به دوستان قول دادهام که در مورد شبههای که در یادداشت «پارهی تن اسلام را دریابید» [+] ایجاد شد چند خط بنویسم. اما مطالعهی این یادداشت قدیمی که در فتح المبین [+] ذکر شده بود خالی از لطف نیست. جالب است که در آن ایام برادری در وبلاگ خود مطلبی نوشته بود و در آن به شعار «از تو به یک اشاره - از ما به سر دویدن» انقلت آورده بود. به گمانم به شعور حزباللهیها توهین شده بود و بدون اشاره به مطلب و تعریض به آن برادر، و در پوشش اعتراض به برخی از دوآتشهها، این یادداشت قلمی شد. مطالعه بفرمایید تا در یادداشت بعد از شبههی مورد نظر بنویسم و توضیح دهم که چرا ولی امر مسلمین، در ارتباط با حمله به اسرائیل، تکلیفی ارائه نکردهاند.
دوره زمانه ی عجیبی شده. حزب اللهی هم حزب اللهی های قدیم. کافی بود ولی فقیه اشاره ای کند و آنها سرشان را تقدیم کنند. معنای ولایت فقیه را با گوشت و پوستشان درک کرده بودند و این اعتقاد تا عمق وجودشان ریشه دوانده بود. اما اکنون گاهی می بینیم کسانی که خود را حزب اللهی می دانند از ولی فقیه زمان هم جلوتر هستند. ایشان می فرماید که مذاکره با امریکا مفهومی ندارد و نشست عراق فقط برای تذکر وظایف اشغالگران و آن هم فقط در ارتباط با مسائل عراق است، اما برخی فریاد وا اماما و وا اسلاما سرمی دهند. اینها که می گویند وا اماما یادشان رفته که حضرت امام خمینی(ره) فرمودند :« پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به این مملکت نرسد»! حضرت امام (ره) نگفتند پشتیبان من باشید، بلکه ایشان به ریسمان محکم تشیع علوی، یعنی ولایت فقیه، رکن رکین جمهوری اسلامی ایران اشاره کردند. اگر کسی واقعاً مرید امام(ره) باشد، اکنون تمام حواسش به رهنمودهای رهبر معظم و آگاه خواهد بود.
کسی که ولایت فقیه را بشناسد و این معنا را درک کرده باشد، بدون شک شعارش این خواهد بود که «از تو به یک اشاره، از ما به سر دویدن.» و این به معنای آن نیست که رهبر معظم انقلاب مطالب را اشاره وار بیان می کنند، معنی این شعار – بفرمایید این حقیقت – این است که یک اشاره از ولی فقیه کافی است تا هر چه داریم در طبق اخلاص بگذاریم و تقدیم کنیم، چون اطاعت از ولی فقیه واجب فوری است. و مباد که خود را در بیراهه های نفس و کج راهه های لفاظی گم کنیم!
پی نوشت: رهبر معظم انقلاب در این زمینه فرموده اند: مذاکره با این دولت با منطق قوی مردود است و آنچه که مسئولین ما درباره مذاکره گفتند این است که آمریکا به وظایف خود به عنوان اشغالگر عمل نمیکند و راه استقرار امنیت در عراق را نه تنها سد کرده است بلکه علیه دولت منتخب عراق نیز توطئه میکند تا آنرا سرنگون کند. ما نسبت به مسائل عراق بی تفاوت نیستیم و مسئولین ما میخواهند با مسئولین آمریکایی بنشینند و این مسئولیت را به آنها یادآوری کنند ... مسائل عراق ربطی به آمریکا ندارد، ربطی به ما نیز ندارد ما فقط درباره امنیت عراق مذاکره میکنیم. (لینک)
منتظر الزیدی
کفشهای منتظر الزیدی، خبرنگار آزادهی عراقی، به سوی بزرگترین تروریست تاریخ بشریت پرتاب شد و به هدف اصابت نمود! حیثیت نداشتهی امریکا و رئیس جمهور جنایتکارش بر باد رفت و با سرعتی باورنکردنی خبرنگار شهادت طلب عراقی به یک اسطورهی بین المللی تبدیل شد. در واقع، منتظر الزیدی راه استقلال را به مردم عراق و همهی ملتها نشان داد. او به همه فهماند که در برابر استکبار ترس بیمعنی است؛ او به همه نشان داد که جسارت و شهامت و تلاش برای ستاندن حق از ستمگر است که عزت و پیروزی را به همراه میآورد. هنگامی که الزیدی کفشهای خود را پرتاب میکرد، ضمانتی در دست نداشت تا مطمئن باشد که از سوی نیروهای امنیتی مورد هدف قرار نخواهد گرفت. او آگاهانه و شهادت طلبانه زنگ رسوایی جورج بوش را به صدا درآورد و خود در تاریخ جاودانه شد. نه تنها منتظر الزیدی، که کفشهای او نیز جاودانه شد.
