نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

اعتراض خانوادۀ شهید آوینی به تغییر تاریخ

اشاره: در حالی که خانوادۀ شهید آوینی به تغییر تاریخ شهادت وی از 20 فروردین به 21 فروردین در تقویم رسمی کشور اعتراض می‌کنند، شورای فرهنگ عمومی این مسئله را مسبوق به سابقه و اقدامی هماهنگ‌شده با بنیاد شهید و خانوادۀ شهید آوینی می‌داند.

 

1-      اعتراض خانوادۀ شهید: شهید مرتضی آوینی هنرمند و نویسنده عرصه دفاع مقدس و سازنده مجموعه مستند «روایت فتح»، روز 20 فروردین ماه 1372 در فکه به شهادت رسید، اما تاریخ شهادت او دست کم در تقویم امسال، به 21 فروردین تغییر کرده است. این مسئله واکنش اعضای خانواده شهید آوینی را به دنبال داشته است. همسر و فرزندان شهید آوینی در اطلاعیه‌ای نسبت به این مسئله اعتراض کرده‌اند. متن کامل این اطلاعیه به شرح زیر است: بسم رب‌ الشهداء و الصّدّیقین. لازم می‌دانیم به‌ اطلاع مردم محترم ایران برسانیم طبق تصمیم شخص یا نهادی که هویتش برای ما نامعلوم است، در تقویم‌های رسمی منتشر شدۀ سال جدید، سال­روز شهادت سیدمرتضی آوینی از روز 20 فروردین به روز 21 فروردین منتقل شده است. بدیهی است واقعۀ شهادت ایشان در روز 20 فروردین سال 1372 رخ داده و بعید می‌دانیم گذر زمان باعث شود سال­روز شهادت کسی جا‌ به‌ جا شود، مگر اینکه جابه­جایی واقعیت‌های تقویمی هم مثل دیگر جا‌به­جایی‌ها در مورد شخصیت ایشان مجاز دانسته شده باشد. با احترام: مریم امینی، مائده آوینی، کوثر آوینی، سجاد آوینی.

2-      تداخل با روز ملی فناوری هسته‌ای دلیل تغییر تاریخ: رضا یعقوبی، معاون اداره‌کل دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی کشور در این باره گفت: در اینکه شهید آوینی 20 فروردین به شهادت رسیده‌اند، بحثی نیست اما همان زمان و با ورود مناسبت «روز ملی فناوری هسته‌ای» به تقویم، برای جلوگیری از تداخل برنامه‌های مربوط به هر دو مناسبت، این تاریخ یک روز به جلو (21 فروردین) آمد. وی افزود: این اتفاق مربوط به امسال هم نیست و مسبوق به سابقه است و از همان سالی که مناسبت مربوط به شهادت آوینی به تقویم آمد، در همین تاریخ یعنی 21 فروردین در تقویم‌های رسمی کشور درج شد. ضمن اینکه نباید فراموش کنیم که تدفین شهید آوینی در این روز انجام شده است. این مقام مسئول در شورای فرهنگ عمومی کشور همچنین تأکید کرد: تغییر تاریخ شهادت سیدمرتضی آوینی در تقویم، پس از انجام هماهنگی با خانوادۀ این شهید، بنیاد شهید آوینی1، مؤسسۀ روایت فتح و دیگر مراکز مرتبط با نشر و ادامۀ فعالیت‌های وی صورت گرفته است. یعقوبی سپس دربارۀ اعتراض خانوادۀ شهید آوینی به این مسئله، گفت: اگر قرار بود اعتراضی صورت گیرد، باید در همان موقع انجام می‌شد. ضمن اینکه من هم چیزی در این باره نشنیده‌ام.

3-      رد ادعای شورای فرهنگ عمومی و هشدار خانوادۀ شهید: اعضای خانواده شهید سیدمرتضی آوینی صبح روز پنجشنبه 17 فروردین، با ارسال جوابیه‌ای، ادعای شورای فرهنگ عمومی کشور را رد کردند و نسبت به این موضوع هشدار دادند. متن کامل پاسخ خانوادۀ شهید آوینی به شورای فرهنگ عمومی به این شرح است: با سلام و تحیت، گرچه حرفه‌ای‌تر بود ابتدا متن اطلاعیه‌ای را که در اختیار شما قرار دادیم، به شکل مستقل منتشر می‌کردید و سپس جوابیۀ‌ شورای فرهنگ عمومی کشور را، با این همه، بابت پی‌گیری این موضوع و اخذ توضیح از مسئولین مربوطه از شما سپاس گزاریم. با توجه به آن‌چه از قول معاون اداره کل دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی کشور نقل کرده‌اید، لازم می‌دانیم جهت اطلاع افکار عمومی، به چند نکته اشاره کنیم: یک: در متن پاسخ منتشرشده، ادعا شده «تغییر تاریخ شهادت سیدمرتضی آوینی در تقویم پس از انجام هماهنگی با خانوادۀ این شهید، بنیاد شهید آوینی1، مؤسسۀ روایت فتح و دیگر مراکز مرتبط با نشر و ادامۀ فعالیت‌های وی صورت گرفته است.» ما به‌ عنوان خانوادۀ شهید آوینی هر گونه گفت و گو و «هماهنگی با خانواده» برای این جا‌به­جایی تقویمی را تکذیب می‌کنیم و تقاضا می‌کنیم چنانچه سندی برای اثبات انجام گفت و گو با هر یک از اعضای خانواده وجود دارد، ارائه شود. مکانی به‌نام «بنیاد شهید آوینی» نیز برای ما ناشناخته است و اگر منظور «مؤسسۀ شهید آوینی» است، این مؤسسه و همچنین مؤسسۀ روایت فتح، هیچ نوع ارتباطی با خانوادۀ شهید آوینی ندارند و اساساً صلاحیت این را ندارند که در خصوص موضوعی مثل تغییر تاریخ شهادت سید مرتضی آوینی طرف مذاکرۀ شخص یا ارگانی قرار بگیرند1. دو: ادعا شده «از همان سالی که مناسبت مربوط به شهادت آوینی به تقویم آمد، در همین تاریخ یعنی 21 فروردین در تقویم‌های رسمی کشور درج شد.» نادرست بودن این ادعا با رجوع به تقویم‌های منتشرشده در سال‌های گذشته قابل رؤیت است. «مناسبت مربوط به شهادت آوینی» در همان اولین سال­گرد شهادت ایشان وارد تقویم شده و روز ثبت‌شده هم 20 فروردین بوده است، به این دلیل ساده که ایشان در روز 20 فروردین به شهادت رسیده است. سه: ادعا شده «نباید فراموش کنیم که تدفین شهید آوینی در این روز [یعنی 21 فروردین] انجام شده است.» شهید آوینی صبح روز بیستم فروردین به شهادت رسید و پیکرش در 22 فروردین تشییع شد و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. بنابراین در روز 21 فروردین هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است. عجیب است که مسئولین محترم با وجود کمبود اطلاعات‌، برای توجیه یک اشتباه مرتکب اشتباهات بعدی می‌شوند و به‌نظر می‌‌رسد علاقه دارند علاوه بر تغییر تاریخ شهادت، تاریخ تدفین را هم عوض کنند. چهار: ادعا شده «با ورود مناسبت روز ملّی فناوری هسته‌ای به تقویم، برای جلوگیری از تداخل برنامه‌های مربوط به هر دو مناسبت، این تاریخ یک روز به جلو (21 فروردین) آمد.» این خبری است که از پیش می‌دانیم و اعتراض ما نیز به همین جا‌به­جایی صورت گرفته [است]. آیا از نظر مسئولین شورای فرهنگ عمومی کشور، منطقی است که پانزده سال بعد از شهادت شهید آوینی، مناسبتی دیگر در همان روز گنجانده شود و به تدریج، مناسبت قدیمی‌تر به روز دیگری رانده شود؟ آیا منطقی است که برای حفظ یک مناسبت قراردادی، یک واقعۀ تاریخی جا‌به­جا شود؟ طبق استدلال انجام شده، اگر در گذر ایام چند واقعۀ دیگر در همین تاریخ روی دهد، این احتمال وجود دارد که سال­روز شهادت سید مرتضی آوینی جلوتر برود و به اردیبهشت‌ماه منتقل شود. آیا این دلیل معقولی است که برای جلوگیری از تداخل مراسم‌ها، در تاریخ دست ببریم؟ سؤال ما این است که «مراسم» مهم‌تر است یا اصل یک رخداد تاریخی؟ با تجدید احترام: مریم امینی، مائده آوینی، کوثر آوینی، سجاد آوینی.

