اشاره: در کوران تبلیغات انتخابات دهم دهها مایه برای نوشتن داشتم. با علاقه در میان مردم حضور پیدا کردم و رفتارها و شعارها و عملکرد ستادها را شخصاً مطالعه نمودم. اما بنا به دلایلی کمتر نوشتم. شاید فرصتی دست داد و با رجوع به گذشته نکاتی قلمی شد، اما اکنون بنا به پیگیری دوستان و اینکه مرتب از نظر شخصیام در مورد یکی از اشخاص نظام پرسش میکنند، تصمیم گرفتم این مطلب را که تا حدود زیادی حدیث نفس است، در وبلاگ قرار داده، دوستان پرسشگر را به آن ارجاع دهم، همین. دعا بفرمایید.
روز 19 خرداد بود. با چند تن از دوستان نشسته بودیم و در بارهی مناظرهی نامزدها صحبت میکردیم. این جانب، همزمان در حال نوشتن دو مطلب برای نامحرمانه بودم (احمدی نژاد ترور شد + و مافیا به دنبال بهانه میگشت + ). سخن به حجةالاسلام هاشمی رفسنجانی رسید و اینکه سرانجام چه خواهد شد و هاشمی رفسنجانی در مقابل سخنان دکتر احمدی نژاد چه اقدامی خواهد کرد؟ بنده گفتم:«به اعتقاد من هاشمی رفسنجانی روزی خواهد شکست و به شیخ مطرود دیگری تبدیل خواهد شد.» درست چند دقیقه بعد خبر رسید که هاشمی در نامهای سرگشاده به رهبر معظم انقلاب، از روند موجود انتقاد کرده است. یادداشت «مافیا به دنبال بهانه میگشت» [لینک] در حال اتمام بود و با توجه به وحدت موضوع، به نامهی رفسنجانی هم اشارهای کردم، وبلاگ را به روز کردم و منتظر شدم تا آنچه را که در باب انتخابات دهم منتظرش بودم، ببینم.
چهارشنبه شب از راه رسید و خیابانها از پرچم سه رنگ کشورمان اشباع شد، تعجبی نکردم. به دوستان حامی دکتر احمدی نژاد سفارش کردم که پنج شنبه و جمعه را استراحت کنید و برای اغتشاشات منافقین در هفتهی آینده آماده باشید. پنج شنبه شب یکی از مسئولین صدا و سیما که تحت تأثیر جنگ روانی قرار گرفته بود، تماس گرفت و از ریزش 10 تا 15 درصدی آرای دکتر پرسید. گفتم چنین چیزی در جامعه رخ نداده است و خبر در اتاق جنگ ستاد میرحسین شکل گرفته است. تماس با مطلعین نظر بنده را تأیید میکرد. ساعت 8 و نیم صبح 22 خرداد به یکی از شعبههای رأی که در دورههای گذشته نتیجهای مشابه کل کشور داشت، سری زدم. جماعتی در صف بودند و همهمه یا بهتر بگویم، زمزمهی «احمدی نژاد» شعبه را گرفته بود. برخی نیز که کمتر صبغهی سیاسی داشتند، با پرس و جو از آشناهای خود که در صف ایستاده بودند، پای صندوق رأی تصمیم خود را میگرفتند و «احمدی نژاد» را به صندوق میانداختند!
باز هم تعجبی نکردم و با خیال راحت به سراغ کارهای شخصی رفتم. عصر جمعه تماس با چند تن از دوستان در نقاط مختلف کشور، برایم شکی باقی نگذاشت که دکتر در دور نخست از صندوق بیرون خواهد آمد! شاید برایتان جالب باشد که در ساعت 8 و نیم غروب و پس از اینکه دو بار زمان رأی گیری تمدید شده بود، سلّانه سلّانه پای صندوق رفتم تا رأی بدهم. صف فشردهتر از صبح بود و تعرفهی جدید تقاضا داده بودند و رسیده بود. در صف که گپ میزدیم به مزاح میگفتم که رئیس جمهور تعیین شده و ما تازه میخواهیم رأی بدهیم. میپرسیدند کی؟ برای اینکه خلاف قانون نباشد به آرامی میگفتم:«احمدی نژاد» و گل از گل سؤال کنندگان میشکفت و البته نشانهی خوبی هم برای بنده بود.
بگذریم که آن شب به کجاها سرزدم و چه گذشت. آن قدر بگویم که به دوستان سفارش میکردم: مبادا اخلاق پیروزی را رعایت نکنید! همه به نظام رأی دادهاند. در خوشحالی افراط نکنید و مبادا کسانی از طرفداران دیگر کاندیداها مورد تمسخر قرار بگیرند! پس از نماز صبح، در در راه منزل بودم که یکی از دوستان مطلع تماس گرفت و نتیجهی رایانهای را پیروزی دکتر به شکل 25 از 39 میلیون اعلام کرد. خوشحال شدم ولی تعجب نکردم.
نتیجه قطعی هم اعلام شد، مردم حماسهای بینظیر آفریده بودند، شور و شعفی وصف ناپذیر داشتم، اما جای تعجب نبود. تحرکات نامزدهایی که خود را شکست خورده میدانستند و تحرکات صحنه گردانان نه چندان مخفی آغاز شد. بوی تعفن اغتشاش در کشور پیچید، اموالی از مردم و بیت المال از بین رفت و خونهایی ریخته شد. همه و همه قابل پیش بینی بود و تعجبی نداشت. نگرانی هم نداشت. خون دل داشت ولی نگرانی نداشت، چون پس از 30 سال که از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، مردم و کشور خودمان را خوب میشناسیم. خبر رسید که «مراد» ملت ایران، جمعه در آغوش ملت خواهد بود. بیصبرانه نشستیم تا جمعه از راه رسید. میدانستیم که رهبر این بار هم با درایت و صلابت آنچه را که باید خواهد گفت، دوستان را شاد، مردم را هوشیار و دشمن را منکوب خواهد کرد، اما باز هم مثل همیشه از شیوایی و فصاحت و بلاغت سخن رهبر به وجد آمدیم و اجازه دهید بگویم که باز هم از غنا و معویت کلام رهبر شگفت زده شدم.
اکنون چه خواهد شد؟ همچنان معتقدم که هاشمی رفسنجانی خواهد شکست. معتقدم که پس از این اتفاق، یک ماه بلوا خواهیم داشت. اما باز این انقلاب عظیم اسلامی مردم ایران است که به پیش خواهد رفت و این نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است که سرفراز خواهد ماند. روح یادگار امام(ره) حاج احمد آقا(ره) شاد که خطاب به حسینعلی منتظری میگفت که امام مانند سنگ است و شما مثل شیشه. اگر به امام برخورد کنی خواهی شکست! امام خمینی(ره) در تاریخ جاودانه شد و منتظری فرو ریخت و تکههای به ظاهر برندهاش در دستان دشمنان اسلام جا خوش کرد و نظام جمهوری اسلامی با صلابت به مسیر پرافتخار خود ادامه داد و به فضل پروردگار ادامه خواهد داد.
اجازه بدهید بگویم اگر آن چنان که متصور است، تاریخ تکرار شود و شیشهای به سنگی بخورد و بشکند و فروبریزد، تعجب نخواهم کرد و اجازه بدهید که علی رغم میل باطنیام پیش بینی کنم که این اتفاق خواهد افتاد و هاشمی رفسنجانی خواهد شکست و فروخواهد ریخت و نظام به راه خود ادامه خواهد داد. فقط یک معجزه ممکن است باعث شود هاشمی قدر خویش بشناسد و باز هم در رکاب ولایت سکنی گزیند و در خدمت اسلام باشد.
آیا این معجزه رخ خواهد داد؟
در طول چهار سال گذشته، یکی از انتقاداتی که یاران دکتر احمدی نژاد به او داشتند، این بود که چرا دکتر احمدی نژاد پاسخ دروغهایی را که علیه دولت منتشر میشود نمیدهد؟
دکتر احمدی نژاد هر روز حجم انبوه مطالب کذب علیه دولت را دریافت میکند، لبخندی میزند زیر لب ذکری میگوید و به کار مشعول میشود. گاهی خبری در نهایت بیانصافی است، دکتر آشکارا درهممیرود، اما از نماز که باز میگردد باز همان دکتر همیشگی است. آرام و مطمئن و جدی در انجام امور دولت. در پاسخ به این سؤال که «چرا به دروغها و تهمتها پاسخ نمیدهید؟» دکتر فقط یک پاسخ دارد:«اکنون موقع کار است، مردم به ما اعتماد کردهاند که برایشان کار کنیم، نه اینکه وارد دعوا شویم.» گاهی نیز به برخی یاران نزدیک میگفت:«مبادا گول بخورید و وارد مناقشات شوید، آنها همین را میخواهند، میخواهند خدمات ما را متوقف کنند. ما نباید بازی بخوریم. مافیا به دنیال بهانه میگردد.»