آنچه را که مسئولین کشور عراق نتوانستند انجام دهند، زیدی در چند ثانیه از خود بروز داد و تو گویی این دست غیبی پروردگار بود که در آستین منتظر الزیدی متجلی شد تا شیطان را خوار و زبون سازد. الزیدی نشان داد که ملت عراق از دولت آن کشور شجاعتر اند. الزیدی و در پی آن مردم عراق به همهی دنیا نشان دادند که دموکراسی امریکایی چیزی نیست جز ظلم و تجاوز و ستم و جنایت و عوام فریبی و همهی مردم دنیا دیدند که عراق یکپارچه از حضور شیطان بزرگ در کشور خود خشمگین و نگران است.
چند تصویر و پینوشت جالب را در ادامه حتما ببینید.
ادامه مطلب ...عنوان دیگر این یادداشت میتوانست این باشد:«دولت احمدی نژاد کریمه نیست». علیرغم برداشتهایی که مخاطبان این وبلاگ از مواضع بنده داشتهاند، تا کنون در مورد دولت نهم اعلام موضع نکردهام. معتقدم هنگام اعلام نظر یا قضاوت، بیش از هر زمان دیگری شایسته است که آدمی خدا را در نظر داشته باشد، از این رو این جانب فارغ از حب و بغضهای جناحی، تلاش میکنم در این چند سطر سخن بر مدار حق جاری سازم.
نظر بنده در مورد دولت جمهوری اسلامی ایران و کابینه دکتر محمود احمدی نژاد، همان نظر رهبر معظم انقلاب است. دولت نهم با شعارهای آرمانی انقلاب اسلامی رأی آورد و رهنمودهای امام راحل(ره) را سرلوحهی اعمال خود قرار داد و خدمتگزاری، عدالت محوری و استکبار ستیزی از مهمترین ویژگیهای این دولت است.
این دولت به تمام معنا دولت کار و تلاش و خدمت است و در این راه از فدا کردن آبروی خویش نیز نمیهراسد. عملگرایی و پاکدستی این دولت زبانزد خاص و عام است. کار و تلاشی که به فرموده مقام معظم رهبری، فینفسه ارزشمند است، اگر چه ممکن است اشتباهاتی هم در آن دیده شود.
نکتهای که قصد بیانش را دارم شاید به ذهن دیگر دوستان ارزشی هم رسیده باشد، اما بنا به تخریب گستردهی مخالفین عدالت و معاندین آرمانهای متعالی انقلاب اسلامی، صلاح دیدهاند در طرح آن تردید کنند. به عقیدهی نگارنده دولت احمدی نژاد مکتبی است، اما کریمه نیست! اشتباهی که برخی دوستان حامی دولت دارند این است که در جانبداری افراط میکنند، به این معنا که القاب و صفاتی را برای دولت برمیشمارند که بسیار مقدس است! اگر معنای «دولت کریمه» را بدانیم، به خود اجازه نخواهیم داد که آن را در این مقطع پرتنش به پای خود بریزیم (چون به دلیل تفکر اصولگرایی، حمایت از دولت در واقع حمایت از خودمان است!). البته در این مقام قصد برشمردن ویژگیهای «دولت کریمه» و بررسی دولت نهم را ندارم چه یادداشت طولانی خواهد شد، اما آیا تمام زیر مجموعهی دولت با معیارهای مورد قبول جبههی اصولگرایی و شعارهای محوری دولت نهم همخوانی دارد؟ با توجه به کلمات کلیدی «مشایی، جوانفکر، بذرپاش، کردان، محرابیان، داود احمدی نژاد و ...» قضاوت را به شما میسپارم.
آیا دولت نهم به هنگام، از نظرات علمای اعلام استقبال کرده است؟ آیا برای نادیده گرفتن حساسیتهای مراجع ارزشمند شیعه، گاهی نگفته است که این دولت بر مبنای قانون رفتار میکند؟ و وقتی که رئیس جمهور مکتبی میتواند در استفاده از اختیارات خود نظر علما را لحاظ کند، این موضعگیری دهن کجی به علما نیست؟ آیا به این معنا نیست که به علما تفهیم(؟) کند که دست شما از قانون کوتاه است؟ آیا این بدان معنا نیست که شاهد هستیم نظرات مراجع، از سوی دولت مکتبی، گاهی به اندازهی نظر مشاورین رئیس جمهور هم جدی گرفته نمیشود؟ مشاورینی که گاه سخن و قلمشان دلِ سوختهی قاطبهی اصولگرایان را به درد میآورد؟
در مقایسه با دولت شهید رجایی نیز میتوان این دولت را بهترین پیرو آن شهید والامقام دانست. اگر چه هم این دولت با کابینه شهید رجایی فاصلهی زیادی دارد(اگر چه در یک خط است) و هم شخص رئیس جمهور تا رجایی شدن فاصله دارد، اگر چه آن شهید والامقام را الگوی خویش قرار داده است.