 

 

پ.ن: 1- شایان ذکر است چون پاسخ شورای فرهنگ عمومی گشور در خبرگزاری مهر درج شده است، عمداً یا سهواً به گونه­ای است که مشخص نباشد یکی از طرف مذاکرات بنیاد شهید بوده است. در خبر مهر، به جای بنیاد شهید، «بنیاد شهید آوینی» آمده است و خانوادۀ شهید هم گفته­اند که چنین بنیادی را نمی­شناسند. خبرگزاری مهر در تولید این چنین خطاهای – لابد – سهوی، ید طولایی دارد. 2- امیدواریم مسئولین با عمل­کرد غلط خود، خانوادۀ یک شهید ارزشمند را در مقابل نظام قرار ندهند!

اخراجی های 3 حرف ندارد!/ عاشیق اولدی گدّی

همراهان این وبلاگ، نقدهای بنده به اخراجی‌ها 1 را خوانده‌اند و می‌دانند به عنوان یک مجروح دفاع مقدس که دستی هم بر آتش متن و نقد دارد، چه همه دلش از اخراجی های 1 خون است.

باری برای دیدن اخراجی‌های 2 به سینما نرفتم و بعد از درآمدن نسخه خانگی‌اش، آن را خریدم، ولی هرگز شجاعت دیدنش را پیدا نکردم. با توجه به خوانده‌ها و شنیده‌ها و مقایسه آن با اخراجی‌های 1، به این نتیجه رسیدم که دیدن آن را طاقت نخواهم آورد و این گونه است که هنوز هم اخراجی‌ها 2 را ندیده‌ام.

با اکران اخراجی‌های 3 و دیدن عصبانیت منافقین و ضدانقلاب، با خود گفتم حتما باید آن را ببینم و نقدی هم بر آن بنویسم تا «آقا مسعود» (که به گفته خودش با بنده مشکلی ندارد) و «آقا حمید» که بعد از اخراجی‌های 1 از بنده دل خور است را نیز خوش آید؛ اما هرگز فرصت سینما رفتن به دست نیامد. یک نسخه خانگی از اخراجی‌های ۳ همان اوایل به دستم رسید که وقتی متوجه شدم «پرده‌ای» است، ندیدم. تا زمان گذشت و دیر شد و به قول حاجی گرینوف، دیدم  دیگر نوشتن افاقه نمی‌کند!

امشب – و هم اکنون - به همت مهندس ضرغامی و همکاران، اخراجی های 3 در حال پخش است. هر چند قبلاً از خود سؤال می‌کردم که آن همه اشکالات اخراجی‌های 1، که به گفته کارشناسان در اخراجی‌های 2 بسط و قوام یافته، چگونه بناست در اخراجی‌های 3 جمع و جور شود و این آب رفته چگونه بناست به جوی بازگردد، به ویژه وقتی از توانایی و سابقه هنری سازندگان هم مطلع باشیم؛ اما همیشه امیدوار بودم جیغ و فریاد ضدانقلاب بی‌دلیل نباشد و با یک فیلم سراسر انقلابی و ارزشی روبه‌رو باشیم.

 

در هر صورت فیلم ادامه دارد. آقا مسعود عزیز آتش به اختیار تصویری به راه انداخته است و در میان کوبیدن جناح‌های مختلف از ارزشی و غیر ارزشی، طبیعتاً داد ضدانقلاب را هم درآورده است، چون اصولاً ضدانقلاب جماعت شیطان صفت و تمامیّت خواه است! همین الان که فیلم تمام نشده و شاهد پخش آگهی میان برنامه هستیم، نکاتی هست که می‌توان بیان کرد، از جمله «حاجی گرینوف» که هم در مواردی نماد «کروبی» است و هم در مواردی نماد «احمدی نژاد»، اما برای نوشتن، باید فیلم پایان یابد.

اما به دلایلی که بعضاً از همین یادداشتک (!) هم برمی‌آید، تصمیم گرفته‌ام که در مورد این فیلم چیزی نگویم و ننویسم، چرا که این فیلم حرف ندارد

پ.ن: جمله‌ای که در تیتر می‌بینید، دیالوگ خواهر شهید (!) حاج مجید سوزوکی است که در مورد شهید که به خاطر ازدواج با یک دختر به جبهه رفت، می گوید: «عاشیق اولدی گدّی».

دعا بفرمایید.

ویزای بهشت در نمایشگاه بین المللی کتاب

مجموعه داستان ویزای بهشت

 

 

انتشارات صریر گمان می کرد نسخه های مجموعه داستان «ویزای بهشت» به اتمام رسیده و حتی در نمایشگاه کتاب سال گذشته نیز عرضه نشد. اما اخیرا در انبارگردانی نسخه هایی از این کتاب یافت شده و در نمایشگاه بین المللی کتاب امسال (غرفه انتشارات صریر) عرضه می شود.

   

آشنایی با ویزای بهشت [کلیک کنید]

ویزای بهشت از نگاه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس

اشاره: همراهان این وبلاگ می‌دانند که کتاب «ویزای بهشت» تنها اثر این‌جانب است که بدون استفاده از نام مستعار چاپ شده است. اخیراً معرفی آن را در سایت پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس دیدم. این معرفی در روز 9 آبان و به نقل از یک خبرگزاری صورت گرفته است، ولی بنده دیروز عصر آن را دیدم. بد نیست جهت اطلاع – محض ریا – عیناً در وبلاگ قرار گیرد. 

 

برای دیدن طرح جلد کلیک کنید

روی تصویر کلیک کنید

ویزای بهشت مجموعهای از 9 داستان است که هریک از داستان‌های این مجموعه برگزیدهی جشنوارههای کشوری هستند. هرکدام از داستانهای این مجموعه داستان خودش را دارد. مثلاً «مرد طوفان» حاصل حضور در اردوی زیارتی – پزشکی جانبازان اعصاب و روان میباشد که 9 ماه پس از حضور در اردو به همراه کادر پزشکی و فعل و انفعالات فراوان ذهنی نگاشته شده است. آخرین فشنگ تجربه نویسنده از لحظات ناب عملیات والفجر 8 است.

تازگی مضامین در داستانهای این مجموعه از جنبههای گوناگون است و هر اثر دستکم یک ویژگی ناب دارد. برای مثال «ویزای بهشت» به لحاظ زاویه دید جدید است و نخستین داستانی است که با زاویه دید مصاحبهها نوشته میشود که پیش از این سابقه نداشته است. یا «مرد طوفان» (فارغ از کلیشههای رایج و غلط سینما و ادبیات) برای اولین بار زندگی واقعی یک جانباز اعصاب و روان را نشان میدهد که اتفاقاً خلبان بوده و گذشتهای درخشان داشته است.

«رگبارهای پراکنده» تنها داستانی است که به زمان ورود درجههای نظامی به سپاه، نگاهی توأم با انتقاد دارد. شهید آوینی با شیوه سیال ذهن وارد داستان «ناگهان سید» شده است یا «فرجام» که از دیدگاه یک سرباز عراقی به جنگ و مرگ میپردازد. خلاصه این که مخاطب، درهر اثر، یک جنبه تازه کشف میکند.

«ویزای بهشت» عنوان مجموعه داستانی است به قلم عباس جعفری مقدم که با حمایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در قطع رقعی و با قیمت 1200 تومان به انتشار رسیده است.