چهار سال ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد به پایان نزدیک شد، رقابت انتخابات دهم آغاز گشت و دکتر وقتی دید دروغها و تهمتها با سازماندهی خاصی به اوج خود رسیده است و حق مردم در حال ضایع شدن است، واکنش نشان داد. بلافاصله حجم دروغ و تهمت و افترا چند برابر گشت. شبهههای پاسخ داده شده را مجدداً در شمارگان بالا نشر دادند. اتهامات جدید، جنگ روانی ناجوانمردانه، تولید سیدی ویژهی ترور شخصیت و تکرار فراوان تهمتهای ناروا در برنامه زندهی تلویزیونی و پخش کژنامههای شبهه افکن در میان مردم، بخش کوچکی از اقدامات مافیا برای تخطئهی عدالت و خدمترسانی است. همهی اینها با هزینهی میلیاردی به وقوع میپیوندد که از مختصات مافیاست.
اقدام مهمرتر و تعجب برانگیزتر زمینه سازی برای اغتشاشات خیابانی و تحمیل هزینهی ناامنی به نظام برای بقای مافیای ثروت و قدرت است. اگز چه پشت پردهی این تحرکات نابخردانه، افرادی با سابقهی انقلابی قرار دارند و بعضاً عنوان همراهی با حضرت امام (ره) را یدک میکشند، اما مرامشان نشان میدهد که با اندیشه بلند حضرت امام خمینی(ره) و مصالح نظام مقدس جمهوری اسلامی سرناسازگاری دارند.
آخرین موردی که قائلهی شیخ مطرود امام را تداعی میکند، نامهای است که حجةالاسلام رفسنجانی خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشته است. رفسنجانی در این نامه چند نکته را پیگیری کرده است:
1- سیاه نمایی سخنان و اقدامات خادم جمهور، دکتر محمود احمدی نژاد.
2- مظلوم نمایی و چسباندن خود و اطرافیانش به حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب و مساوی دانستن شأن خود با نظام جمهوری اسلامی ایران.
3- القای خشونت و تظاهرات علیه نظام به مردم کوچه و بازار.
4- تهدید رهبر معظم انقلاب به ایجاد بلوا به امید تصمیم سازی رهبر معظم انقلاب به نفع مافیا.
5- دادن چراغ سبز به منافقین و دشمنان.
و ... .
هاشمی رفسنجانی در این نامه آورده است:«بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این برنمیتابند. و آتش فشانهایی که از درون سینههای سوزان تعذیه میشوند در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم.»
هاشمی در ادامه با چاشنی تهدید، ورود رهبری را به این ماجرا ضروری دانسته است و در پایان به جای اینکه خود را مطیع ولایت بداند، عنوان «دوست، همراه و همسنگر دیروز، امروز و فردایتان» را به خود داده است.
آری حق با دکتر احمدی نژاد بود. مافیا برای اعمال کثیف خود حد و مرز نمیشناسد و اگر موجودیت خود را در خطر ببیند تمام هنجارها و قواعد بازی را برهم میزند و از تهدید رهبر معظم انقلاب هم ابا ندارد. از چهار سال پیش که مافیا احساس کرد مردی از جنس مردم وارد منطقهی ممنوعه شد، تخریب و هجمه را آغاز کرد و در پی بهانه بود و اکنون به خیال خود بهانهای برای تسویه حساب به دست آورده است. آری حق با دکتر بود، مافیا به دنبال بهانه میگشت.
و این ماجرا ادامه دارد.
خبر رسید که علی [ع] در محراب مسجد کوفه در خون خویش غلطیده است. مردم میگفتند:«عجب! مگر علی نماز میخواند؟» به راستی چه اتفاقی افتاده بود که امیر المؤمنین (ع) این گونه غریب و مظلوم گشته بود؟
حضرت علی(ع) با فردی دنیاطلب به نام معاویه روبهرو بود که اهل فسق و دروغ و دغلبازی بود. با دروغ و تهمت و جوسازی آنچنان فضا را علیه مولا ساخته بودند و حضرت را ترور شخصیت کرده بودند، که پس از شهادت ایشان جماعت میپرسیدند:«مگر علی[ع] نماز میخواند؟» حضرت امیر(ع) در خطبه 198 میفرمایند:«والله ما معاویةُ بأدهی منّی، و لکنّه یغدرُ و یفجر، و لو لا کراهیةُ الغدر لکنت مِن ادهَی النّاس ...». «به خدا قسم معاویه از من زیرکتر نیست. ولی او دغلباز و فاسق است و اگر نبود که خدای تبارک و تعالی دغلبازی را دشمن میدارد، آن وقت میدیدید که زرنگترین مردم دنیا علی است ... .» البته در آن زمان جهل مردم هم مزید بر علت بود. به عنوان مثال یک بار معاویه در شام روز چهارشنبه نماز جمعه خواند و کسی اعتراض نکرد. معاویه به نمایندهی جضرت امیر(ع) گفت:«برو به علی[ع] بگو با صدهزار شمشیرزن به جنگ تو میآیم که تفاوت چهارشنبه با جمعه را نمیدانند.»
همواره در طول تاریخ جریان دنیاطلب در برابر مظاهر تقوا و عدالت به تخریب و افترا و توهین و در یک کلام به ترور شخصیت روی آوردهاند. در انقلاب اسلامی ما نیز از همان اوایل پیروزی، دشمنان خارجی و منافقین داخلی، تروز شخصیت بزرگان انقلاب را در دستور کار قرار داد. برای شهید بهشتی آن همه شایعه ساختند که حضرت امام(ره) لقب مظلوم را به شهید بهشتی دادند. الگوی مدیریتی دکتر احمدی نژاد، یعنی شهید رجایی نیز توسط جریان نفاق در اوج حملات ترور روانی و شخصیتی قرار گرفت.
جریان نفاق و دنیاطلب از تحقق عدالت وحشت دارد. مافیا عادت کرده است برتر باشد، حریم کاذب داشته باشد، منافع خود را به منافع نظام گره بزند، هر صدای مخالفی را خفه کند و امواج احساسات عوام را به نفع خود مصادره کند. جریان مافیا همه را نوچهی سیاستهای انحصار طبانهی خود میخواهد. این چنین است که ندای حق و عدالت دکتر احمدی نژاد به مذاق مافیا خوش نمیآید و به ترور شخصیت روی میآورد. کمیتهی ایکس انواع محتوای تخریب را تولید و میلیونی در سطح جامعه توزیع میکند. دولتی را که مردم در تلاش و خدمتش شک ندارند با انواع دروغهای بزرگ و تهمتهای ناروا مینوازند. دولتی را که رهبر معظم انقلاب بارها خدمات آن و شجاعت رئیس جمهورش را در عرصهی سیاست خارجی ستوده است، به ذلت، دروغگویی و آمارسازی متهم میکنند. مشاور سیهروی اصلاحات به میرحسن موسوی اعلام میکند:«آن قدر بگو احمدی نژاد دروغگو است که اگر گفت ماست سفید است مردم باور نکنند.»
به حوادث تاریخی که نگاه میکنیم شاید نگران شویم، چرا که بارها در تاریخ ثبت شده است که ترور شخصیت با موفقیت همراه شده است و مردم زمانی از خواب بیدار شدهاند که پشیمانی سودی نداشته است. اما نگاهی به شعور سیاسی مردم و تصمیمی که برای رأی به خادم جمهور، دکتر احمدی نزاد گرفتهاند، ما را به این باور میرسانند که مردم ما اهل کوفه نیستند، علی زمان تنها نمیماند و اشاراتی که به کاندیدای اصلح داشتند، در نظر مردم فهیم و انقلابی ما هست و اگر چه رقیب به ترور شخصیت روی آورده، اما موفق نخواهد شد و مردم، خادم خود (دکتر محمود احمدی نژاد) را به مافیای ثروت و قدرت ترجیح میدهند.