شهید رجایی پس از رسیدن به ریاست جمهوری گفت که لازم بود فردی در این مسند قرار بگیرد که مقلد امام خمینی(ره) باشد. شهید رجایی خود را مقلد و مرید ولی زمان خویش میدانست. اما به یاد دارید که رهبر معظم انقلاب در دیدار با دولت اشاره کردند که نظری دادهاند و البته اصراری نداشتهاند، اما رئیس جمهور آن را رد کرده است؟ آیا در مورد مشایی پس از اینکه رهبر معظم انقلاب با قاطعیت اعلام موضع کردند و نظر علما را (که توسط دولت نادیده گرفته شده بود) تأیید کردند، رئیس جمهور محترم به تکلیف دینی و اسلامی خویش عمل کرد؟ مهمتر از همه اینکه محمد علی رجایی مدال و ویژگیای دارد که تا کسی آن ویژگی و مدال را به دست نیاورد، هرگز با او قابل قیاس نیست و آن مدال همانا «شهادت در راه خدا» ست!
این مقدار بدون توجه به تلاطم سیاسی این روزها نگاشته شد. صراحت لهجهی یک بسیجی ایجاب میکرد که این مهمات را ذکر کند و اجازه ندهد در هیاهوی تحرکات گروهی و جناحی مغفول بماند. اکنون نگارنده، فارغ از جایگاه شغلی خویش، به عنوان کسی که معتقد است بهترین گزینه برای دولت دهم فقط و فقط و فقط دکتر محمود احمدی نژاد است و پیشبینیاش هم این است که او قاطعانه با رأی مردم پیروزیاش را تجدید میکند، از رئیس جمهور محترم و مکتبی چند سوال دارد: آیا به نظر قاطبهی اصولگرایان که ایشان هم با رأی مستقیم مردم در مجلس شورای اسلامی مستقر شدهاند احترام میگذارید؟ آیا نظر علمای اعلام که عمرشان را در راه اعتلای دین مبین اسلام و مذهب برحق جعفری وقف کردهاند و آنچه میگویند از سر دلسوزی و صلاح است را برمیتابید؟ و بالأخره اینکه آیا شما همچنان مقلد و «مرید» ولی زمان خویش هستید؟
و تلک شقشقةٌ هدرت ...
پیش از انتخابات دوم خرداد 76 ستاد انتخاباتی سید محمد خاتمی ، اعضای دفترش و دوستانش او را «دکتر» خاتمی مینامیدند و مردمی که به قول دوم خردادیها دانستن حقشان است(!) از همه جا بیخبر واقعاً گمان میکردند که خاتمی مدرک دکترا دارد. بارها و بارها این عنوان در اجتماعات گوناگون و در حضور او تکرار شد. پس از انتخابات و به ویژه به هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری توسط رهبر معظم انقلاب، مشخص شد که مشارٌالیه دکترا ندارد. به قول ادیب فرهیخته، محمدرضا سرشار (که در آن ایام در شورای بررسی رمان با او همکار بودم) خیلی زشت است که کسی مدرک اسمی خود را تکذیب نکند، مخصوصاً که معمم هم باشد. دکتر خاتمی از زبانها افتاد و حتی بعدها که در مسند ریاست جمهوری اسلامی ایران، دکترای افتخاری هم گرفت، دیگر کسی به او دکتر نگفت.
ممکن است جوانترها این مسئله را به یاد نداشته باشند. لینکهای زیادی هست که اگر خواستید بگویید رفرنس دهم، اما برای نمونه شما را به یادداشتی از مرد پر حاشیهی دوم خرداد، رئیس دفتر سید محمد خاتمی، یعنی محمد علی ابطهی ارجاع میدهم. وی در مطلبی با عنوان «پنجشنبه: اول خرداد 1376» در اثنای متن آورده است:« بعد از ظهر هم جلسه ای با حضور دکتر خاتمی وآقایان ...». وی که این یادداشت را در تاریخ 28 بهمن 1382 منتشر کرده، مجبور شده در پینوشت توضیح دهد:« **در آن زمان به آقای خاتمی دکتر خاتمی می گفتند».
این لکهی سیاه شخصیتی، در تاریخ سیاسی ایران حک شده است و مدعیان شفافیت و کسانی که مدعیاند دانستن حق مردم است، یک عذرخواهی به پیشگاه ملت بدهکار هستند.
علی کردان، اصولگرای سابق، در آخرین بخش دفاعیات خود گفت که شیمیایی بوده اما تا کنون به کسی نگفته است!؟ باید گفت چگونه ممکن است کسی شیمیایی باشد اما در طول سالها فعالیت اجتماعی و حضور در پستهای مختلف، کسی از آن آگاه نشده باشد و کسی هم خبر نداشته باشد؟
به عنوان یک مصدوم شیمیایی بنا به اعادهی حیثیت از جانبازان شیمیایی دارم. ایشان فکر میکند شیمیایی مانند یک سوء هاضمه است که پس از سالها مدارا کسی از آن باخبر نشود؟! ایشان چه میداند که شیمیایی چقدر درد دارد، چقدر دردسر و اذیت دارد؟ چه تاولها و ورم طحالها و چه نارساییهای ریوی دارد؟! ایشان فقط یک کلمه شنیده «شیمیایی» و میخواهد از این نمد هم کلاهی برای خود ببافد.