عباس جعفری مقدم متولد 1348 داستان نویس، منتقد، کارشناس و مدرس داستان، داور جشنوارههای مختلف ادبی و فعالیت در مسئولیتهای اجرایی، فرهنگی، هنری، مطبوعاتی و ادبی را در کارنامه خود دارد.

تعدادی از آثار وی در جشنوارههای ادبی حائز رتبه شده است. وی هم اکنون رمان «کردستان» را با موضوع دفاع مقدس و رمان «راه شیری» با موضوع مهدویت را در دست نگارش دارد.

نشانی این خبر در پایگاه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس [+]

پی نوشت:

1-   داستان کوتاه «ویزای بهشت»، یعنی یکی از آثار مهم این مجموعه، همان داستان معروف است که نشریه یا لثارات گمان کرد واقعی است و به همین عنوان چاپ کرد و بعد خبرگزاری‌ها هم نقل کردند و سایت سازمان اسناد انقلاب اسلامی هم به عنوان واقعیت ثبتش کرد. هنوز هم خیلی‌ها باور ندارند که ماجرای این اثر زاییده ی تخیل این جانب است. ماجرای ویزای بهشت و اصل داستان و نظرات جالب مخاطبین را ببینید [لینک]

2-      این هم داستان فرجام از همین مجموعه [لینک]

3-      این هم بریده‌ی داستان مرد طوفان [1] [2]

4-      ویزای بهشت برای ۱۰ اثر برگزیده دفاع مقدس [لینک]

دست‌های خالی فیلمنامه نویسان

هر بار فیلمی را می‌بینم که چیزی را با برچسب خیال به دفاع مقدس و رزمندگان ما می‌چسباند، می‌نشینم و به حال ارزش‌ها گریه می‌کنم. چند سالی است که جشنواره را ترک کرده‌ام، تنبلی و کمبود وقت و ضعف آثار و ... بماند. حتی همین امسال که در یکی از جلسات سیما فیلم احمدآقا با سلام صلوات و «دوستان نبینند» یک ردیف بلیط به دستم داد، علی رغم تصمیمی که گرفتم، بلیط‌ها همگی بدون استفاده ماندند. نتیجه اینکه سال گذشته «دست‌های خالی» را ندیده بودم تا امشب که از شبکه سه سیما پخش شد.

ابولقاسم طالبی - نویسنده و کارگردان «دست های خالی»

ابولقاسم طالبی – نویسنده و کارگردان – را می‌شناسم و او را دوست دارم. در این فیلم هم انصافاً خوب کار کرده و به ویژه بحث معجزه را به خوبی طرح کرده است. اما بحث اینکه یک پدر شهید برای از دست دادن فرزندش، نه تنها افتخار نکند، بلکه فرمانده او را - که خود ایثارگر، آزاده و جانباز است – مقصر بداند، به کجای کشور ما و تاریخ دفاع مقدس ما می‌چسبد. من نمی‌دانم ایده فیلم از که بوده، اما تا کی باید شاهد باشیم که نویسندگان مشکل خودشان را به دفاع مقدس نسبت دهند و برای موجه شدن تکه کلام‌های غیر معقول خود، آنها را در دهان جانبازان و ایثارگران فیلم بگذارند؟ و این روایت ادامه دارد.

ویزای بهشت برای ۱۰ اثر برگزیده دفاع مقدس

مجموعه داستان ویزای بهشت 

دفتر ادبیات و هنر مقاومت با همکاری دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری، همزمان با سی‌امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، ۱۰ کتاب برگزیده را معرفی کرد. به گزارش فارس، به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، این آثار به وسیله هیاتی متشکل از محسن کاظمی ، حمید قزوینی و سعید فخرزاده انتخاب شدند.

«پرونده ۳۱۲» و «خیابان پیر» نوشته اکبر صحرایی، «یاسر یاسر احمد» نوشته بیژن کیا، «فشنگ های مشقی» ، «وقتی ماه طلوع می‌کند» نوشته رضا قلی‌زاده علیار، «با جام های شوکران» نوشته عبدالمجید نجفی، «آقای فرماندار» نوشته حسین فتاحی، «ویزای بهشت» نوشته عباس جعفری مقدم، «پلاک های بی‌سر» مجموعه نویسندگان و «شیشه‌های گلاب» نوشته علی اکبر ترابیان آثار برگزیده هستند که در قالب داستان کوتاه، بلند و خاطره منتشر شده‌اند.

منبع: کتاب نیوز [+]

رهبر معظم انقلاب: به این فیلم (اخراجی‌ها) نکته دارم

پیش‌درآمد: با سلامی از سویدای دل به محضر مبارک و نورانی حضرت حجت(علیه السلام) و سلام و درود به روح پرفتوح امام راحل و شهیدان گران‌قدر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس (رضوان الله علیهم اجمعین).

حمید داود آبادی را دوست می‌دارم. طول و تفصیلش بماند. در این مجال می‌خواهم به روایت ایشان از دیدار با مقام معظم رهبری بپردازم که بنا به هر دلیل پس از نگارش، از وبلاگش و از سایت ساجد حذف گردیده است و در پست پیشین همین وبلاگ نقل شده است.[+] داودآبادی در این روایت اشکالی را که رهبر معظم انقلاب به فیلم اخراجی‌ها وارد دانسته بودند سانسور کرده است. بنا ندارم به اخبار محرمانه رو بیاورم، بلکه فقط با توجه به یادداشت داودآبادی چند خط قلمی می‌شود. امیدوارم دوستان با دقت بخوانند تا لازم نباشد در پاسخ به برخی کامنت‌ها به فرازی از همین یادداشت ارجاع دهم.    

 

  

از واقعیت تا نمایاندن: ابتدا بگویم که وقتی حمید داودآبادی در این زمینه ذی‌نفع است، طبعاً روایت خودش از این دیدار ملاک ارزیابی نخواهد بود. چه بسا دیداری واحد و سخنرانی‌ای که عیناً از صدا و سیما پخش شده است، در رسانه‌های مکتوب با اختلاف 180 درجه‌ای روایت شده است. لذا همواره در روایت‌های مکتوب، آنچه نمایانده می‌شود، با واقعیت فاصله دارد. به ویژه اینکه داودآبادی تصریح نکرده جملات را از حافظه نوشته یا از فایل ضبط شده پیاده کرده است و در فرض اخیر آیا فایل صوتی قابل ارائه است یا خیر؟!   

    

نکته‌ای که سانسور شد: داود آبادی بیت الغزل دیدار با رهبر معظم انقلاب را سانسور کرده است. در روایت ایشان می‌خوانیم:«البته من یک نکته هم به این فیلم دارم، بگم؟ (که البته چون آقا گفت که تشخیص داده است تا این نکته را جایی مطرح نکند که باعث سوء استفاده دیگران شود، نکته بجا و زیبای آقا را این جا نمی گویم.)» ابتدا سؤال می‌کنم که آیا تمام جملات رد و بدل شده در آن دیدار عمومی بوده است؟ آیا در یک دیدار کمی عمومی‌تر و در دیدرس رسانه‌ها حضرت آقا می‌فرمودند که:«آقای داودآبادی گل ... شما چقدر چاق شدین ...» چگونه است که نکته‌ای که آقا به فیلم وارد می‌دانند فقط برای استفاده شما بوده است، و سخنانی را که مقدمه‌ای برای بیان این نکته محسوب می‌شود، برای استفاده‌ی عموم مناسب دانسته‌اید؟! اینجاست که فاصله‌ی میان واقعیت و نمایاندن با چشمان غیر مسلح هم قابل رؤیت است. به اعتقاد نگارنده نکته‌ای که سانسور شده است، به همان اشتباه کلیدی دهنمکی در اخراجی‌ها باز می‌گردد که دل سوخته‌ی بسیاری از ایثارگران و خانواده‌های معظم شاهد را خون کرده است. کاش این بخش مرد و مردانه روایت می‌شد تا حمید داودآبادی به نمایاندن و جوسازی متهم نباشد.  