دکتر احمدی نژاد از مناظرهها سربلند بیرون آمد، خدا را شکر! رقیبان با فحاشی و توهین و افترا ثابت کردند که مرد میدان ریاست جمهوری نیستند، خدا را شکر! هنوز یک فرصت دیگر برای دکتر باقی است و میتواند باز هم بر اختلاف فاحش آرای خودش با رقبا بیفزاید، خدا را شکر! نظرسنجیهای واقعی اقبال حدود 70درصدی مردم را به دکتر نشان میدهد، اما نباید مغرور شد.
مؤثری غیر خداوند نیست و قلوب مردم در ید قدرت حق جلّ و علی است. زیاد نماز بخوانید و استغاثه کنید و عاجزانه عزت اسلام و مسلمین و پیروزی دکتر احمدی نژاد را از خدا بخواهید. زیارت عاشورا و حدیث کسا، دعای توسل در شام سه شنبه و توسل به حضرت حجت(ع) و دعای کمیل در شب جمعه و اصرار به درگاه حضرت حق را فراموش نکنید. به یاری خداوند قادر متعال، پیروزی از آن دکتر احمدی نژاد است.
دعا بفرمایید.
یکی از نکات برجستهی مناظره مهدی کروبی با میرحسین موسوی، فرصت گران بهایی بود که کروبی از دست داد. شب مناظره با میرحسین بهترین فرصت برای کروبی بود تا زمینه را برای جذب آرای ریزشی و سرگردان فراهم کند. اگر کروبی به صورت جدی و مستقیم با میرحسین وارد بحث میشد و او را در تنگنا قرار میداد و به طرفداران اصلاحات میفهماند که میرحسین در این سالها عافیت طلب بوده و از خطرکردن حذر کرده است، آن گاه شیب آرای اصلاحات را به سمت خویش متمایل میکرد.
داستان غم انگیز کروبی از آنجا آغاز شد که اطرافیانش به او گفتند میرحسین خودی است و با ستاد او هماهنگ کردهایم که مشترکاً رئیس جمهور را بکوبیم. نتیجه این هجمه – اگر دستاوردی ولو اندک داشته باشد – به نفع میرحسین است. چون آرای سرگردان اگر از احمدی نژاد منصرف شوند، در شرایط حاضر به سمت میرحسین خواهد رفت.
میدانیم که هاشمی رفسنجانی از ابتدا دوستان وفادار خود را در اطراف کروبی کاشت و وقتی هر چه تلاش کرد نتوانست کروبی را از نامزدی منصرف کند، آن گاه این دوستان وفادار به هاشمی، آن گونه که آقا دستور دادهاند به کروبی مشاوره میدهند.
شب گذشته دو طرف به دکتر احمدی نژاد حمله کردند، اما فقط میرحسین سود برد. مشاوران در برابر اصرارهای فراوان کروبی برای یادآوری سکوت عافیت طلبانهی میرحسین در این 20 سال، به او اجازه دادند تا اگر پایان دهندهی مباحث کروبی بود، در راند ماقبل آخر، و اگر پایان دهندهی بحثها موسوی بود، در راند آخر فقط یک بار موضوع را طرح کند و اجازه دهد میرحسن پاسخ دهد و کروبی بحث را ادامه ندهد.
طبیعی است که حتماً موسوی هم برای پاسخ دادن آماده شده است و در مجموع یک کلاه گشاد بر سر مهدی کروبی رفت.
حجت الاسلام مهدی کروبی در مناظره با دکتر محمود احمدی نژاد برای لحظاتی این فکر را در ذهن مخاطبان مناظره ایجاد کرد که وی به نمایندگی از رژیم صهیونیستی صحبت میکند. اما ماجرا چه بود؟
کروبی مدعی شد که یک مقام اسرائیل [رژیم صهیونیستی] گفته خدمتی که احمدی نژاد به ما کرد هیچ کس نکرده است!
در اینجا خیلی خلاصه، روشن و منطقی پاسخ این ادعا داده میشود و اگر کسی واقعاً به دنبال جواب منطقی باشد متوجه امر خواهد شد. جواب این است که این مقام رژیم صهیونیستی اعمال احمدی نژاد و سخنان و مواضعش را تأیید نکرده، بلکه نتیجه سخنان و مواضع کوبندهی او را به تمسخر گرفته است. و بر طبق فرمایشات حضرت امام خمینی (ره) که در همین وبلاگ آمده است [لینک] وقتی دشمن کسی را مسخره میکند و علیه او موضع میگیرد، مردم ما متوجه میشوند که او مورد تأیید است.
اتفاقاً همین مقام رژیم صهیونیستی قبل و بعد از این چند جمله تمسخر آمیز، نکاتی علیه دکتر احمدی نژاد میگوید که به روشنی معلوم میشود دشمن عصبانی است و باز طبق آیه قرآن (موتوا بغیضکم) و طبق فرمایشان حضرت امام –ره- [لینک] عصبانیت و یاوه گویی دشمن، موجب تأیید دکتر احمدی نژاد است. این مقام صهیونیستی در ابتدای سخنانش مواضع دکتر احمدی نژاد علیه هولوکاست را خطری بزرگ برای موجودیت ارتش و رژیم صهیونیستی قلمداد کرده است و از دولتهای غربی خواستار شده است که تمام تلاش خود را برای تقویت اصلاح طلبان [مدعیان اصلاحات] به کار گیرند. وی در پایان و پس از چند جمله تمسخرآمیز (که مورد استناد و همدلی حجت الاسلام کروبی قرار گرفته)، یادآوری کرده است که طرح ترور دکتر احمدی نژاد در دستور کار موساد (سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی) است.
حال باید پرسید چه اتفاقی افتاده است که حجت الاسلام کروبی با رژیم صهیونیستی همنوا شده است. و آیا ایشان از کارشناسی که این خبر را به دست او داده و اکیداً توصیه کرده که همان بخش مورد نظر را جلو دوربین بخواند، سؤال نکرده است که او چه سر و سرّی با رژیم صهیونیستی دارد؟
فأعتبروا یا اولی الأبصار.
دشمن شناسی از ویژگیهای مؤمن است و حضرت امام خمینی (ره) که از قضا امروز همهی جناحها ادعای پیرویاش را دارند، در این زمینه رهنمودهای تاریخی ارائه دادهاند. ایشان همواره تکذیب و مخالفت دشمن را مایهی مباهات میدانستند و تعریف دشمن را عیب میشمردند.
این روزها تمام دشمنان خارجی برای اینکه دکتر احمدی نژاد، بار دیگر رئیس جمهور نشود، با هم متحد شدهاند. از طرفی امریکا رسماً از مدعیان اصلاحات حمایت کرده است. امروز امریکا، رژیم صهیونیستی، ضدانقلاب و منافقین بر ضد محمود احمدی نژاد موضع گرفتهاند و همین دشمنان، برای انتخاب میرحسین موسوی تلاش میکنند. همهی اینها نشان میدهد که بین دشمنان و دست نشاندههای هاشمی رفسنجانی منافع مشترک به وجود آمده است. در این میان، هوشیاری مردم قهرمان ایران میتواند نقشهی دشمنان را نقش بر آب کند. آنها که به امام و شهیدان دلبستگی دارند، خوب است به رهنمودهای حضرت امام(ره) و وصیت شهیدان مبنی بر پیروی از ولایت فقیه توجه نمایند و قربة الی الله به خادم جمهور، دکتر محمود احمدی نژاد رأی دهند. اما آنها که پیروی از امریکا و دشمنان ارضایشان میکند، مختار هستند که به موسوی رأی دهند و به قول شاعر:
متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی این، گروهی آن پسندند
در ادامه، برای اتمام حجت، به فرازهایی از رهنمودهای نورانی امام خمینی(ره) توجه فرمایید:
تعریف امریکا عزای ماست: باید هیچ سستى نکنیم و از این ترس نداشته باشیم که فلان رادیو یا دولت خارجى چه مىگوید، رادیوها باید به ما فحش بدهند. آن روزى را که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت. آن روز که کارتر و ریگان «1» از ما تعریف کنند معلوم مىشود در ما اشکالى پیدا شده است، آنها باید فحش دهند و ما هم باید محکم کارمان را انجام دهیم.