اما جعل عنوان شیمیایی از جعل مدرک دکترا آسانتر است: قصه این است که طبق قوانین هر کس که در مناطق جنگی حضور داشته، اگر ادعا کند شیمیایی است، به کمیسیون پزشکی معرفی میشود و چون اصل بر تسامح است، معمولاً - ولو شده 5% - درصدی به مدعی تعلق میگیرد، چرا که این 5% هیچ حقوقی را برای فرد مدعی متضمن نمیشود و برای بنیاد و دولت نیز تکلیفی را ایجاد نمیکند. حال اگر فرد مدعی یکی از مسئولین کشور باشد، طبعاً کمیسیون پزشکی بر ادعای او – در حد همان چند درصد فاقد ارزش حقوقی – صحه میگذارد؛ چرا که همانگونه که آمد، این چند درصد کمترین ارزشی ندارد.
نوباوه در مجلس گفت که شرم دارم سینهام و تاولها را نشان دهم و کردان که اساساً هیچ نشانهای از شیمیایی بودن در جسم خود ندارد، با توجه به سوابق درخشان(!) خود، باید میگفت:«شرم دارم که مدرک شیمیایی را نشان دهم»!!! البته من نمیدانم ایشان برای همان چند درصد فاقد اعتبار، مدرکی از کمیسیون پزشکی بنیاد دارد، یا حکایت همان لیسانس ادعایی اوست؟! چرا که او دیگر چوپان دروغگویی است که در مدارکی هم که ارائه میدهد جای تشکیک است، چه رسد به ادعاهای عجیب و غریبش!
در پایان اشاره کنم مطلع هستم که رئیس جمهور مکتبی، ارزشی و ولایتمدار کشورمان، اکنون تا حدود زیادی به همدلی و اصالت مجلس ایمان آورده است و از دلبستگی گذشتهی ایشان نسبت به کردان خبری نیست، اما ایشان شاید در مسندی باشد که هنوز نداند که با اخراج کردان، چه خطر بزرگی از بیخ گوش نظام و دولت و حیثیت اصولگرایان و شخص رئیس جمهور محترم گذشت و آینده این معنا را بیش از این نشان خواهد داد.
اشاره: مدیر یک وبلاگ گروهی خواسته است که این جانب نخستین یادداشت آن وبلاگ را ارسال کنم. آنچه اکنون بیش از هر چیز مورد توجه اینجانب و جامعه است، موضوع استیضاح علی کردان میباشد و پیشتر هم در این مورد نوشتهام [لینک]. اما اگر بنا باشد یادداشت جدیدی نوشته شود، زمان میگذرد و با پایان یافتن استیضاح موضوع بیات خواهد شد. لذا بد ندیدم یادداشت برادرم حسین شریعتمداری را ضمن ویرایش نقل کنم.
امروز در مجلس شورای اسلامی آزمون اصولگرایی برگزار میشود و قرار است نمایندگان مردم، فصل «امانت داری» از کتاب قطور اصولگرایی را امتحان بدهند. برخلاف سایر آزمونها در آزمون امروز، سؤال امتحان از قبل در میان آزمون دهندگان توزیع شده است و کسانی که امروز وارد جلسه امتحان میشوند، برای تحقیق و بررسی پیرامون سؤال امتحانی و یافتن پاسخ صحیح، فرصت کافی در اختیار داشتهاند؛ بنابراین «پاسخ غلط» و یا «امتناع» از پاسخ نمیتواند پذیرفتنی باشد. سؤال امتحان امروز دربارهی «صلاحیت آقای کردان» برای وزارت کشور است.
طی چند هفتهی اخیر ماجرای صلاحیت آقای کردان برای وزارت کشور - و نه صلاحیت ایشان برای پستها و مسئولیتهای دیگر- به یک میدان تنشزا و پر از حرف و حدیث تبدیل شده است و تمامی شواهد و قرائن موجود، حکایت از آن دارند که بازی در این میدان به نفع دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنهاست و پیآمدهای خسارت آفرین آن بیتردید در سبد اصولگرایان میریزد، بنابراین در نگاه اول عاقلانهتر آن است که اصولگرایان وارد این میدان نمیشدند، ولی این میدان را دشمن طراحی نکرده که چارهی کار خروج از آن باشد، بلکه پیدایش این میدان حاصل اقدامات نسنجیدهی برخی از اصولگرایان است و باید به همت اصولگرایان برچیده شود. ماجرا نه پیچیده است و نه پنهان، بنابراین راه حل آن نیز آشکار است و آسان.
1- آقای کردان درباره مدرک تحصیلی خود با نمایندگان مردم صادق نبوده است و این به تنهایی برای تردید جدی در وزارت ایشان کافی است.