  

   

اشتباه دهنمکی کجا بود؟ به نظر شما چه اتفاقی رخ می‌داد که شب عملیات یا روز حادثه، آن برادر رزمنده، شهادت را از عسل شیرین‌تر می‌یافت و خداباورانه به استقبال خطر می‌رفت؟ در زمان صلح و یا در پشت جبهه، استشهادی بودن آسان است، اما آن هنگام که مهلکه‌ی مرگ و زندگی‌ برپاست و به صورت جدی پای جان درمیان است، شهادت طلبی و دست از جان شستن نه تنها آسان نیست که اغلب محال می‌نماید و من خود خیلی‌ها را دیده‌ام که درست در همین آزمایش مردود شده‌اند و چه بسا بنده و دیگر دوستانی که از جنگ برگشته‌ایم، در همین دسته قرار بگیریم. پس آن رزمنده‌ای که با پیشینه‌ای نه چندان مثبت پا به جبهه می‌گذاشت، چگونه این چنین خداباور و شهادت‌طلب می‌گشت؟ معلوم است که فضای معنوی جبهه و طی مراحل خودسازی از بدو ورود به جبهه و پرهیز از گناهان و ذکر پیوسته و دائم، موجب می‌شد که رزمندگان اسلام دم و بازدمشان با یاد خدا باشد و در این حال برای ایشان حلاوت لقای پروردگار از هر شیرنی‌ای شیرین‌تر می‌نمود و آن نوجوان 13 ساله، تانک دشمن را در آغوش می‌گرفت و رهبر او را رهبر می‌خواند و آن خلبان آزاده، بغداد را ناامن می‌کرد و قهرمان دوران می‌شد و آن ارتشی تن دشمن را شهادت‌طلبانه به لرزه در‌می‌آورد و صیاد دل‌ها می‌گشت و قس‌علی‌هذا. اما اشتباه دهنمکی آنجاست که در اخراجی‌ها این بخش (سیر و سلوک رزمندگان و میدان قوی مغناطیس معنوی) را حذف کرده است و این اشتباه یک اشتباه تاریخی است! همان گونه که در یادداشتی به برادرم دکتر الهام گفته‌ام:«درست است که در دفاع مقدس شاهد بودیم که همه نوع انسان با ورود به جبهه متحول می‌شدند و به کمال می‌رسیدند، اما در این فیلم کجاست آن تحول و آن سیر کمال؟ و کجاست آن میدان مغتاطیسی قوی معنوی، که شخص به محض ورود به جبهه، تحت تأثیر آن قرار می‌گرفت؟ شخصیت‌های اخراجی‌ها نه تنها در میدان مغناطیسی معنوی جبهه حل نمی‌شوند (چرا که اساساً در این فیلم چنین چیزی را شاهد نیستیم) بلکه حتی در لباسشان هم تغییری مشاهده نمی‌شود! و همچنین در گفتار و رفتارشان نیز کمترین تغییری را شاهد نیستیم و این رزمندگان اسلام هستند که مورد تمسخر و طعنه و استهزا قرار می‌گیرند. آقای الهام! آن همه معنویت و رشادت رزمندگان اسلام در کجای این فیلم مشهود است که شما را ذوق‌زده کرده است؟ از قضا رزمندگان در این فیلم به حاشیه رفته‌اند و همان گونه که اشاره شد، مورد تمسخر این چند نفر هستند و این دیگر اشخاص فیلم هستند که در میدان مغناطیسی چند خلاف‌کار گیر افتاده‌اند!» [+]  

  

   

از رهبر معظم انقلاب به جز این انتظاری نیست: ابتدا به دوستان‌مان به خاطر نایل شدن به این فیض بزرگ (دیدار خصوصی) تبریک عرض می‌کنم و با یک قیاس به نفس، به شهامت ایشان برای حضور در دیدار خصوصی هم آفرین می‌گویم. در مورد برخورد ملاطفت آمیز و مهربانانه‌ی رهبر معظم انقلاب هم عرض می‌شود که مگر به جز این انتظار می‌رود؟ داودآبادی با این همه سوابق مثبت و دهنمکی با این همه تلاش (گیریم بعضاً توأم با برخی اشتباهات) چرا مورد عطوفت رهبری قرار نگیرند که گاه برخی افراد مسئله دار را با منش پدرانه‌ی خود نوازش کرده‌اند؟ دهنمکی حتماً به یاد دارد رئیس جمهوری که مورد برخورد او و گروهش بود، چگونه هرگاه لازم می‌شد مورد تأیید رهبر معظم انقلاب قرار می‌گرفت؟! همان رئیس جمهوری که خطاهایش بارها و بارها دل ارادتمندان نظام مقدس جمهوری اسلامی را خون کرد، اما همواره با عطوفت پدرانه‌ی رهبر معظم انقلاب رو‌به‌رو بوده است. دهنمکی حتماً به یاد دارد که برخی رفتارهای او و گروهش از حزب‌اللهی‌ها چهره‌ای مخدوش ارائه داد تا آنجا که ابوالفضل زرویی نصرآباد در بخشی از شعری طنز که خطاب به ماشاءالله شمس الواعظین سرود، آورد:«... می‌رسد ناگهان یکی الکی / از همین بچه‌های دهنمکی / می‌نماید تو را میان گذر / امر معروف و نهی از منکر ...» زرویی از این طنزها باز هم داشت و یارغار سید ابراهیم نبوی هم محسوب می‌شد؛ اما به یاد دارید وقتی در حضور مقام معظم ولایت شعرش را خواند، چگونه مورد تأیید و تمجید معظم له قرار گرفت؟ به اعتقاد نگارنده این نوع التفاط‌ها را اگر به حساب خودمان نگذاریم و – آن گونه که واقعاً هست- آن را از بزرگواری رهبر انقلاب بدانیم، شایسته‌تر است.  

  

   

دوست‌نمایان را تعریف کنید و یک مثال بزنید: داود آبادی در روایتش آورده:«مسعود از ناملایمات و نامردی های دوست نمایان گفت». باید گفت که احتمالاً دهنمکی از برخی انتقادات شکایت کرده است. این عرض شکایت از طرف داودآبادی به «ناملایمات و نامردی‌های دوست‌نمایان» تعبیر شده است. معتقدم اگر در حضور رهبر معظم انقلاب همین تعابیر استفاده می‌شد، حضرت آقا تذکر می‌دادند. باید به حمید داودآبادی عرض شود که تمام اینها که انتقاداتی دارند دوست شما هستند. اتفاقاً دشمنان نظام و آنها که از دفاع مقدس و از ارزش‌های انقلاب اسلامی عقده دارند، بیش از همه از فیلم اخراجی‌ها استقبال کردند و کرکر به ارزش‌های دفاع مقدس خندیدند و حال‌شان را بردند. بیایید به دوستان‌تان با دیده‌‌ی احترام بنگرید و حال که به خوبی دم از ولایت می‌زنید، برخلاف منویّات مقام معظم رهبری، در صف نیروهای خودی شکاف ایجاد نکنید! داودآبادی در ادامه مواعظ حضرت آقا را در پایداری در راه حق، برای مقابله با همین دوستان (از دید داودآبادی دوست نمایان) نمایانده است! این از شأن حضرت آقا به دور است که دوستان و یاران دفاع مقدس را به مجاهده در برابر هم تشویق نمایند! بله پایداری در راه حق لازم است و هزینه هم باید پرداخت، اما نه اینکه این جملات را در برابر دلسوختگان دفاع مقدس تعبیر کنیم. حضرت آقا حتی در مورد جناح‌های سیاسی که اختلاف 180 درجه‌ای دارند، این گونه دستور و توصیه به تقابل ندارند و اغلب به هم‌گرایی و رقابت برادرانه فرا‌می‌خوانند. چگونه می‌توان از شما پذیرفت که این جملات در مقابله با دوستان ادا شده است؟  

  

   

از ولایت هزینه نکنیم: هم نپذیرفتن اشتباهات عیب است، هم متهم کردن دوستان به نامردی و بغض و حسد رذیلت است و هم خرج کردن از ولایت برای فرار از اشتباهات ناپسند است. در فرض ناقص نبودن روایت حمید داودآبادی، همین که این دیدار خصوصی و مختص ایشان بوده است، کافی است تا فرمایشات معظم له خطاب به ایشان را اصلاحی بدانیم (آن هم به واسطه‌ی همان نکته‌ای که سانسور شده) و اگر در آن جمع منتقدین اخراجی‌ها هم بودند، آن گاه جمع بندی حضرت آقا فصل الخطاب می‌بود. این جانب هزینه کردن از حضرت آقا را صحیح نمی‌دانم، ولی آیا گمان نمی‌کنید که رهبر معظم انقلاب منتقدین اخراجی‌ها را به سعه‌ی صدر و برخورد بزرگمنشانه با اشتباهات دوستان فرابخوانند؟ آیا دوست دارید دیدار خصوصی رهبر معظم انقلاب با منتقدین اخراجی‌ها پی‌گیری و رسانه‌ای شود؟ آیا این نوع هزینه کردن‌ها و این نوع تقابل‌ها را صحیح می‌دانید؟ اگر پاسختان مثبت است بسم الله!  