صحیفه امام، ج18، ص: 242
تعریف دشمن نشانه وجود عیب است: اگر امریکا [و منافقین] تعریف کنند از یک کسى، تعریف کنند از یک چیزى، وقتى تعریف کردند، مردم مىفهمند این عیبى دارد که اینها تعریف مىکنند از او.
صحیفه امام، ج17، ص: 250
اگر برای مردم کار کنید به شما توهین میکنند: شما توقع نداشته باشید که مورد اهانت واقع نشوید. همه مىدانید تا کسى کارى انجام ندهد کسى به او توهین نمىکند. توهین براى کسانى است که مىخواهند زنده باشند. هیچ کدام از ما نباید انتظار تعریف را داشته باشیم. باید به حکم خدا عمل کنیم و به این هم کارى نداشته باشیم که چه کسى از این کارى که براى خدا مىکنیم خوشش مىآید و یا چه کسى بدش مىآید.
صحیفه امام، ج17، ص: 441
نمیخواهیم خودفروختگان از ما تعریف کنند: نمىخواهیم روشنفکران غربزده و قلمداران خود فروخته از ما تعریف بکنند. ما مىخواهیم یک مسئلهاى را که اسلام مىفرماید عمل بکنیم و براى کشورمان خدمت بکنیم. نه یک دستگاهى درست بشود که همهاش خراب و فاسد باشد و بچههاى ما را به فحشا بکشند، و افراد را بىتفاوت کنند، که اگر همه چیزشان را ببرند، اینها اصلًا ککشان نگزد و هیچ توجه به این مسائل نداشته باشند.
صحیفه امام، ج12، ص: 292
تعریف امریکا نشانه ایراد ماست: اگر چنانچه امریکا از ما تعریف کند و روزنامههاى امریکا از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند این چه است قضیه؟ یک قضیهاى هست که دارند تعریف مىکنند! البته باید از ما تکذیب کنند، از شما هم باید تکذیب کنند، و جمهورى اسلام را هم باید تکذیب بکنند.
صحیفه امام، ج9، ص: 527
آنها که منافعشان ازبینرفته بر ضد ما قلم میزنند: ما نباید متوقع باشیم که اینهایى که شکست خوردند و رفتند، براى ما خوب بنویسند. یا ما نباید متوقع باشیم که روزنامههاى امریکا و کسان دیگر براى ما چیزهاى خوب بنویسند. خوب، آنها رفتهاند از بین، منافعشان از دستشان رفته است. خوب، کسى که تمام منافعش را شما از او گرفتید- ملت ما همه منافع امریکا را گرفته؛ الآن یک شاهى ندارد، یک سیر نمىتواند نفت از اینجا صادر کند و همین طور سایر کشورهایى که منافعشان از دستشان رفته- نباید ما متوقع باشیم که اینها براى ما مقاله- عرض بکنم که- خوب بنویسند. البته آنها باید به ما فحش بدهند. اگر یک روزى اینها براى ما خوب نوشتند، آن وقت است که ما مصیبت داریم.
صحیفه امام، ج15، ص: 189
به توهینها توجه نکنید: شما توقع نداشته باشید که مورد اهانت واقع نشوید. همه مىدانید تا کسى کارى انجام ندهد کسى به او توهین نمىکند. توهین براى کسانى است که مىخواهند زنده باشند. هیچ کدام از ما نباید انتظار تعریف را داشته باشیم. باید به حکم خدا عمل کنیم و به این هم کارى نداشته باشیم که چه کسى از این کارى که براى خدا مىکنیم خوشش مىآید و یا چه کسى بدش مىآید.
صحیفه امام، ج17، ص:441
به پیغمبر اکرم(ص) هم تهمت میزدند و توهین میکردند: همه ابرقدرتها با ما دشمناند، فکر این را بکنند که دولت در چه وضعى و با چه مشکلاتى روبروست و توقع این را نداشته باشیم که هر چه مىخواهیم، در خانه ما حاضر باشد. و همه مىدانیم که این دشمنیها تازگى ندارد؛ چرا که در زمان پیغمبر اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- چه تهمتها و ناسزاها به ایشان مىگفتند، ولى ایشان از تبلیغ دین اسلام دست برنمىداشت. و حالا اگر کم و کسرى در مملکت وجود دارد، ما متأثریم و دولت و مسئولین با همه توان خود در رفع کمبودها مىکوشند و کارهاى مهمى انجام دادهاند که امیدوارم به یارى خداوند بهتر بشود. اگر ما تسلیم امریکا و ابرقدرتها مىشدیم، ممکن بود امنیت و رفاه ظاهرى درست مىشد و قبرستانهاى ما پر از شهداى عزیز ما نمىگردید، ولى مسلماً استقلال و آزادى و شرافتمان از بین مىرفت. آیا ما مىتوانیم نوکر و اسیر امریکا و دولتهاى کافر شویم تا بعضى چیزها ارزان شود و شهید و مجروح ندهیم؟! هر گز، ملت زیر بار این ننگ نخواهد رفت و تن به این ذلت نخواهد داد. ملت ایران در مقابل امریکا مىایستد و به امید خداوند پیروز است. خداوند آن قدر تأکید کرده است که ما با آنها موالات نداشته باشیم «2»، آن وقت براى ارزانى اجناس، ما خودمان را بفروشیم؟! شما توقع نداشته باشید که آنها از ما تعریف کنند. اگر آنها از من طلبه و شما تعریف مىکردند، ساقط مىشدیم. ملتها با شما هستند و این سازمانها دستاورد ابرقدرتهایى هستند که مىخواهند مردم مستضعف جهان را چپاول کنند و به همین جهت، با شما مخالفاند. خداوند همه شما را موفق کند.
صحیفه امام، ج17، ص: 35
در برابر تهمت به شخصیتها چه کنیم؟ شما باید هیچ وقت به این صحبتها گوش نکنید، و همیشه در هر امرى وجدان خودتان را حَکَم کنید، و اگر از کسى یا از کسانى تکذیب کرد، به تکذیب او فقط گوش نکنید و خودتان ببینید که اعمال او چیست. اگر اعمالش بد است، هر کس هم تعریف کند از او غلط است. اگر اعمالشان خوب است کسى که تکذیب کند از او، باز هم غلط است. انسان باید خودش نظر داشته باشد و همه قشرها و همه ملت و همه قواى نظامى و انتظامى و قواى مسلّحه و غیر نظامى باید خودش قضاوت بکند، گوش به حرف کسى ندهد. بىچون و چرا حرفى از کسى قبول نکند راجع به اینکه فلان قشر چطور است، فلان قشر چطور است.
صحیفه امام، ج14، ص: 30
پاورقی:
1- دو رئیس جمهور امریکا. کارتر از حزب دمکرات و ریگان از حزب جمهوری خواه.
2- به آموزهای از قرآن اشاره شده که در آیات زیر تکرار شده است: «ال عمران / 28»، «نساء / 139»، «نساء / 144» و «مائده / 51».
همان گونه که در پاسخ به یکی از کامنتها وعده داده بودم، بنا داشتم از دشمن شناسی و تذکری که امام عظیم الشأن (ره) در بارهی تعریف و تمجید دشمن از ما داده بودند چیزی بنویسم. زمانی که صحیفهی امام را مطالعه میکردم به محتوای مهمتری برخوردم. دیدم تا به این نکته توجه نداشته باشیم، تمام بحثها و مباحثهها در باب انتخابات و اصل و فرع آن عبث است.
حضرت امام (ره) تذکر میدهند که تا آدمی از بند نفس رها نشود، نظرش در مورد افراد با حبّ و بغض همراه است. در این صورت بدیهای دوستان را نیکی و خوبیهای طرف مقابل را بدی معرفی میکند. اکتفا به مطالعهی این چند سطر من و شما را آدم نمیکند، چه ممکن است مطلب را بخوانیم و سپس باز هم همدیگر را به حب و بغض و پیروی از نفس متهم کنیم. اگر کسی واقعاً به دنبال آدم شدن است – که به گفتهی عرفا بسیار مشکل و بلکه محال است – لازم است با خود خلوت کند و وجود خود را ارزیابی نماید. هر که به این فکر افتاد، میتواند به صحیفه امام مراجعه کند و ادامه فرمایشات حضرت امام (ره) را مطالعه نماید. اکنون این شما و این جملات نورانی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه).