2- آقای احمدی نژاد میفرمایند:«مدرک تحصیلی آقای کردان ملاک معرفی ایشان به عنوان وزیرکشور نبوده است» و این سخن قابل قبولی است اما، اعتراض اصولگرایان این نیست که چرا وزیرکشور مدرک دکترا ندارد! بلکه اعتراض آن است که چرا درباره مدرک تحصیلی خود اظهارات خلاف واقع داشته است.
3- مدرک دکترای جناب کردان جعلی است و این اتهام دیگری افزون بر اظهارات خلاف واقع ایشان است. البته، آقای کردان میفرمایند که از جعلی بودن مدرک تحصیلی خود باخبر نبوده اند! بسیار خوب! میپذیریم! اما از این که بدون طی مراحل تحصیلی و بی آنکه دروس مربوطه را خوانده باشند، مدرک دکترا گرفتهاند که باخبر بوده اند! آیا جناب کردان نمیدانسته اند که لازمه کسب درجه دکترا، طی دوره های لیسانس و فوق لیسانس بوده است؟! خب! وقتی ایشان فاقد مدارک یاد شده هستند چگونه ادعا میکنند از جعلی بودن مدرک دکترای خود بیخبر بوده اند؟!
4- آقای کردان با بهرهگیری از دکترای جعلی بر کرسی دانشیاری «حقوق اساسی دانشگاه آزاد اسلامی» نشسته است. آیا این اقدام قانون شکنی نیست؟ زیرا خود ایشان که میدانستهاند صلاحیت علمی برای دانشیاری دانشگاه ندارند و دروس مربوطه را نخوانده اند. البته دانشگاهی که ایشان را به دانشیاری پذیرفته نیز مجرم است و باید پاسخگو باشد که موضوع جداگانه ای است.
5- آقای کردان از کسی که مدرک تحصیلی برای ایشان جعل کرده است به دادگاه شکایت برده و خواستار تعقیب قانونی او شده است که صرفنظر از چگونگی ماجرا باید پرسید: کسی که از یک دلال بی سروپا فریب میخورد چگونه میتواند ادارهی یکی از چند وزارتخانه کلیدی کشور را برعهده داشته باشد؟!
6- آقای کردان با استفاده از مدرک جعلی دکترا- آنهم دکترای افتخاری که ارزش علمی ندارد - حقوق و مزایای محاسبه شده در سطح دکترا دریافت داشتهاند که این نیز اتهامی دیگر افزون بر اتهامات قبلی است و شایستگی ایشان برای تصدی پست وزارت را سلب میکند. آقای دکتر احمدی نژاد در مصاحبه یکشنبه شب خود ضمن اعلام مخالفت با استیضاح آقای کردان میفرمایند: «دولت بنا ندارد وارد این مسائل شود و الّا ما میتوانیم کسانی را نام ببریم که از حقوق مدارک نامعلوم خود استفاده کرده اند». این سخن رئیس جمهور محترم- با عرض پوزش- از منطق قابل قبولی برخوردار نیست. چرا که ارائه مدرک جعلی و کسب حقوق و مزایا براساس آن جرم تلقی میشود. حالا، اگر آقای رئیس جمهور کسان دیگری را هم میشناسند که مرتکب همین جرم شده و میشوند، باید با آنها نیز مقابله شود. این انتظار، مخصوصاً از آقای احمدی نژاد که به حق، پرچم مقابله با سوء استفادهها و قانونشکنیها را برافراشتهاند بیشتر از دیگران است. ولی از اظهارات رئیس جمهور محترم اینگونه برمیآید که گویی انتظار دارند جرم آقای کردان به این علت که دیگران نیز مرتکب همین جرم شدهاند، نادیده گرفته شود!
7- ماجرای کلاهبرداری سیاسی برای پس گرفتن امضای نمایندگان استیضاح کننده آقای کردان اگرچه با اخراج مدیرکل مربوطه از دولت و مجلس روبرو شد، ولی بسیار ساده اندیشانه است که ماجرا به همین نقطه ختم شده باشد. چه کسی و کدام ساده لوحی میتواند بپذیرد که یک مدیرکل دولتی و تحت مسئولیت معاون حقوقی و پارلمانی رئیس جمهور از پیش خود و از کیسهی خود در مقابل پرداخت چکهای 5 میلیون تومانی به نمایندگان استیضاح کننده، از آنها به طور ناخودآگاه و یا آگاهانه برای پس گرفتن درخواست استیضاح وزیر کشور امضا بگیرد؟! و با اخراج این مدیرکل همه چیز تمام شده تلقی شود؟ مگر اخیراً شعبهای از دادگاه بلخ در کشورمان افتتاح شده است؟! میگویند آقای کردان از این ماجرا بی خبر بوده است! بسیار خوب! میپذیریم. ولی سؤال این است: کسانی که برای پیشگیری از استیضاح ایشان دست به آن کلاهبرداری مشمئزکننده زده اند، از ابقای وزیر کشور چه سودی برده و چه انتظاراتی داشتهاند؟ به یقین جناب آقای احمدی نژاد اقدام زشت آنها را خیرخواهانه! نمیدانند- که ندانستهاند- و بنابراین ابقای کسی که یک مشت کلاهبردار برای باقی ماندن او بر مسند وزارت، خود را به آب و آتش میزنند و از بیت المال ملت مظلوم برای این کلاهبرداری هزینه میکنند، نباید تردید جناب رئیس جمهور محترم را برانگیزد؟!