  

   

حرف مفت کدام است؟ در روایت داودآبادی می‌خوانیم:«مسعود درباره این که یک نفر مدعی شده بود اگر تلویزیون اخراجی ها را پخش کند، او خودش را جلوی صدا و سیما آتش خواهد زد، گفت که آقا فرمودند: - اینها که حرف مفته ... » صرف نظر از اینکه حضرت آقا دقیقاً همین تعبیر را به کار برده باشند یا خیر، چه کسی می‌تواند خودسوزی را تأیید کند؟ آن هم خودسوزی جلو صدا وسیما را؟! خوب بله خودسوزی جلو سینما حرف مفت است، ولی همچنان انتقادات بر اخراجی‌ها وارد است و این قیاس مع الفارق است که کسی بخواهد انتقادات وارد بر فیلم را هم حرف مفت بداند!  

  

   

جنبه طنز فیلم قوی است: از ابتدا که در این باره نوشتیم، همواره گفتیم که این فیلم به خوبی از عهده‌ی خنداندن مخاطب برمی‌آید و راز پرفروشی فیلم هم همین است. اما پرداختن به محاسن موردی این فیلم بدون پرداختن به اشتباهات دهنمکی هم حرف مفت است. در روایت داود آبادی – صرف نظر از اینکه این کلمات از حافظه‌ی او قلمی شده و ممکن است حرارت آن کم یا زیاد شده باشد – درست پس از تعریف مقام معظم رهبری از جنبه‌ی طنزی فیلم، معظم له فرموده‌اند:«البته من یک نکته هم به این فیلم دارم، بگویم؟» و این‌چنین یادآور شده‌اند که تعریف از یکی از ابعاد فیلم هم بدون ذکر این نکته (بخوانید انتقاد) ناقص است. به اعتقاد نگارنده بیت الغزلِ دیدار همین نکته بوده است. رهبر معظم انقلاب در تشویق و تقدیر دستان گشاده دارند و به نظر می‌رسد که اگر این دو دوست را از میان جمع به اتاق خود فراخوانده‌اند، بیش از همه به خاطر توجه دادن به همین خطا بوده است؛ والا با طیب خاطر می‌توانستند در جمع از ایشان تقدیر کنند.  

  

   

دهنمکی فرقی نکرده است: برای ما هم دهنمکی فرقی نکرده است؛ چه آن زمان که نشریه شلمچه را چاپ میکرد و یا با موتورسیکلت در خیابانها می رفت و چه الآن که فیلم میسازد. برای ما هم همان مسعود دهنمکی انقلابی و متعهد و تلاشگر است که گاه در رفتارهایش احساس را بیش از عقلانیت شاهد بوده‌ایم؛ اما همواره او را دل‌بسته‌ی ولایت و ارزش‌ها دیده‌ایم و اگر انتقادی بر ایشان داشته‌ایم یا داریم بر برخی برداشت‌های غلط او بوده است. مثلاً آن زمان که معتقد بود: ۱- آقا مظلوم هستند و نمی‌توانند حرف‌هایشان را بزنند ۲- او این سخنان ناگفته را کشف کرده‌است(؟؟!!) و ۳- به هر نحو که صلاح می‌دانست حتی با شدیدترین وجه در پی تحقق آنها بود. نتیجه این شد که پس از توطئه‌ی کوی دانشگاه، حضرت آقا فرمودند «بارها ما این حرف را گفتیم چرا گوش نکردند؟! چرا گوش نمی کنند؟! حتی اگر یک چیزی که خون شما را به جوش می آورد - مثلاً فرض کنید اهانت به رهبری کردند - باز هم باید صبر و سکوت کنید. اگر عکس من را هم آتش زدند و یا پاره کردند، باید سکوت کنید.» [+] نگارنده شخصاً امیدوار است تمام یاران انقلاب و دفاع مقدس همچنان که بزرگ می‌شوند، بزرگی کنند و ضمن پذیرش خطاها در صدد جبران مافات باشند و با حفظ وحدت و یکپارچگی، صف مجاهدان راه حق و منتظران حضرت مهدی موعود(عج) را فشرده‌تر سازند و بهترین یار و پیرو ولایت باشند.  

  

 

سر ما و فرمان حضرت دوست: برخی معاندین با توجه به اینکه بیش از برخی دوستان به منطقی و متقن بودن انتقادات ما به اخراجی‌ها پی‌برده‌اند، در این چند روز مذبوحانه تلاش داشتند تا با درج چند کامنت، نگارنده را به موضع در برابر رهبر معظم انقلاب وادار سازند. اینها از ولایت پذیری و بصیرت نیروهای انقلاب که یک موهبت الهی است غافل اند. ما مطیع محض مقام معظم ولایت هستیم و اگر تکلیف کنند که در این زمینه سکوت کنیم دم نخواهیم زد. سخن که سهل است، آماده‌ایم تا در راه اجرای فرمان مقام معظم ولایت فقیه سر خود را فدا کنیم که : گر دلآرام می‌زند شمشیر / سر ببازیم و رخ نگردانیم... .

دعا بفرمایید.

لینک‌های مرتبط :

روایت ناقص حمید داود آبادی از دیدار با رهبر معظم انقلاب [لینک]

آقای الهام لطفا ساکت باشید! [لینک]

سینمای گلگیر عقب: اخراجی‌ها [لینک]

جنگ به روایت اخراجی‌ها [لینک]  

 

 

مقام معظم رهبری: جوری نشود که حرکت یک ضد انقلاب با یک انقلابی تلاقی کند، این نکتهای بود که میخواستم بگویم.

پینوشت: جناب داود آبادی به درخواست دوستانش متن حذف شده را ارائه دادهاند که همین هم ثابت میکند حضرت آقا بر این ماجرا نکته دارند. متن کامنت جناب داودآبادی به این قرار است:«بنام خدا. این هم نکته مهم آقا که اتفاقا در وبلاگ گذاشته بودم ولی شما نخواستید ببینید: نکته آقا درباره فیلم "اخراجی ها". با توجه به درخواست دوستان و بخصوص این که برخی افراد از نظر آقا برداشت منفی نکنند، متن نکته ای را که آقا متذکر شدند برایتان می نویسم:

