف حساب زده‌ای، توهین کنندگان به تو را حمایت می‌کند، یا وقتی یک مدیر کل (ارشاد قم) که وظیفه دارد دست کم سخن یک وبلاگ نویس مثل تو را بشنود، با غرور و تبختر و رفتار بچه گانه تو را آزار می‌دهد، آیا دل و دماغی برای وبلاگ نویسی باقی می‌ماند؟ از این موارد زیاد است و فقط نکاتی که قبلا رسانه‌ای شده بود ذکر شد تا دشمنان زیادی ذوق زده نشوند. 

 

 

به او گفتم حدود پنج سال پیش طرح وبلاگ نویسی مردمی را به بسیج ارائه دادم. در آن زمان طرح در سطح فرماندهی نیروی مقاومت بررسی شد و دست آخر گفتند نیروی مقاومت نباید(؟!) به این امور ورود پیدا کند، حالا که کلی عقب افتاده‌ایم، به اذعان دوستان، همان طرح را به صورت ناقص و دست و پا شکسته به اجرا گذاشته‌اند و هر وقت می‌گویند فعالیت مجازی دیر شده است، من می‌خواهم دو دستی بکوبم توی سر خودم. 

  

به او گفتم به برخی نهادهای دیگر هم هشدار داده بودم که باید فعالیت مجازی را جدی گرفت و طرح‌هایی ارائه داده بودم که به دلیل باندبازی با چند تازه به دوران رسیده، هشدارم و طرح‌هایم را جدی نگرفتند؛ اما حالا از در دوستی تماس می‌گیرند که باید کاری کرد و دشمن نمی‌دانم چه کار کرده و ما کجاییم و ... و من هم در دل می‌گویم:«هذا بضاعتنا ردّت الینا» و حالی‌شان می‌کنم که تقصیر از ما نیست و از شماست و البته وارد بازی‌شان نمی‌شوم. 

 

 

به دوست عزیزم گفتم البته خود نیز کوتاهی‌هایی داشته‌ام، از جمله پیشنهادی که برای سر و سامان دادن به وبلاگ‌های دفاع مقدس داده شد و رد کردم و یا فرصتی که برای جذب یک اعتبار کلان از دولت به منظور فعالیت‌های مجازی ایجاد شد و استفاده نکردم؛ اما دلیل بنده این بود که نمی‌خواستم خودم محور باشم و فقط دوست داشتم نهادهایی که ذاتاً باید به استقبال و مقابله با تهدیدات نرم می‌رفتند را متوجه وبلاگ نویسی کنم که در وقت خود موفق نشدم. 

  

به آن برادر ارجمند عرض کردم و اینجا هم می‌گویم که مدتی است خود را وبلاگ نویس سابق می‌دانم و اگر گاهی یادداشتی در یکی از وبلاگ‌ها قرار می‌دهم، اغلب از روی عادت است و هدفمند نیست. گفتم که اگر سابق بر این هر چند وقت یک بار برای جذابیت وبلاگ‌هایم برگی رو می‌کردم، مدتی است که چند وقت یک بار خواسته و ناخواسته برگی رو می‌کنم که نتیجه‌ی طبیعی اش ناامیدی مخاطبین وبلاگ خواهد بود و این یادداشت نیز از همین قماش است. آری عزیزان، روزی روزگاری امیر عباس یک وبلاگ نویس بود و اکنون من وبلاگ نویس سابق هستم. 

 

 

دعا بفرمایید.

ریگی چگونه به دام افتاد؟

اشاره: این یادداشت پیشتر در هفتهنامهی پنجره با عنوان «ارتفاع پست» به چاپ رسیده است.   

 

 

 

   

 

در فاصله ۲۲ تا ۲۳ فوریه (سوم تا چهارم اسفند) صفحه اطلاعات پرواز سایت رسمی فرودگاه دبی تنها مشخصات یک پرواز به پایتخت قرقیزستان را ثبت کرده است. قرار بود پرواز شماره QH454 ساعت ۱۰:۴۵ دقیقه سوم اسفند، از دبی به مقصد قرقیزستان صورت بگیرد؛ اما این پرواز با ۳ ساعت و ۱۹ دقیقه تأخیر و در ساعت ۰۲:۰۴ دقیقه بامداد چهارم اسفند از فرودگاه دبی انجام شد.  