8- رئیس جمهور محترم استیضاح آقای کردان را، تلاش عدهای برای مقابله با کلیت دولت دانستهاند که با توجه به کارشکنیها، سیاه نماییها و تخریبهای ناجوانمردانه علیه دولت نهم، پیدایش این تلقی در ذهن ریاست محترم جمهوری دور از انتظار نیست، ولی باید به این نکته توجه جدی داشت که استیضاح کنندگان آقای کردان، از وفادارترین و نزدیکترین نمایندگان طرفدار دولت هستند و اقلیت مجلس نه فقط با حضور آقای کردان در پست وزارت کشور مخالف نیستند، بلکه این حضور را به دلیل ابهامات موجود درباره ایشان، برگ برندهای علیه اصولگرایان میدانند و از آن با عنوان «ذخیرهی شب انتخابات» برای مقابله با دولت اصولگرا یاد میکنند. بنابراین چگونه میتوان تصور کرد که این استیضاح در تقابل با دولت محترم صورت میپذیرد؟ از سوی دیگر، اقداماتی نظیر درخواست استیضاح وزیر جهاد کشاورزی، از سوی مدعیان اصلاحات و همان کسانی صورت گرفته که نمیخواهند آقای کردان استیضاح شود آیا این عده طرفدار دولت هستند؟ و آیا گروکشی مخالفان دولت برای باقی ماندن آقای کردان بر مسند وزارت برای آقای رئیس جمهور تردیدآور نیست؟! و صد البته اکثریت اصولگرای مجلس با این ترفندها و گروکشیها مقابلهی جدی خواهد کرد. و اما گلایهی دوستانهای نیز از آقای احمدی نژاد در میان است و آن اینکه اگر تعداد وزیران برکنار شده به مرز حساسی رسیده است- و البته هرگز از این مرز عبور نخواهد کرد- جناب رئیس جمهور محترم نیز در رسیدن ماجرا به این مرحله بی تقصیر نبودهاند و آن هنگام که بی توجه به هشدارهای دلسوزان دست به عزل پیدرپی وزیران میزدند بایستی به مرحلهی کنونی هم میاندیشیدند.
9- آقای رئیس جمهور باید به تفاوت ماهوی «حکم شرعی» و «حکم مدیریتی» توجه داشته باشند. در صدور حکم شرعی که مسئولیت آن با قاضی صالح است، باید تمامی اسناد و شواهد و قرائن بر وقوع جرم دلالت داشته و قاضی را به یقین برساند، چرا که پای حد و تعزیر در میان است اما، در حکم مدیریتی، فقط شبهه و تردید در سلامت و صلاحیت یک مدیر- آن هم مدیر برجستهای در سطح وزیر- برای صدور حکم کافی است و به نظر میرسد برادر عزیز و بزرگوارمان جناب آقای احمدی نژاد در مواردی نیز احکامی از اینگونه صادر کرده اند.
10- و اما از سوی دیگر، این نکته با اهمیت نیز درخور توجه است که دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنها تلاش دارند، دولت نهم را در ماجرای آقای کردان خلاصه کنند و برخی از ضعفهای دولت در برخورد با این مسئله را بهانهای برای نفی خدمات برجسته و امتیازات کم سابقه و بعضاً بی نظیر دولت آقای احمدی نژاد قرار دهند و حال آنکه اینگونه نقاط ضعف، در مقابل توانمندیها، پاکدستیها، مردم دوستیها، ظلم ستیزیها و ایثارها و فداکاریهای دولت نهم و شخص احمدی نژاد دانهای در کنار خرمن است که نه از قدر و منزلت آن میکاهد و نه بر سبد طمع دندان تیزکردههای مخالف دولت چیزی میافزاید و البته دوستان اصولگرا نیز باید توجه داشته باشند که طرح گزینهای غیر از احمدی نژاد برای ریاست جمهوری آینده، هم بدون تردید، بازی در میدان دشمنان است.
11- در کنار همهی مواردی که گفته شد، اشاره به یک نکتهی بسیار مهم نیز ضروری است و آن اینکه درخواست کنار گذاشته شدن آقای کردان از وزارت کشور به این معنا نیست که خدمات 30 سالهی ایشان نادیده گرفته شود و یا جناب کردان در مسئولیتهای دیگر موفق نباشند، بلکه این اصرار صرفاً به دلیل آن است که با توجه به مجموعهی مسائل جاری و مخصوصاً در پیش بودن انتخابات و لزوم دوری دولت از مواضع تهمت و تلاش مخالفان برای بهانه جویی، بهتر است «در شرایط کنونی» فرد دیگری عهده دار این سمت باشد. بدیهی است وجود اختلاف نظرهای اساسی با آقای کردان نمیتواند مانع از احترام گذاردن به سوابق اجرایی طولانی و خدمات ایشان باشد.