البته من یک نکته ای هم در رابطه این فیلم دارم بگم؟ چهار پنج سال پیش از اینها ظاهرا یک نفر که ساکن آلمان باشد، کتابی نوشته که الان اسمش را یادم نیست. این کتاب درباره محلات قدیمی تهران مثل چهارراه مولوی و اسمال بزاز است. شرح حال خودش را در آن دوران سال های 25 – 30  نوشته است. خاطرات خودش را از آن دوران نوشته که قشنگ نوشته و کتاب شیرینی هم هست. شما آقای داودآبادی این کتاب را به آقا مسعود بدهید بخواند. ایشان که ظاهرا دندان پزشک هم هستند، شرح خاطرات خودش از آن دوران مثلا عرق خوری ها و الواطی هایشان را نوشته است. البته در این کتاب اهانت هایی هم به روحانیت دارد و علیه انقلاب هم مطلب دارد. مثلا درباره بسیاری از افراد محترم مطالب خلافی دارد. مثلا درباره مرحوم خندق آبادی مطالب بی ربطی دارد و اهانت هایی دارد. من خودم آقای خندق آبادی را از نزدیک می شناختم. نکته ای که من می خواست بگویم این است: در جایی از این کتاب به جنگ تحمیلی اشاره شده و نوشته است که بله، همین لاط ها بودند که جنگ را پیش بردند و به نهایت رساندند. یعنی خواسته بگوید که فقط لاط ها بودند که از مملکت دفاع کردند و دیگران نقشی نداشتند، که این درست نیست. من خواستم بگویم که این نشود که بگویند بله ما این را می گفتیم. خب ما لاط های چاقو کش و عرق خور داشتیم، لاط های خوب و مرد هم داشتیم امثال مرحوم طیب. جوری نشود که حرکت یک ضد انقلاب با یک انقلابی تلاقی کند، این نکته ای بود که می خواستم بگویم. آقای عبدی هم انصافا هنرپیشه توانایی است. ایشان ترک است؟ وقتی ترکی صحبت می کند، معلوم است که عمیق حرف می زند. بازی نمی کند.»

پاسخ: متشکرم از شما. کاش از ابتدا آورده بودید. همین جا هم نکتهی مورد نظر هست: «جوری نشود که حرکت یک ضد انقلاب با یک انقلابی تلاقی کند.» جناب آقای داودآبادی بزرگوار. بنده از نظرات رهبر معظم انقلاب مطلع هستم که با این اطمینان قلم میزنم. سخن بنده هم همواره این بوده که آن اصالت دفاع مقدس (سیر و سلوک معنوی) در این فیلم مفقود است. خود بنده اگر بنا باشد در این باره بنویسم که در حال نگارش هستم، چند معضل بزرگ را نشان خواهم داد که تا کنون کسی جرئت نکرده نشان دهد. اما آنها را همان‌گونه که بوده، در کنار واقعیات برجستهی دفاع مقدس خواهم آورد. در این صورت آن معضلات در حد خودش و اصالت دفاع مقدس هم در جای خودش خواهد آمد.

شما فتح المبین را گویا میخواندید. در برخی سرورها اشتباها فیلتر شده. مگر بنده مطلب :«اسماعیل همه را غافلگیر کرد» را ننوشتم؟ [+] اما اسماعیل عطایی را کامل شرح دادهام. عطایی همراه با فضایل و یک بسیجی رشد یافته که فقط پوستهای از یک عادت غلط در وجود او مانده بود، نه مجید سوزوکی که هیچ تغییری نکرد.امیدوارم عادت تهمت زدن به دیگران را هم ترک کنید برادر. در اینجا هم گفته‌اید:« در وبلاگ گذاشته بودم ولی شما نخواستید ببینید»  باز هم متشکرم.

روایت ناقص حمید داود آبادی از دیدار با رهبر معظم انقلاب

اشاره: از آنجا که به اعتقاد نگارنده حتی همین روایت حمید داود آبادی (که ناقص و جانب‌دارانه تنظیم شده است)، با توجه به اینکه در آن اشاره شده رهبر معظم انقلاب به اخراجی‌ها نکته دارند، می‌تواند صحت انتقادات به اخراجی‌ها را اثبات کند. از آنجا که داود آبادی خاطره را از وبلاگ خود و سایت ساجد حذف کرده است، ترجیح داده شد به جای لینک دادن به سایت‌ها و وبلاگ‌هایی که آن را نقل کرده‌اند، یادداشت عیناً درج شود تا در یادداشت بعدی نامحرمانه، مورد بررسی قرار گیرد.  

 نقد و بررسی این خاطره و سوء استفاده از انتقاد رهبری، در یادداشت بعد آمده است. [لینک]

ادامه مطلب ...

آقای الهام لطفاً ساکت باشید!

دکتر الهام

آقای الهام! نمی‌دانم با چه انگیزه‌ای از ساخت آخرین مرحله‌ی اخراجی‌های دهنمکی بازدید کرده‌اید و در آنجا افاده فرموده‌اید :«"اخراجیها"ی ده‌نمکی، ضمن حفظ ارزشگرایی، حرف های قدیمی را با زبانی جدید به مخاطب ارائه کرد»؟! اما به شما توصیه می‌کنم که اگر از هنر و به ویژه اگر از سینما سررشته‌ای ندارید، لطفاً ساکت باشید و این‌گونه بازدیدها را با سکوت برگزار کنید. شما مگر نمی‌دانید که اخراجی‌های دهنمکی دل بسیاری از اهالی دفاع مقدس را که سینما را می‌فهمند، خون کرده است؟ مگر نمی‌دانید این فیلم باعث شادی و پایکوبی کسانی شد که از ارزش‌های دفاع مقدس عقده داشتند؟ چگونه است که می‌گویید حرف‌های قدیمی با زبان جدید؟ اگر منظور از حرف‌های قدیمی ارزش‌های دفاع مقدس است که اخراجی‌ها آن را لگدمال کرده است! درست است که برخی با توجه به پندار مثبت خود از این فیلم استقبال کردند، اما این اخراجی‌ها شایسته‌ی تقدیر و استقبال نیست؟ در کجای دفاع مقدس شاهد بودید که وقتی افراد مشکل‌دار وارد جبهه می‌شدند، تا آخر در پوشش و گفتار و رفتار ثابت باشند و دست آخر هم بدون کمترین تحول قابل قبولی با قمه(؟) به سمت تانک دشمن بروند و در حالی‌که دیگران دهان او را می‌گیرند تا کلمات رکیک از آن بیرون نزند، به شهادت (وا اسفا !!!) برسند؟!

یکی دو صحنه‌ی هندی و عاطفی آیا همه‌ی دفاع مقدس ماست؟ آیا جانبازان ما در حال دزدی و فقط به خاطر برانگیخته شدن دفعی احساسات، ماسک خود را بیرون آوردند و شیمیایی شدند؟ آیا آن گونه که اخراجی‌ها القا می‌کند، روحانیت ما در دفاع مقدس، فریفته‌ی افراد مشکل‌دار بودند؟ آیا فرماندهان ما نفهم و عصبی بودند؟

آقای الهام! این فیلم اندیشه‌های غیر قابل قبول را بر یک پندار حق بنا نهاده است. درست است که در دفاع مقدس شاهد بودیم که همه نوع انسان با ورود به جبهه متحول می‌شدند و به کمال می‌رسیدند، اما در این فیلم کجاست آن تحول و آن سیر کمال؟ و کجاست آن میدان مغتاطیسی قوی معنوی، که شخص به محض ورود به جبهه، تحت تأثیر آن قرار می‌گرفت؟ شخصیت‌های اخراجی‌ها نه تنها در میدان مغناطیسی معنوی جبهه حل نمی‌شوند (چرا که اساساً در این فیلم چنین چیزی را شاهد نیستیم) بلکه حتی در لباسشان هم تغییری مشاهده نمی‌شود! و همچنین در گفتار و رفتارشان نیز کمترین تغییری را شاهد نیستیم و این رزمندگان اسلام هستند که مورد تمسخر و طعنه و استهزا قرار می‌گیرند.

آقای الهام! آن همه معنویت و رشادت رزمندگان اسلام در کجای این فیلم مشهود است که شما را ذوق‌زده کرده است؟ از قضا رزمندگان در این فیلم به حاشیه رفته‌اند و همان گونه که اشاره شد، مورد تمسخر این چند نفر هستند و این دیگر اشخاص فیلم هستند که در میدان مغناطیسی چند خلاف‌کار گیر افتاده‌اند!

البته درست است که فیلم توانست خوب بفروشد و مردم را به سینماها بکشاند، اما آیا این ملاک برای ارزیابی فیلم کافی است؟ تنها اگر محتوا قابل دفاع باشد، آن‌گاه حضور مخاطب ارزش دارد و الا خیر.