حُبّ نفس بزرگترین خطر : سه [نوع اظهار] نظر در عالم هست. یک نظرى که از روى حُب مطالعه مىکند موجودات را یا بعض موجودات را؛ و یک نظرى که از راه بغض نظر مىکند به همه چیز؛ و یک نظر ثالثى که حُبّ و بغض در آن نیست و آزاد است. آن دو نظر، نظر اشخاصى است که آزاد نیستند. بزرگترین گرفتارى بشر و ماها این گرفتارى است که خودمان داریم و از ناحیه خود ما هست. کسى که از روى حُبّ نفس به مردم و اشیاء نظر مىکند و به اشیایى که نظر مىکند از راه دشمنى و بغض نظر مىکند؛ این نمىتواند آزاد باشد، در «نظر دادن» گرفتار است. و کسى که از راه حبّ نفس نظر مىکند به موجودات یا به اشخاص یا به گروهها، این آزاد نیست؛ نمىتواند حکم صحیح بکند. انسان گمان مىکند که من خودم هر چه مىگویم از روى آزادى است و بینظرى، لکن اگر کسى یک همچو ادعایى کرد، این را نپذیرید. نمىتواند این انسان موجود آزاد از هواهاى نفسانى و از حُبّ نفس- که منشأ همه گرفتاریهاست- آزاد بشود. مدّعى آزادى از این طور امور زیاد است، لکن واقعیت کم است. ممکن است که بسیارى از اشخاص حتى خودشان هم توجه نداشته باشند به اینکه بندهی خودشان هستند نه بندهی خدا، خودشان هم خودشان را مبرّا و منزّه مىدانند، و این براى همان حُبّ نفسى است که انسان دارد. این حُبّ نفس، تمام عیوب انسان را به خود انسان مىپوشاند. هر عیبى که داشته باشد براى خاطر این حُبّ نفس، آن عیب را نمىبیند، و گاهى هم آن عیب را حُسن مىداند. و تا انسان با مجاهدتها و تبعیت از تعلیمات انبیا از این گرفتارى و عبودیت نفس خارج نشود، نه خودش اصلاح مىشود و نه مىتواند احکامى که مىکند و رأیهایى که مىدهد صحیح باشد، مطابق واقع باشد.
اتفاق مىافتد، لکن نمىتواند مطلقاً این طور باشد انسان. یک عملى از یک شخص در یک محیط در یک ساعت از یک شخص صادر مىشود، دو نفر که این عمل را مىبینند یکى از اینها با این دشمن است، این عمل را بد مىبیند و یکى از آنها که با این دوست است این عمل را خوب مىبیند. عمل از یک آدم است، در یک وقت است، در یک محیط است، در یک شرایط است، همه چیزهایش با هم مجتمع است؛ لکن براى آن گرفتارىای که بیننده دارد، آن عدم آزادىای که بیننده دارد و اسیر هواى نفس است؛ این عمل را عیناً خوب مىبیند، اگر با آن آدم خوب باشد. و این عمل را عیناً بد مىبیند، چنانچه با آن آدم بد باشد. و انسان خودش هم متوجه نیست. بله، هستند اشخاصى که بیجهت مىدانند و تکذیب مىکنند. یا مىدانند و تعریف مىکنند. این طور هستند، اما شاید بسیارى این طور باشند که به واسطهی آن اسارتى که دارند و آن گرفتارىای که در باطن، خودشان مبتلاى به او هستند، و آن شیطانى که در نفس انسان فعّال است، این گرفتارى نمىگذارد که انسان آزادانه حکم بکند، نمىگذارد که انسان آن طورى که واقعیت است ادراک کند. و آن طورى که واقعیت است او را بگوید. یا واقعیت را به واسطهی همین عبودیتى که دارد، بندگىای که دارد و آن طورى که سلطنت بر او دارد شیطان و قواى شیطانى خودش، یا ادراک نمىکند مطلب را و یا اگر ادراک هم کرد، او نمىخواهد او را اظهار کند. از آن طرف هم همین طور. تعریفها و تکذیبهایى که ماها مىکنیم، انسان عادى مىکند، این تعریف و تکذیبها به واسطه همین علاقهاى که انسان به خودش و وابستگان خودش که آن هم علاقه به خود است، علاقه به وابستگان، علاقه به خود است؛ این چون پسر من است و این چون برادر من است، و این چون همسلک من است، این همهی من است. و تمام این اشیا در انسانهاى عادى تماماً برمىگردد به خود من. اگر از کس دیگرى هم تعریف کند، این از باب اینکه به او متعلق است تعریف مىکند.
صحیفه امام، ج14، صص: 8-10
شنبه شب گذشته فرصتی دست داد تا سری به یکی از ستادهای تبلیغاتی میرحسین در قم (پارکینگ خیابان ارم) بزنم. نخستین نکتهای که توجهم را جلب کرد این بود که نفرات ستاد را تعدادی از بسیجیان نوجوان تشکیل میدادند. چون همدیگر را میشناختیم خیلی زود گپ انتخاباتی آغاز شد و وقتی شنیدم که مسئول آن ستاد، ع.ص از دوستان قدیمی است، گفتم «خیلی دوست داشتم او حضور داشت و میپرسیدم چه اتفاقی افتاده است که رژیم صهیونیستی هم مثل مدعیان اصلاحات به دنبال رأی نیاوردن دکتر احمدی نژاد هستند؟»
بندگان خدا جوابی نداشتند و چون نمیخواستم نشاط انتخاباتیشان رنگ ببازد و روحیه خود را از دست بدهند، گفتم: «هر ایرانی که پای صندوق بیاید و رأی بدهد از نظر بنده مورد احترام است. اگر هم سخنی میگوییم بنا بر تکلیفی است که همهی ما برای شناخت کاندیدای اصلح داریم.»
و اضافه کردم: «بر خلاف شما که طبق نظر بزرگان اصلاحات از جمله حجتالاسلام رفسنجانی، آمدن مجدد دکتر احمدی نژاد را خطر میدانید، ما از آمدن هیچ یک از کاندیداها احساس خطر نمیکنیم. میرحسین هم بر فرض اگر انتخاب شود از سه حال خارج نیست: ۱- یا آنچه در مورد پایبندیاش به راه امام و پیروی از ولایت فقیه میگوید صادقانه است و بر آن استوار میماند، که در این صورت برای ما با دکتر احمدی نژاد تفاوتی ندارد. عزت دکتر هم به دلیل ولایت محوری اوست. ۲- ممکن است صادق نباشد و قصد خلل قصد خلل در تمام امور و از جمله امور سیاسی و فرهنگی را داشته باشد، که طبق قانون اساسی رهبری توانایی مدیریت او را دارد. اگر به قانون اساسی تن دردهد که سرنوشتش مانند سید محمد خاتمی است. یعنی رهبر معظم انقلاب، نظام جمهوری اسلامی را به سلامت از دوران ریاست جمهوری او عبور میدهد و دیدیم در دوران خاتمی وضع به گونهای رقم خورد که ضدانقلاب خارج نشین خاتمی را مهرهی رهبری خواندند و طرفدارانش در داخل به او لقب محمد چاخان دادند. ۳- یا اینکه ممکن است صادق نباشد و به قانون اساسی هم وفادار نماند و به منویات رهبری تمکین نکند. در این صورت سرنوشت بنیصدر برایش رقم خواهد خورد.»
بدین سان نتیجه گرفتم که خطری انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران را تهدید نمیکند و مهم حضور پرشمار مردم پای صندوقهای رأی است.
در یادداشت قبل یکی از مخاطبین همیشگی این وبلاگ با این توهم – یا تظاهر به این توهم – که بنده ترسیدهام، پرسیده بود:«مگه میر حسین لولو خورخوره است؟» به او نیز همین جواب را دادهام. آنچه مسلم است، ولایت مطلقه فقیه، خاری در چشم دشمنان خارجی و داخلی، و ضامن بقای نظام جمهوری اسلامی ایران است.