   

 

خبر سه کلمه بود: «ریگی دستگیر شد.» نیازی نبود گفته شود ریگی همان کسی است که سال ۱۳۸۴ با قتل ۲۲ نفر از مسافران عبوری از محور زابل به زاهدان حادثه معروف تاسوکی را آفرید، لازم نبود توضیح داده شود این همان شروری است که شبکه العربیه تصاویر سربریدن سرباز ایرانی توسط همدستانش را جهانی کرد. یا حتی لازم نبود اضافه شود ریگی در سابقه شرارت شش سالهاش ۲۸۲ کشته و زخمی و ۲۳ اسیر را در کارنامه خود ثبت کرده است. خبر هرچه که بود فقط باید دوباره تکرار میشد تا احساس بهت از حس شعف تمیز داده شود: «ریگی دستگیر شد».  

  

 

ایران برای این لحظه ثانیه شماری میکرد.

ریگی گذرنامه افغانی دارد و با همین گذرنامه هم در چند سفر خود به عربستان سعودی به بهانه انجام فریضه حج، با برخی نیروهای امنیتی عربستان سعودی و شخصیتهای وهابی دیدار کرده و مورد حمایت گسترده این دولت قرار گرفته است. در همین سفر اخیرش نیز که به دام مأموران امنیتی ایران افتاد با همین گذرنامه افغانی سفر میکرد. سال گذشته مأموران اطلاعاتی ایران در موسم حج، متوجه میشوند که سرکرده گروهک تروریستی موسوم به جندالله ظاهرا برای انجام فریضه حج به عربستان رفته است. براساس توافقنامه امنیتی بین جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی، مقامات اطلاعاتی کشورمان برای دستگیری شرور شرق کشور با مقامات سعودی وارد مذاکره میشوند؛ عربستان طفره میرود و ریگی از این کشور خارج میشود. مأموران امنیتی ایران، ریگی را تا فرودگاه کشور مقصد (پاکستان) تعقیب میکنند، اما پوشش امنیتی نیروهای آمریکایی ریگی را از تور نیروهای امنیتی ایران خارج میکند. تور امنیتی نیروهای ایرانی در فرودگاه کراچی نیز موفق نشد، چرا که ریگی در پارکینگ فرودگاه سوار خودرویی گران قیمت و مدرن شد که دقیقا دو خودروی دیگر با همان رنگ و شماره پلاک، از فرودگاه خارج شد و نیروهای ایرانی نتوانستند وسیله نقلیه اصلی ریگی را تشخیص دهند.  

  

 

ریگی پیش از آنکه شهرت پیدا کند، یکبار در زندان جمهوری اسلامی ایران بوده است. او نخستین ناهنجاریهای خود را در سن ۱۹ سالگی نشان میدهد، طلبه حوزه سراوان به علت مشکلات اخلاقی از آنجا اخراج و در چهارراه رسولی زاهدان، مشروبات الکلی و سیدیهای مستهجن میفروشد، پس از آن به کردستان میرود و تحرکاتی را در آنجا انجام میدهد و اولین بار به وسیله دادستان ویژه روحانیت، به مدت یک هفته بازداشت میشود. بعد از آن در محل تجمع اعضای قبیله خود به اظهارات ضدانقلابی و رفتارهای خشن و تند میپردازد و برای توجیه آن به ادعاهای دینی متوسل میشود. از اینجا بود که روحانیون وهابی و نفوذی منطقه او را شناسایی کردند و سرویسهای امنیتی آمریکا و انگلیس پتانسیل لازم را در این یاغی، که از تحصیلات کلاسیک هم برخوردار نبود، تشخیص دادند و روی او سرمایهگذاری کردند تا اولین حادثه معروفش را با گروگانگیری 9 تن از سربازان پاسگاه سراوان رقم بزند. او بعد از حادثه تاسوکی با نماینده مردم زاهدان (دکتر شهریاری) تماس میگیرد و اعلام میکند که زاهدان را به خاک و خون خواهد کشید و اجازه نمیدهد که هیچ شیعه و فارسی در استان بماند.  