نمی‌خواهم وارد این موضوع شوم که دهنمکی در دیگر عرصه‌هایی که حضور داشته چه کرده و چگونه اعتقادات شخصی خود را به حساب تمام حزب اللهی‌ها و طرف‌دارن ولایت فقیه گذاشته است و چه بدبینی‌ها و کج‌فهمی‌‌ها که به وجود نیاورده ؛ اما به این جمله‌ی شما به شدت اعتراض دارم که گفته‌اید:« آقای ده‌نمکی در زمینه مبارزه با تهاجمات سیاسی، فرهنگی سال‌های اخیر به عنوان فردی پر تلاش، فعال و توانمند در عرصه رسانه ظاهر شد و همین نگاه ارزشی را در عرصه فعالیت‌های سینمایی دنبال کرد.» در عرصه‌ی تصویر هم هنوز فقر و فحشای او را (که فقر را تنها عامل فحشا و بلکه نتیجه‌ی منطقی آن دانسته بود) از خاطر نبرده‌ بودیم که چشم‌مان به جمال اخراجی‌ها منور شد و خدا عاقبت اخراجی‌های 2 را به خیر کند! و با این تمجیدهای غیرحرفه‌ای، باید غصه‌ی اخراجی‌های 3 و 4 و 5 و 6 و ... را هم بخوریم! خدا عاقبت ارزش‌های دفاع مقدس را به خیر کند.

البته شما گفتهاید:«سینما از ظرفیت‌های فراوانی برخوردار است و علاوه بر آن مخاطب زیادی هم در کشور دارد». اجازه بدهید فکر کنم شما نیم نگاهی به انتخابات دارید. باید بگویم که نیازی به ترویج ضدارزش‌ها نیست؛ دکتر احمدی نژاد مورد اقبال مردم است و با رأی قاطع ایشان به پیروزی خواهد رسید.

در پایان خاطر نشان کنم که می‌دانید و همکارانی که رسانه‌ها را برای شما پایش می‌کنند، می‌دانند که نگارنده به شما ارادت دارد و می‌دانید یا بدانید که این جانب هم در دفاع مقدس و هم در عرصه‌های هنری و نقد نقش داشته‌ام و لذا یادتان باشد که یک عنصر متخصص خودی – و ان شاء الله مؤمن – به موضع شما خرده گرفته است و تأکید کرده است که به جای تأیید فیلم‌های مغایر ارزش‌های ناب دفاع مقدس، لطفاً ساکت باشید. 

 

 

مرتبط :

رهبر معظم انقلاب: به این فیلم (اخراجی‌ها) نکته دارم [لینک]  

روایت ناقص داود آبادی از دیدار با رهبر معظم انقلاب[لینک]

سینمای گلگیر عقب: اخراجی‌ها [لینک]

جنگ به روایت اخراجی‌ها [لینک]  

سینمای گلگیر عقب: اخراجی‌ها

پیش درآمد: نسخه آزمایشی این نقد، قبلاً در کتاب نیوز منتشر شده بوده بود.

بر همگان واضح و مبرهن است که سینما علاوه بر آنکه هنر هفتم و هنر هنرها بوده،‌ در شرایط خطیر کنونی از اهم امور نیز می‌باشد. به طوری که دشمنان ما با استفاده‌ی ابزاری از این ابزار گام های قشنگی در جهت تخریب فرهنگ فاخر ما برداشته‌اند. از جمله فیلم ضدایرانی،‌ ضدانسانی، فرهنگ ستیز و مخرب 300 که به زیبایی هرچه تمام‌تر فرهنگ 10000 ساله‌ی ایران عزیز را نابود کرد. لذا لازم است تا اصحاب قلم و اندیشه (خودمان و دیگران) ضمن توجه به این موضوع، اذهان عمومی را به سمت این هنر جلب نموده و با معرفی و ترویج فیلم‌های فاخر ایرانی موجبات رشد و تعالی فرهنگ ملت عزیز ایران اسلامی را فراهم آورند. پس مجدداً لذا ما در این مجال می‌کوشیم ضمن کارهای دیگری که می کنیم، به طور منظم دقیقاً هر چند وقت یک بار با معرفی فیلم‌های فاخر ایرانی اذهان عمومی را به سمت این فیلم‌ها جلب نموده و به سهم خود موجبات رشد و تعالی فرهنگ ملت عزیز ایران اسلامی را فراهم آوریم. 

نام فیلم: بزن بریم کی به کیه؟!

کارگردان: کار گروهی

جلوه‌های ویژه: هوارتا!

مدیر فیلمبرداری: برادر متعهدیان

موسیقی: استاد متفکریان

تهیه‌کننده: برادر کیسه ساز

بازیگران: خودتو با من چیکار داری؟،‌ کامبیز خلاف، جواد ترقه،‌ غلام شیشلول بند و فخرالدین صدیق شریف در نقش مثبت و یکی دوتا از تیکه های محل.

ادامه مطلب ...

ویزای بهشت منتشر شد

سرانجام پس از حدود دو سال انتظار، «مجموعه داستان ویزای بهشت» توسط انتشارات صریر (بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس) منتشر شد. این مجموعه شامل 9 داستان کوتاه است که همه‌ی آنها برگزیده‌ی جشنواره‌های کشوری هستند.

 طرح روی جلد

در مورد این اثر گفتنی است:

  • رتبه‌های داستان‌ها و سوابق نویسنده در کتاب ذکر نشده که بنا به خواست خودم بوده است. حتی در مورد حق التألیف تا قبل از پرداخت صحبتی نکردم. یکی از ناشرین خصوصی مطرح و معتبر آمادگی چاپ کتاب را داشت، اما علی‌رغم نظر دوستان دل‌سوز، دلم می‌خواست این مجموعه را صریر بیرون بیاورد و به همین دلیل تلاش کردم برخوردم با دوستان عزیزم در نشر صریر، به گونه‌ای باشد که به قول معروف آب در دلشان تکان نخورَد.
  • کمترین انگیزه‌ای برای چاپ کتاب با نام عباس جعفری مقدم (نامی که دوستان اصلی می‌دانند) نداشتم و کسی که با اصرار از این جانب خواست دست کم یک مجموعه از آثار داستانی‌ام در باب دفاع مقدس را با نام مشهور بیرون آورم، برادر ارجمندم جناب آقای حاج مجتبی شاکری (عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی) بود. به این دلیل و بنا به زحمتی که طی سال‌ها، در جهت رشد این جانب داشته‌اند، شایسته بود در پیشانی کتاب متن تقدیمی به ایشان نقش بندد، اما به دلایلی این کار انجام نشد. مهم‌ترین علت همان بود که در بند یک آمد.
  • به همکاران عزیزم، طیفی که گمان می کنند تا زمانی که یک اثر هنری، ارزش های ناب دفاع مقدس را نکوبد نو نیست و فاقد نگاه تازه است، توصیه می کنم بار دیگر این داستان‌ها را با دقت بخوانند و صرف نظر از شعارهای معروف و ژست‌های شبه‌روشنفکری، ببینند که با حفظ ارزش‌ها هم می شود – و باید – داستان‌های تأثیر گذار نوشت. حالا قلم بنده ناتوان است، شما که بحمدلله در داستان‌نویسی سرآمد هستید، به آغوش مبارک ارزش‌های دفاع مقدس برگردید و قلمتان را وقف اعتلای ارزش‌ها نمایید. مبادا دچار پزمدرنیسم(!) شویم.
  • خیلی خیلی خیلی سخن ناگفته دارم. ترجیح می‌دهم سکوت کنم و در پناه خلوت‌هایم به قولی که به سردار شهید آقا مهدی زین الدین داده‌ام، جامه عمل بپوشانم.
  •  شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ... .