با نزدیک شدن به بیست و دوم خرداد و دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری فعالیت و اقدامات جریانها و گروههای مختلف سیاسی به اوج خود رسیده است، به گونهای که اخیرا یک گروه سیاسی طی نامهای از وزارت کشور درخواست کرده که مجوز برای برپایی جشن پیروزی برای نامزد انتخاباتی مورد نظرش صادر شود. در نگاه اول به این اقدامات، این مسئله به ذهن متبادر میگردد که موضوعاتی از این قبیل، به نوعی بهره گیری از تکنیکها و تاکتیکهای جنگی روانی برای منفعل کردن رقیب در انتخابات باشد؛ اما هنگامی که به بازی با رنگها و موضوعات زیر توجه مینماییم، بحث فراتر از استفاده برخی جریانهای سیاسی از تکنیکها و تاکنیکهای جنگ روانی در نظر میآید. قرائن و شواهد نشان می دهد تلاش مرموزانه، استتار شده و بسیار پیچیدهای برای جابهجایی افکار عمومی و زمینه سازی جهت انقلاب رنگی در حال شکل گیری است:
- تشکیک در سلامت انتخابات و القاء تقلب در انتخابات
- طرح نظارت بین المللی بر انتخابات و تشکیل کمیته صیانت از آراء
- افزایش انتظارات و مطالبات عمومی
- تلاش برای سلب اعتماد مردم از نظام و القاء نا کار آمدی حاکمیت
- هجمه به گفتمان انقلاب امام و رهبری
- تهدیدنمایی، بحران نمایی و سیاه نمایی از وضعیت کشور
- به صحنه آمدن تمامی مخالفین و معاندین نظام
انقلاب های رنگین: انقلاب های مخملی یا «انقلاب های رنگی» و «گلی» از شیوه های براندازی نرم است که نوعی دگرگونی و جابجایی قدرت همراه به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی را شامل میشود انقلاب های رنگی و مخملی در جوامع پسا کمونیستی در اروپای مرکزی، شرقی و آسیای مرکزی اتفاق افتاد. این واژه برای نخستین بار از سوی والسلاوهادل رئیس جمهور پیشین چک، که در آن زمان رهبر مخالفان چکسلواکی سابق بودف واردات ادبیات سیاسی گردید. مخالفان حکومت در چکسلواکی با انجام سلسله اقدامات مرتبط و زنجیرهای در طی یک دوره شش هفتهای 17 نوامبر تا 29 دسامبر 1989 در این کشور، موفق به نوعی دگرگونی و جابجایی قدرت شدند. این پدیده سپس به شکل زنجیرهای در صربستان طی دو مرحله 1997 - 2000 گرجستان 2003 اوکراین 2004 و قرقیزستان 2005 ادامه یافت. ضمن آنکه تاکنون تلاش برای انقلاب رنگی در ایران، لبنان و ونزوئلا با شکست مواجه شده است. انقلابهای رنگین و مخملین جنگ سرد جدید و غیر ایدئولوژیکی بود که در راستای راهبرد جهانی امریکا برای پر کردن خلاء قدرت شورای سابق در اروپای مرکزی و شرقی آسیا مرکزی و قفقاز و از میان برداشتن موانع هژمونی امریکا عملیاتی گردید. به طور کلی اهداف امریکا از ساماندهی انقلاب های رنگین در کشورهای هدف را در چارچوب حوزههای زیر میتوان بررسی کرد:
- تسلط بر مناطق ژئوپلتیکی ژئواستراستژیکی
- کنترل شریان انتقال انرژی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن آن.
- حذف و یا مهار نظامهای چالش گرو موانع نظام هژمونیک امریکا.
- ممانعت از ایجاد اتحادیه های نظامی و امنیتی در آسیا، خاورمیانه و آسیای مرکزی.
- همسو نمودن کشورهای هدف با سیاست های آمریکا.
- فرصت سازی اقتصادی برای آمریکا.
- مهار بیداری اسلامی. انقلاب های رنگین بر اندازی نرم در کشورهای مدل: الف) انقلاب گل رز گرجستان
با فروپاشی سابق و نفوذ آمریکا و ناتو به حلقه اول اروپای شرقی سپر دفاعی هارتلند، توسعه در حلقه دوم (آسیا مرکزی و قفقاز) سپر مذکور در دستور کار آمریکا قرار گرفت و در این میان نفوذ در گرجستان به عنوان منطقه خارج نزدیک روسیه در اولویت قرار گرفت. بر این اساس ایالات متحده امریکا و متحدان اروپایی آن از طریق بنیاد سوروس و موسسات به ظاهر غیر دولتی با ساماندهی انقلاب رنگی، گسترش ناتو به حیات خلوت روسیه در قفقاز را زمینه سازی نمودند. در انتخابات پارلمانی نوامبر 2003 در گرجستان ائتلاف برای گرجستان نو به رهبری ادوار شوارد نادزه از یک سو و ائتلاف تروئیکای گرجستان شامل میخائیل ساکاشویلی زوراب ژواینا (رئیس قبلی پارلمان گرجستان) و نینو یورجا نادزه (رئیس پارلمان) از سوی دیگر، با هم به رقابت پرداختند. در کوران رقابت انتخاباتی بنیاد سوروس که مسئولیت پشتیبانی از انقلاب مخملین در گرجستان را عهده دار بود، از طریق انستیو جامعه باز و با استفاده افکار سنجی، پیروزی ائتلاف تروئیکا را پیشاپیش اعلام نمود. اما سپس از انتخابات نتایج شمارش آراء، بر پیروزی ائتلاف برای گرجستان نو دالت میکرد. با اعلام نتایج اولیه انتخابات ائتلاف تروئیکای گرجستان به نتیجه انتخابات اعتراض نمود و دولت را متهم به تقلب در انتخابات کرد. ائتلاف تروئیکای گرجستان که از طریق رسانههای امریکایی و اروپایی حمایت میشدند هواداران خود را به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی فرا خواندند جنبش کامارا توانست پانزده هزار نفر را در پایتخت سازماندهی نماید آنان چند روز در مقابل ساختمانهای دولتی از جمله ریاست جمهوری تجمع نمودند و به پلیس و ارتش گرجستان شاخههای گل رز اهداء میکردند. در روز افتتاح پارلمان این کشور و در حالی که سواردنادزه مشغول سخنرانی بود، مخالفان به رهبری ساکاشویلی، بدون مقاومت پلیس وارد پارلمان شده و مانع از تثبیت ائتلاف برای گرجستان نو در قدرت شدند. سرانجام با موافقت مقامات روسی، شوارد نادزه مجبور به استعفاء شد و انقلاب به اصطلاح گل رز به پیروزی رسید. به طور کلی فرآیند عملیاتی شدن انقلاب گل رز در گرجستان موارد زیر را شامل میگردد:
1- تزریق کمکهای مالی امریکا و غرب به مخالفان حکومت گرجستان
2- حمایت تبلیغاتی وسیع امریکا و غرب از ائتلاف تروئیکای گرجستان و جابجایی افکار عمومی
3- متهم نمودن نظام حاکم در گرجستان به فساد مالی، سیاسی و نا کار آمدی
4- افزایش انتظارات و مطالبات عمومی در جریان مبارزات انتخاباتی
5- متهم نمودن دولت گرجستان به تقلب در انتخابات
6- از پیش برنده اعلام نمودن جریانهای متمایل به امریکا و غرب
7- درخواست باز شمای آراء و به رسمیت شناختن پیروزی مخالفان از طرف دولت
8- فراخوان مخالفان به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی
9- تصرف پارلمان و امکان دولتی و به تعطیلی کشانیدن ادارات. ب- انقلاب نارنجی اوکراین