12- و بالاخره شب گذشته یکی از دوستان پیامکی با این مضمون فرستاده بود که عبرت انگیز و درس آموز است. پیامک این بود: «یادمان باشد، دنیا زنگ آخر نیست، زنگ بعد حساب داریم.» ... احساس نگارنده آن است که امروز - و همهی روزها- دولت، مجلس و تمامی اصولگرایان با هر سلیقهی سیاسی که دارند مخاطب این پیام هستند.
الله اکبر: در ساعت 13:38 با اتمام رأی گیری استیضاح علی کردان با
188 رای موافق، 45رای مخالف و 14 رای ممتنع از مجموع آرای 247 نماینده،
رأی آورد و او از دولت اصولگرا و از جریان اصولگرایی اخراج شد.
خداحافظ کردان!
علی کردان سالها با مدرک نامعتبر در این مملکت مسئولیت داشته، تدریس کرده و از امکانات مادی و معنوی دکترای نامعتبر بهرهمند شده است. اکنون این افتخار برای جبههی اصولگرایی ثبت است که بدون توجه به مناسبتهای جناحی بر این مسئله پافشاری کرد، حقیقت را آشکار ساخت و درصدد برکناری کردان برآمده است. اگر چه ممکن است واقعاً علی کردان در این میان بیتقصیر باشد – که باورش برای بنده بسیار سخت است – و به این دلیل که خود را از شارلاتانبازی مبرّا میداند، از عذرخواهی و استعفا خودداری کرده باشد، اما اکنون که او متوجه شده فروشنده(!)ی مدرک صلاحیت نداشته است و به عبارتی دیگر مطمئن شده مدرکش قلابی میباشد، شایسته است که خود هر چه سریعتر از وزارت کشور کنارهگیری کند و بقیت عمر را در مشاغلی کم سر و صداتر بگذراند.
اما ایشان تا کنون طفره رفته و امر را به استیضاح واگذار کرده است. شاید ایشان چون خود را منتسب به جریان اصولگرایی میداند، توقع داشته مجلس اصولگرا چشمانش را به روی حقیقت ببندد و اجازه دهد ایشان بر مسند وزارت باقی بماند – که اگر مجلس چنین میکرد دیگر نباید به آن مجلس «اصولگرا» میگفت - و حال که چنین نشده گمان میکند اگر استعفا ندهد و کار به استیضاخ بکشد، هزینهای را بر جبههی اصولگرایی وارد میکند و به خاطر آوانس ندادن به او، از مجلس و از جبههی اصولگرایی انتقام میگیرد. باید به علی کردان گفت که وقتی وزیری توسط مجلس اصولگرا استیضاح و سپس اخراج شود، این عزل به معنای اخراج او از جرگهی اصولگرایی هم محسوب خواهد شد، پس چه بهتر که دست از ظاهرسازی و قیافهی حقبه جانب بردارد و عاقلانه استعفا دهد و تهماندهی آبرو را برای بقیت عمر ذخیره سازد.
در انتخاب کردان نقشی نداشتم: فکر میکنم واقعیتها به مرور خودش را نشان میدهد زیرا میدان عمل و نقش آفرینیها روشن است. ایشان در زمان مسئولیت من در صدا و سیما پر کار و پر تلاش بودند. در لابهلای این اظهار نظرها بعضی از حقوق افراد هم ضایع میشود، اما به هر حال معرفی ایشان توسط رئیس جمهور انجام شد و در انتخاب ایشان من نقشی نداشتم.
من و رئیس جمهور از مدرک کردان بیاطلاع بودیم:ظاهرا رئیس جمهور هم از مدرک ایشان اطلاع نداشتند، بنده هم از این موضوع بی اطلاع بودم چون مدتی که ایشان در رادیو و تلویزیون کار میکردند، من میدانستم ایشان به عنوان معاون اداری مالی زحمت زیاد میکشد و هیچ وقت هم برایم مهم نبود که ایشان چه مدرکی دارند. در مورد اینکه ایشان مدرکشان را از کجا گرفتند نه تنها در مورد ایشان بلکه در مورد هیچ یک از مدیران سوال نکردم زیرا رئیس صدا و سیما پرونده کارگزینی تشکیل نمیدهد.
دلیلی برای کتمان نمیبینم: بعد از اینکه کردان از مجلس رای اعتماد گرفت، دیدم مطالبی در مورد مدرک ایشان مطرح میشود و به همین دلیل احساس وظیفه کردم که مطلب روشن شود، زیرا حق مجلس میدانستم که از درستی و یا نادرستی این موضوع آگاه باشد بنابراین به کمیسیون آموزش و تحقیقات ماموریت دادیم تا موضوع را بررسی کنند و آقای عباسپور با بررسی کامل موضوع گزارش خود را دادند و چون دلیلی برای کتمان چنین چیزهایی نمیدیدم این گزارش در مجلس قرائت شد.