  

 

در جریان برگزاری انتخابات دهم قرار بود ۱۵ بمب کنترل از راه دور را نیز در حوزههای اخذ رأی منفجر کنند، این عملیاتها با اطلاع نیروهای امنیتی ایران خنثی میشود تا اینکه 26 مهرماه یک عملیات انتحاری را در شهرستان سرباز انجام میدهد. این عملیات منجر به شهادت ۴۱ نفر از اهالی شیعه و سنی منطقه پیشین میشود. سردار نورعلی شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه نیز در جریان این عملیات به شهادت میرسد. عملیات پیشین آخرین عملیات تروریستی عبدالمالک ریگی تا زمان دستگیریاش بود.  

  

 

وزیر اطلاعات در جریان کنفرانس خبریاش برای اینکه «اشراف اطلاعاتی» نیروهای ایرانی را ملموستر نشان دهد، تصویری از شرور شرق در ۲۴ ساعت قبل از دستگیریاش را در مقابل دوربینهای خبری میگیرد. این تصویر که ریگی را در یکی از مقرهای آمریکا در افغانستان نشان میدهد، ۲۴ ساعت قبل از آنکه پرواز دبی - بیشکک در بندرعباس بنشیند، توسط نیروهای اطلاعاتی ایران گرفته شده است. گفته میشود این عکس علاوه بر اینکه ضربه شستی به نیروهای آمریکایی است، عکسی یادگاری برای افسران آمریکایی نیز تلقی میشود که بدانند پروژه شکار از مقر اطلاعاتی آنها و با همکاری نیروهای نفوذی ایران در بین ایشان کلید خورده است.  

  

 

ریگی برنامه ریزی میکند که از فرودگاه قرقیزستان به یکی از کشورهای اروپایی سفر کند. قرقیزستان بهدلیل اوضاع اقتصادی بسیار نامطلوبش، زمینه مساعدی را برای فعالیت گروههای شبهنظامی با گرایشهای طالبانیسم دارد. شاید قرار بود ریگی در قرقیزستان و پیش از سفرش به اروپا با این گروههای تروریستی قرقیزستان مذاکراتی داشته باشد.  

  

 

عملیات تعقیب و گریز ریگی از کویته پاکستان به کابل و افغانستان و از آنجا تا فرودگاه دبی ادامه پیدا میکند تا مساعدترین موقعیت برای دستگیری او فراهم آید. به دلیل نگرانی از شنود و بهره برداری دشمن از ابزارهای الکترونیکی، هیچ پیام و کلامی با استفاده از رسانه های متداول تبادل نشده است. در فرودگاه دبی نیز یک تیم امنیتی اطلاعاتی ایران بدون برانگیختن هر نوع حساسیتی، سوار پرواز دبی - بیشکک میشوند. ریگی نیز به همراه نفر دوم گروه با نام کوچک حمزه و پنج محافظ قرقیزش سوار هواپیمای خطوط «قرقیزستان ایر کمپانی» میشود. پرواز با ۳ ساعت و ۱۹ دقیقه تأخیر از فرودگاه دبی صوت میگیرد.  

  

 

گفته شده است تیم امنیتی ایرانی که متشکل از چند مرد و زن از سربازان انقلاب اسلامی بود، در تأخیر هواپیما نیز بی تأثیر نبودند. پرواز با تأخیر صورت گرفت تا مقدمات بعضی کارها در تهران، اصفهان، بندرعباس و زاهدان فراهم شود. این احتمال وجود داشت که ریگی برای پنجمین بار به دلایل امنیتی سفر خود را لغو کند، ولی چنین نشد.  

  

 

منابع تأیید نشده گفتهاند: تماس تلفنی از دبی به بندرعباس دارای عبارتی با مفهوم ارسال ایمیلی به مقصد تهران بود و دقایقی بعد، جنوب کشور در وضعیت شکار قرار گرفت. مأموران امنیتی ایرانی با برخاستن پرواز هم فرودگاه دبی را ترک نکردند، چرا که احتمال بازگشت هواپیما به فرودگاه وجود داشت.  