اوکراین بعد از فدراسیون روسیه بزرگترین کشور اروپایی است و در عرصه ژئوپلتیکی از موقعیتی منحصر به خرد برخوردار میابشد. این کشور دارای موقعیت کلیدی در میان چند منطقه مهم یعنی اروپایی شرقی، قفقاز و خاورمیانه است و نوفذ امریکا در این کشور از یک سو حلقه محاصر روسیه و تنگ تر مینمود و از سوی دیگر دست یابی امریکا به بازار منابع نفت و گاز منطقه را تسهیل مینمود. کاخ سفید برای ساماندهی انقلاب رنگی در اوکراین تلاش مضاعفی را انجام داد به طوری که پس از وقوع انقلاب نارنجی در این کشور نیویورک تایمز فاش ساخت؛ بوش دست کم 65 میلیارد دلار برای این انقلاب سازماندهی شده خرج کرد. لازم را در مرحله اول کسب نمایند. یانوکویچ نخست وزیر وقت وهوادار روسیه در دور اول 88/39 درصد و ویکتور یوشچنگو نامزد مورد حمایت امریکا و غرب 22/39 درصد آراء را به دست آوردند در نتیجه انتخابات به دور دوم کشیده شد. در مرحله دوم بنا بر اعلام غیر رسمی، یانوکویچ با کسب 46/49 درصد آراء بر یوشچنگو که 61/46 درصد آراء را کسب کرده بود پیروز شد. اما این نتیجه از سوی یوشچنکو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت یانکویچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند. با اعلام نتیجه انتخابات جنبش پارا که از مدتها قبل با حمایت مالی و تبلیغاتی امریکا سازماندهی شده بود با حضور در خیابانهای کیف، اقدام به تحصن و تظاهرات نمودند. متخصصین که تی شرت، باز و بند، کمر بند و هد بند نارنجی بر تن داشتند و با خود پرچم های نارنجی حمل میکردند خواستار اعلام پیروزی یوشچنکو از سوی کمیسیون انتخابات شدند. اما کمیسیون انتخابات پیروزی یانوکویچ را رسما اعلام نمود و با اصرار این کمیسیون پارلمان اوکراین نیز نتیجه انتخابات را به تصویب رسانید. با اعلام نتیجه انتخابات از سوی پارلمان اوکراین، تظاهرات کنندگان مانع ورود یانوکویچ به دفتر نخست وزیری شدند و کشور در شرایطی جنگ داخلی و تجزیه به دو بخش شرقی (طرفداران یانوکویچ و بخش غربی به هواداری یوشچنکو قرار گرفت با فوق العاده شدن وضعیت کشور،پارلمان اوکراین در رای خود تجدید نظر کرد و اعلام نمود که در انتخابات تقلب صورت پذیرفته است و از رئیس جمهور کوچما درخواست کرد تا کمیسیون انتخابات را منحل کند. با جانبداری وزیر دفاع از یوشچنکو، شرایط به سود غرب گرایان و افراد مورد حمایت امریکا تغییر کرد در نتیجه دادگاه عالی اوکراین سرانجام در 7 دسامبر نتیجه انتخابات را باطلب و تاریخ 26 دسامبر را برای برگزاری انتخابات مجدد اعلام نمود. انتخابات مجدد در تاریخ 26 دسامبر و با حضور 12000 ناظر بین المللی برگار گردید و یوشچنگو با کمک تبلیغاتی رسانههای امریکایی و اروپایی 62/52 درصد آرا را کسب نمود و رئیس درصد آراء را کسب نمود و رئیس جمهوری این کشور شد.
فرآیند انقلاب نارنجی در اوکراین:
1- تزریق کمکهای مالی امریکا و غرب به مخالفان دولت اوکراین
2- انجام عملیات مشروعیت قهقرایی با متهم نمودن دولت اوکراین به خشونت ترور مخالفان فساد مالی، اداری و سیاسی
3- القاء نا کار آمدی دولت.
4- تصویر سازی مطلوب از یوشچنکو و مخدوش نمودن چهره یانوکویچ توسط رسانههای امریکایی و غربی
5- جابجایی افکاری عمومی از طریق پخش شایعه مسموم کردن یوشنچکو توسط دولت یانوکویچ
6- القاء تقلب در انتخابات توسط دولت. مخالف با اعلام نتیجه انتخابات و فراخوان مخالفان به نافرمانی مدنی و مبارزه منفی
7- انعکاس گسترده تحولات اوکراین توسط سی ان ان، بی بی سی و یورو نیوز و هدایت افکار عمومی در این کشور.
8- بر هم زدن نظم و امنیت عمومی و اشغال اماکن دولتی. ج انقلاب لالهای قرقیزستان
قرقیزستان اگر چه دارای منابع طبیعی نفت و گاز نمیباشد اما به دلیل هم مرز بودن با چنین و افغانستان، دارای جایگاه و اهمیت استراتژیک است. حادثه یازده سپتامبر قرقیزستان را بیش از پیش در کانون توجهات امریکا قرار داد. از این رو کاخ سفید درصدد جابجایی قدرت در این کشور و تثبیت موقعیت خود در قرقزیستان برآمد.م در سال 2005 با رد صلاحیت نامزدهای مخالف دولت در پارلمان جرقههای انقلاب مخملی در این کشور شده شد. پس از برگزاری دو مرحله انتخابات پارلمانی و اعلام نتیجه آن، دو مخالف عسگر آقایف یعنی کولوف وزیر پیشین امنیت قرقیزستان از اهالی شمالی به همراه باقیف نماینده بر کنار شده پارلمان، از اهالی جنوب با یکدیگر متحد گردیدند. با پیوستن خانم اتو نبایا نامزد رد صلاحیت شده انتخابات پارلمانی به صفوف مخالفان آقایف شرایط برای انقلاب مخملی در این فراهم گردید. در چنین شرایطی جرقههای انقلاب رنگی یا انقلاب گلی توسط جنبش مقاومت جوانان کلکل زده شد و در مناطق جنوبی قرقیزستان، معترضان سازماندهی شده تحت حمایت امریکا، با تجمع در میدان اصلی شهر اوش فرودگاه و اماکن دولتی را به محاصره خود در آوردند. دامنه اعتراضات توسط جنبش مذکور به سرعت به تمامی مناطق قرقیزستان سرایت نمود و در نتیجه مخالفان عسگر آقایف اماکن دولتی و دفتر ریاست جمهوری را در بیشکک به تصرف خود آوردند و خواستار کناره گیری وی شدند. با متواری شدن آقایف جابجایی قدرت در این کشور با حمایت و ساماندهی امریکا صورت پذیرفت. عسگر آقایف پس از فرار از کشور استفن یانگ سفیر امریکا در قرقیزستان را عامل اصلی این انقلاب معرفی کرد وی اظهار داشت: یک هفته قبل از وقوع این حوادث در شبکه جهانی اینترنت، نقشه این انقلاب منتشر شده بود. این نقشه را ستفن یانگ تدوین کرده است و این انقلاب دقیقا همانند نقشه صورت گرفت. در وقوع انقلاب لالهای در قرقیزستان نقش بنیاد سوروس و اعطاء کمکهای مالی کاخ سفید به مخالفان دولت این کشور عامل تعیین کنندهای بود. نقلاب مخملین ورنگی در ایران: ایجاد انقلاب مخملین و رنگی در ایران از طریق نافرمانی مدنی بخشی از پازل راهبردی آمریکا برای تغییر ساختار جمهوری اسلامی ایران از درون میباشد که تاکنون به دفعات طراحی شده اما در هر نوبت با شکست مواجه شده است. پیشینه انقلاب مخملی در ایران به سال 1378 و حادثه کوی دانشگاه باز میگردد. در روزهای آغازین سال 1378 فتانیاهو، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی، خواستار اجرای فوری پروژه انفجار از درون ساختار حکومتی ایران شد و تأکید کرد: "باید با ایران کاری کرد که همان اتفاقی که در شوروی سابق صورت گرفت، پیش اید و آن هم انفجار از درون است. " در همین راستا یکی از تجدید نظر طلبان نیز طی مصاحبهای با هفته نامه راه نو تصریح کرد؛ " انقلاب اسلامی متأثر از الگوی حکومت شوروی سابق است و سرانجام آنها نیز یکسان است " در حادثه کوی دانشگاه با القاء خبر کذب مبنی بر کشته شدن پنج دانشجو در جریان درگیری با نیروی انتظامی از سوی خانم " ص ـ و " و تشدید این فضا توسط نشریات زنجیرهای، هیجانگرایی و برانگیختگی در فضای سیاسی جامعه شکل گرفت. در این هنگام تجدیدنظر طلبان سعی داشتند با گسیل داشتن دانشجویان به سوی بیت رهبری، به زعم خود، پروژه انقلاب مخمی و نافرمانی مدنی را کلید بزنند که با حضور میلیونی مردم در صحنه دفاع از انقلاب و رهبری این توطئه خنثی و عقیم ماند القاء انسداد سیاسی در کشور ( 1379) و تئوریزه کردن مقاومت مدنی ( نافرمانی مدنی) از سوی مسافرین کنفرانس ننگین برلین، مرحله دیگری از ساماندهی انقلاب مخملین در ایران بود. در همین رابطه اکبر گنجی در گفت و گویی با نشریه " کریستین سانیس مانیتور " تصریح کرد؛ امیدوارم که انقلاب بدون خونریزی چکسلواکی مدل ایران قرار گیرد. ما قدم به مرحلهای از دموکراسی میگذاریم که هزینهای دارد. برای رسیدن هر چیز باید بهای آن را دارد. " این مرحله منجر به ایجاد اغتشاش و آشوب در جریان نشست دفتر تحکیم وحدت در شهر خرمآباد گردید. در سال 1380 شبکههای ماهوارهای ضد انقلاب، جوانان را به نافرمانی مدنی فراخواندند. بیاعتنائی مردم به ویژه جوانان به فراخوان ضد انقلاب آنان را دچار سرخوردگی گردد. در این مرحله نیز دشمنان جمهوری اسلامی ایران، انقلاب مخملین را به نظاره نشسته بودند که همانند مراحل قبلی با ناکامی مواجه گردیدند. پروژه قرقیز ستانیزه کردن انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی در سال 1383 برنامه دیگری از مجموعه اقدامات تجدید نظر طلبان برای ایجاد گسست در ساخترا سیاسی و بر هم زدن انسجام اجتماعی بود. این پروژه با استعفاء برخی از نمایندگان رد صلاحیت شده مجلس ششم عده دیگری از مدیران دولتی آغاز شد و در ادامه تحصن نمایندگان مجلس ششم را در پی داشت. بی اعتنایی جامعه به تجدید نظرطلبان و ناآگاهی افراطیون از ظرفیت اجتماعی خود و از همه مهمتر قاطعیت رهبر معظم انقلاب اسلامی، این پروژه را نیز با شسکت مواجه کرد. ساماندهی انقلاب مخملی در ایران توسط بنیاد سوروس با واسطه افرادی همچون هاله اسفندیاری، کیان تا جنبش و رامین جهانبگلو نیز از دیگر برنامههای براندازی نرم در ایران بوده است. براساس اعترافات هاله اسفندیاری، بنیاد سوروس با حمایت از برنامههای خاورمیانهای مرکز آمریکایی " ولسون "، به دنبال ایجاد یک شبکه غیررسمی در ایران جهت عملی نمودن اهداف براندازی نرم بوده. در این راستا کیان تاجبخش مدیر و نماینده بنیاد سوروس در ایران با اقداماتی همچون راهاندای کارگاههای مطالعاتی متشکل از جوانان و دانشجویان و تدریس اصول و مبانی شبکهسازی اجتماعی سعی کرد زیر ساختهای براندازی نرم در ایران را ایجاد نماید. طراحی و اجرایی پروژه جدید: شواهد و قرائن شان میدهد که تجدیدنظر طلبان هوا خواه لیبرالیسم و سکولاریسم با پشتیبانی دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران، در حال طراحی و عملیاتی نمودن پروژه دیگری از سلسله پروژههای انقلاب رنگی و مخملین در انتخابات ریاستجمهوری میباشند. این پروژه که گرجستانیزه نودن و او کراینیزه کردن انتخاب میباشد از مدتها پیش در دستور کار قرار گرفته است.
پروژه جدید در 3 فاز «جنسیتی، مقدماتی و تکمیلی» طراحی شده است.
فاز جنینی: این فاز در درو خود 3 مرحله را در برداشته که هدف از اجرای آن زمینهسازی برای قطببندی نمودن جامعه به " افراط " و " اعتدال " بوده است. مراحل سه گانه این فاز عبارت است از:
1) ایجاد کارشکنی در عرصههای مختلف برای ناکارآمد ساختن معتقدان به گفتمان انقلاب
2) بحران نهایی، تهدید نهایی وضعیت کشور و غیرعادی جلوه دادن آن
3) ایجاد رویگردانی در افکار عمومی از طریق سیاهنمایی و کانالیزه نودن به سوی جریان ناجی
فاز مقدماتی: این مرحله با ملاقاتهای پنهانی بعضی از مجریان پروژه جدید با واسطههای امنیتی و سیاسی آمریکا در " دوبی " به فاز ا جراء منتقل گردید و متعاقب آن، بنیاد سوروس( طراح پروژههای انقلاب رنگین) در سال 1386 عدهای از فعالیت سیاسی و مطبوعاتی از جمله " م ـ ع " را به آمریکا دعوت مینماید. مراحل این فاز را به شرح زیر میتوان برشماری کرد:
1) درخواست از برخی کشورهای اروپایی جهت ترغیب آمریکا و صدور قطعنامه سوم در آستانه انتخابات مجلس هشتم.
2) پیادهسازی قطببندی اعتدال و افراط در انتخاب هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی.
3) ورود در حاکمیت و ساماندهی جریان مشابه با جریان 14 مارس در لبنان برای ایجاد تعارض و دوگانگی در حاکمیت
فاز تکمیلی: پیادهسازی فرآیندهای انقلاب رنگین در گرجستان و اوکراین فاز تکمیلی پروژه جدید میباشد. شواهد و قرائن نشان میدهد این فاز نیز به مرحله اجراء منتقل گردیده است. " تشکیک در سلامت انتخابات و القاء تقلب در آن "، " اعلام پیروزی در انتخابات قبل از آغاز آن "، "زمینهسازی برای اعتراض به نتیجه انتخابات، " " بازی با رنگها "و... از جمله مراحل اجرائی و عملیاتی نمودن پیادهسازی فرایندههای انقلاب رنگین در گرجستان و اوکراین فاز تکمیلی پروژه جدید میباشد. شواهد و قرائن نشان میدهد این فاز نیز به مرحله اجراء منتقل گردیده است. " تشکیک در سلامت انتخابات و القاء تقلب در آن "، " اعلام پیروزی در انتخابات قبل از آغاز آن "، " زمینهسازی برای اعتراض به نتیجه انتخابات "، "بازی با رنگها " و ... از جمله مراحل اجرائی و عملیاتی نمودن فاز تکمیلی میباشد. در این راستا و در پایان تنها کافی است به اظهارات یکی از تجدیدنظر طلبان افراطی هواخواه سکولاریسم در ایران توجه نمائیم وی اخیرا با صراحت اذعان داشته است؛ اصلاحات جز با دادن خون به پیروزی نمیرسد.
دیروز عصر خسته از امور روزمره دراز کشیدم تا مثلاً ۱۵ دقیقه استراحت کنم و به ادامه فعالیت روزانه مشغول شوم. بدون قصد قبلی و با اینکه بنا ندارم زیاد درگیر تب و تاب انتخابات شوم، تلفن همراه را به دست گرفتم و پیامکی تحریر کردم و به تعدادی از دوستان فرستادم. پیامک این جانب این بود:
جدیدترین فیلمهای سینماهای ایران:
رضایی، مردی برای چهارم شدن.
موسوی، به نام امام به کام دشمنان.
کروبی، بدون شرح.
احمدی نژاد، آن که مردم میخواهند.
یکی از دوستان نهاد ریاست جمهوری که اتفاقاً مثل بنده زیاد خود را درگیر تب و تاب انتخابات نمیکند پاسخ داد:
او احمدی نژاد است
مردانه در جهاد است
قلب تمام مردم
برای او ستاد است
پاسخش به دلم نشست و در فرصتهای بعدی برای یکی دو تن از دوستان فرستادم. یکی دیگر از دوستان که سرهنگ بازنشسته ستاد کل است و بدون اینکه موضع بنده را بداند، از چند روز پیش پیامکهایی در تبلیغ یکی از کاندیداها برایم فرستاده بود، به محض اینکه پیامک بنده (جدیدترین فیلمهای ...) را دریافت کرد، فیالبداهه نوشت:«ولی "اخراجیها" مناسب احمدی نزاد بود». بنده هم بلافاصله پاسخ دادم:«نظر اسرائیل هم همین است ».
پینوشت: البته پیامکها به همینجا ختم نشد و از آنجا که مدعیان اصلاحات (حتی اگر سرهنگ بازنشسته ستاد کل باشند) بدون توهین و تهمت نمیتوانند برای کاندیدای خود تبلیغ کنند و به عبارتی بلد نیستند نان بازویشان را بخورند، در میان کلی ناسزا، به روشنی اعتراف کرد که نظر ایشان و دوستانش با امریکا، اسرائیل و منافقین یکی است.