پی نوشت:

1-      داستان کوتاه «ویزای بهشت»، یعنی یکی از آثار مهم این مجموعه، همان داستان معروف است که نشریه یا لثارات گمان کرد واقعی است و به همین عنوان چاپ کرد و بعد خبرگزاری‌ها هم نقل کردند و سایت سازمان اسناد انقلاب اسلامی هم به عنوان واقعیت ثبتش کرد. هنوز هم خیلی‌ها باور ندارند که ماجرای این اثر زاییده ی تخیل این جانب است. ماجرای ویزای بهشت و اصل داستان و نظرات جالب مخاطبین را ببینید [لینک]

2-            این هم داستان فرجام از همین مجموعه [لینک]

3-            این هم بریده‌ی داستان مرد طوفان [1] [2]

خسرو شکیبایی را تدریس کنید

بازگشت من از سفر، مقارن شد با آغاز سفر خسرو شکیبایی و اگر این اتفاق نبود حالا حالاها یادداشتی را از این‏جانب در نت نمی‏دیدید. همیشه گفته‏ام نویسنده فقط وقتی حق دارد بنویسد که مایه (سوژه) یقه‏اش را محکم گرفته و او ناگزیر از نوشتن باشد. اما حالا گویی غم نه یقه، بلکه گلویم را گرفته و مجبورم بنویسم. آنها که از پرت‏وپلا و پرگویی بدشان می‏آید لطفاً از همین‏جا راهشان را کج کنند و بروند. حال خوشی ندارم و این یادداشت یحتمل پرت و پلا و طولانی خواهد شد.

 


نابغه سینمای ایران: مرحوم خسرو شکیبایی

اگر بخواهیم سه بازیگر برتر سینمای ایران (اعم از مرد یا زن) را نام ببریم، قطعاً یکی از آنها خسرو شکیبایی است. دیگری مسلماً استاد عزت الله انتظامی و سومی هم احتمالاً پرویز پرستویی خواهد بود. برای من یکی از جذابیت‏های سینما خسرو شکیبایی بود. در دوران دانشجویی که کمتر جاذبه‏ای قادر بود مرا از دنیای معادلات دیفرانسیل و فرمول‏های مدار و صد البته از بیم و هراس نتایج پایان ترم بیرون بکشد، اگر فیلمی اکران می‏شد که خسرو شکیبایی در آن ایفای نقش کرده بود، حتماً شماری از دوستان را با خود همراه می‏کردم و راهی سینما می‏شدم. کارهای تلویزیونی او هم به همچنین. شخصیت بزرگی چون مرحوم مدرس، برای من همانی است که شکیبایی بازی کرد و «روزی روزگاری» با آن همه زیبایی‏های بصری و معنوی‏اش، دست کم برای من، بدون شکیبایی (مراد بیک) ارزشی نداشت.

یک تصویر ثابت که از او در ذهن من نقش بسته، مربوط است به زمانی که داخل خودرو آماده حرکت نشسته بودم. خسرو شکیبایی نزدیک کیوسک روزنامه فروشی جلوی سینما شهر قصه ایستاده بود و بند کیفی قهوای روی شانه‏اش بود و دست راستش روی کیف بود. در طول خیابان به طرفی حرکت کرد، انگار پشیمان شده باشد، ایستاد و به سمت دیگر بازگشت. باز هم پشیمان شد. لختی درنگ کرد و بازگشت. با خودم گفتم این خودِ «هامون» است. شکیبایی دوست داشتنی بود، اما در این نمای واقعی که شاید تنها بیننده‏اش من بودم، روح مواج و در عین حال ساده و لطیف شکیبایی را دیدم و شیفته‏ی او شدم. اگر چه همه‏ی آدم‏ها ظاهری دارند و باطنی، اما با این عقل ناقص خودم گمان می‏کنم که شکیبایی ِ  پنهان، آن همه بزرگ و مواج و تودرتو بود که شُمای غریبه، از ظاهر او به هیچ روی نمی‏توانستید به روحیات و احساس و عواطف و اندیشه‏‏اش پی‏ببرید. شاید فقط همسر او و شاید فقط معدودی از اساتید این فن بتوانند درکی نزدیک به حقیقت از شخصیت خسرو شکیبایی داشته باشند، بی‏آنکه بتوانند حتی به درستی آن را بیان کنند!

اما آنچه برای همه‏ی ما ملموس است و از شکیبایی، یک بازیگر جاویدان ساخته است، بازی‏های تمام عیار اوست. شکیبایی یک ستاره نبود، او فوق ستاره بود، او نابغه‏ی سینمای ایران بود. یکی شدن با نقش و استفاده از تمام ظرفیت‏های آدمی برای ایفای نقش در خسرو شکیبایی آن همه بارز بود که می‏توان او را تدریس کرد. خسرو شکیبایی به تنهایی یک سبک کلاسیک است و این کامل‏ترین جمله‏ای است که می‏توان در باره‏ی او گفت. کاش مدرسین بنشینند و برای پلان به پلان بازی‏های او طرح درس بنویسند.

مخاطب عام نیز که از اصول سینما کمتر می‏داند، آنچنان جذب هنرنمایی او می‏شود که به او علاقه‏مند می‏شود و به او عشق می‏ورزد. شکیبایی وقتی هامون را بازی می‏کند، مخاطب تا مدت‏ها حاضر نیست که خسرو شکیبایی را به رسمیت بشناسد و او در سایه‏ی هامون گرفتار می‏شود و تا سال‏ها هامون می‏ماند. وقتی که شکیبایی یک پدر احساساتی و هنرمند است (خواهران غریب) مخاطب از سینما که بیرون می‏آید دلش می‏خواهد برود این پدر را ببیند و دستانش را ببوسد. وقتی «مراد بیک» را در «روزی روزگاری» می‏بینید، فقط مراد بیک است، یعنی یک راه‏زن که شخصیتش به مرور دست‏خوش تغییر می‏شود و به کمال انسانی می‏رسد و شما هر چه هم که اهل فن باشید، در تماشای اول خسرو شکیبایی را نمی‏بینید و فقط مراد بیک را به تماشا خواهید نشست!

شکیبایی در دوران پرکاری و حتی این اواخر در چند تله فیلم کم اهمیت هم بازی کرد که خودش و دیگران می‏دانستند که به سابقه‏ی هنری او نمی‏افزاید و شاید تنها فیلم جدی‏ای که بتوان به بازی شکیبایی در آن خرده گرفت، «سرزمین خورشید» به کارگردانی احمدرضا درویش باشد. وقتی در بخش نشست سینمایی جشنواره فرهنگی-هنری-دانشجویی «برگ سبز» (دانشگاه علم و صنعت) از درویش در باره‏ی نوع تعاملش با شکیبایی پرسیدم، حاضر نشد جوابی بدهد و به هنگام اکران فیلم که در کنار او نشسته بودم، وقتی دانشجویان به یکی از حرکات شکیبایی خندیدند، درویش با ناراحتی گفت:«نه نه، آنها نمی‏فهمند. آنها به خاطر سابقه ذهنی از خسرو شکیبایی به او می‏خندند، اینجا اصلاً خنده ندارد» و شاید این مشکل را شکیبایی هم با درویش داشته است، کسی چه می‏داند؟

حالا شکیبایی پرکشیده است و خسرو سینمای ایران دیگر در میان ما نیست. آن هم درست در زمانی که سینمای عزیز ما زمین‏گیر شده و امثال شکیبایی بیش از هر زمان دیگری می‏توانستند به نجات آن کمک کنند و ای کاش او چند سال دیگر نیز می‏زیست. شکیبایی به سوی دوست پرکشیده و خانواده و دوستان و جامعه هنری و هنر دوستان را داغ‏دار کرده است؛ اما او نیازی به بزرگ‏داشت مسئولین ندارد. خسرو شکیبایی بزرگ است، به شهادت هنرنمایی‏ و نبوغش و به شهادت مهربانی و فروتنی‏ای که از او به یادگار مانده است. تا فیلم و سینما طرف‏دار دارد نام شکیبایی بر سر زبان‏ها خواهد بود و بار دیگر تأکید می‏کنم که ای کاش اساتید «خسرو شکیبایی» را تدریس کنند.