  

 

مأموران امنیتی ایران میکوشند خلبان این پرواز را متقاعد کنند که بدون اطلاع به خدمه پرواز و مسافران، در فرودگاهی در مرکز ایران فرود اضطراری کند، اما با عدم تمکین وی مواجه شده و خلبان پس از تماس با دوبی رسماً از فرود سرپیچی میکند. اینکه چرا فرودگاه دبی به خلبان دستور عدم نشستن داده است، خود علامت سؤال بزرگی است که باید در آینده رمزگشایی شود. معمولاً در اینگونه مواقع هواپیماها به سرعت فرود میآیند. لاجرم دو فروند هواپیمای اف-4 نیروی هوایی ارتش اقدام به رهگیری هواپیما کرده و خلبان را مجبور به پروازی طولانی در آسمان کشور میکنند و درنهایت او به واسطه‎ی اقدام قهرآمیز شکاریهای ارتش، مجبور به فرود در فرودگاهی در بندرعباس میشود. با احتساب مدت ۴۰ دقیقه ای زمان پرواز تا بندرعباس، بوئینگ 737 حامل ریگی و همراهانش در ساعت 02:44 در بندرعباس به زمین مینشیند. منابع غیررسمی نقل کردهاند که عملیات بیحس کردن ریگی با چنان سرعتی از سوی یکی از خانمها انجام میشود، که فرصت هیچ واکنشی را نه به او، نه به نفر همراهش و نه به محافظانش نمیدهد. از آن مهمتر، ریگی وقتی متوجه تغییر احوال خود میشود که دستبند بر دست داشته است و مأموری مراقب عدم اقدام او به خودکشی بوده است. محافظان قرقیز او حتی فرصت تغییر مکان خویش را هم پیدا نکردند. «ریگی از نحوه دستگیریاش بهتزده شده بود» این سخن را وزیر اطلاعات در جریان کنفرانس خبریاش به زبان آورد. خبر دستگیری ریگی، دنیا را بهتزده میکند. دیوید میلیبند این اتفاق را نشانه اقتدار اطلاعاتی ایران میداند. بلافاصله پس از عملیات، هواپیمای بیشکک - دبی از بندرعباس بلند میشود. ریگی و همراهانش توسط یک هواپیمای اختصاصی ارتش به تهران منتقل میشوند.  

   

 

ریگی بر این باور بود، همانطور که بن لادن، به مرد نامرئی دنیای تروریستها تبدیل شده و «سیا» قادر به دستگیری او نیست، نیروهای اطلاعاتی ایران نیز نخواهند توانست مدل ایرانی بنلادن را دستگیر کنند.   

 

  

وزیر اطلاعات اشراف اطلاعاتی ایران به منطقه را در قالب این جملات توضیح میدهد که این شرور، علاوهبر ارتباط با سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، اروپا و اسراییل، با سرویسهای اطلاعاتی منطقه و برخی کشورهای اروپایی نیز در ارتباط بوده است. وی در آوریل 2008، با فرمانده ناتو در افغانستان نیز دیدار داشته که در این دیدار، فرمانده ناتو پیشنهاد بلوچستان بزرگ را به ریگی داده است. این فرمانده، همچنین عبدالمالک ریگی را به کمپ القاعده در کوه سرباز افغانستان برده است. این شرور همچنین در ماه ژوئن با هماهنگی و کمک انگلیس، به یکی از کشورهای اروپایی سفر کرده تا با گفتوگو با مسئولان این کشور اروپایی، نسبت به عملیات تروریستی و اهداف تروریستی در درون ایران مذاکراتی را بپذیرد.

دستگیری دکتر(!) عبدالمالک ریگی و خواص

 

شیخ خوش خواب: به بنده خبر دادند که به آقای ریگی تجاوز شده، یاد پسر خودم افتادم و قلبم سوخت !!!

مسترچیز: اگر تقلب نشده بود هیچ وقت هواپیمای امریکا در بندرعباس چیز نمی شد.

عایشه هاشمی : بابام با دستگری عبدالمالک موافق نیست.

محسن رضایی : ریگی از نخبگان جوان کشور است که بی کاری باعث بهره برداری استکبار از او و پسر من شده است.

 محمد باقر قالیباف : من به بچه های اطلاعات پیشنهاد داده بودم تا با مدیریت اطلاعاتی این شرور را در تونل توحید دستگیر کنند.

علیرضا بهشتی: سرنوشت ریگی را باید اقلیت مجلس تعیین کند.

عباد شوکولاتی(سید خندان): به قول دوست عزیزم دکتر جورج سوروس باید با ادبیات مردمسالارانه با مردم سخن گفت (چه ربطی داشت؟)

حضرت مجمع تشخیص: باید مرز ریگی با معاندین نظام معلوم شود.