کردان در جعل نقشی نداشته است: گزارش آقای عباسپور نشان میداد یک خللی در مدارک ایشان وجود دارد البته اینکه میگویند ایشان مدرکش را جعل کرده است درست نیست؛ زیرا کسی این مدرک جعل را کرده است و خود ایشان در این قضیه دخیل نبوده است، لذا در مورد مدرک دکترا اشکال به واسط بود نه خود ایشان.
کردان باید مجلس را مطلع میکرد: به نظر من یک نقصی هم در کار آقای کردان بود و آن اینکه ایشان حداقل باید مجلس را از این قضیه مطلع میکرد که این کار را نکرد. به هر حال ایشان خدمت هم کردند، این نقص را هم داشتند و نباید خدماتش را ضایع کرد. نقصی دیگر هم به شرایط بیرون وارد است که بعضیها فضا را غبار آلوده میکنند، در عین حال مجلس حق دارد در این قضیه حساس باشد و این حساسیت ضعف مجلس نیست.
فقط نباید از مجلس متوقع بود: اینکه گفته میشود این موضوع مربوط به مجلس است باید بگویم که اولاً به دولت مربوط است؛ دولت ایشان را معرفی کرد مجلس هم وظیفه خودش را داشت در واقع یک شانس مجلس دارد و یک شانس دولت و نباید در این قضیه خللی به کسی شود. این توقع بلاوجه نیست ولی در این قضیه اول توقع از شخص ایشان است، توقع بعدی از دولت است و در مرتبه سوم توقع از مجلس است و فوری نباید سراغ مرتبه سوم رفت. بنابراین باید با یک عقلانیتی این مسئله حل بشود ضمن اینکه این توقع از مجلس را نفی نمیکنم.
استیضاح حق مجلس است: این موضوع در مجلس مطرح است من این حق را برای مجلس محفوظ میدانم، اما دلیلی ندارد برای حل این مسائل ابتدا سراغ نقطه آخر را بگیریم، اگر نقاط اول و دوم حل نشود نقطه سوم سرجایش است. نه تنها در مورد ایشان بلکه در مورد سایر وزراء هم استیضاح را حق مجلس میدانیم. طبق قانون استیضاح حق نمایندگان است و این حق سلب شدنی نیست.
مشاور ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران، در نامهای سرگشاده، ضمن به چالش کشیدن سید محمد خاتمی، او را به دوئل تلویزیونی دعوت کرد. علی زارعی نجفدری در این نامه آورده است:
علیایحال، از این مواضع و حرفهایتان اینگونه برداشت میشود که ظاهراً گذشتههای نزدیک را فراموش کردهاید و یا فکر میکنید مردم فراموش کردهاند. از اینرو یادآوری آن لازم به نظر میرسد: اینکه مردم را عوام و ناتوان از قدرت تشخیص و خودتان را قیم فکری مردم میدانید ، اینکه بیش از یک دهه بر طبل اصلاحات کوبیدید و خودتان را پرچمدار اصلاحات و دیگران را مخالف هرگونه اصلاح گری قلمداد نمودید ، اینکه معیشت را اولویت دست چندم مردم و دغدغهمندان معیشت مردم را پوپولیسم عنوان میکنید، اینکه آزادی را به گونه ای طرح میکنید که مطلق بودن آن را در اذهان متبادر مینماید ، اینکه دمکراسی [غربی] را امری لایتغیر و ناقدین لیبرال دمکراسی را غیر واقعبین میدانید، اینکه لوئیجرگه مدل افغانستان را بر تفکر مترقی و وحدتبخش ولایی کارسازتر میدانید، اینکه بیانیه حقوق بشر تراوش شده از ذهن اندیشمندان قرون گذشته فرانسه را غیر قابل خدشه و ناقدین آن را غیرقابل تحمل ؛ و در مقابل برخی از احکام اجتماعی مسلّم دین را قابل نقد و ناقدین آنرا دارای ذهنی روشن و مستحق حمایت میدانید ، اینکه پروژه سراسر ابهام و بدون مبانی علمی " گفتوگوی تمدنها " را ظاهراً دوستان و همفکرانتان در جای دیگر ساخته و پرداخته نموده و از زبان شما بیان میشود و در پی آن به جای گفتوگو و تعامل و تعاطی صاحبان تمدن، شخصیتهای سیاسی به لابیگری و بدهبستانهای سیاسی میپردازند، اینکه طرح ساماندهی اقتصادی را حتی برروی کاغذ هم نتوانستید ترسیم کنید و درمقابل ، طرح تحول اقتصادی آماده اجرای دولت را موجب زیرسؤال رفتن عملکرد دوران مسئولیت اجرایی خود و جریانات فکری و سیاسی خود دانسته و غیرعلمی و غیرمنطقی آنرا مورد هجمه قرار میدهید ، اینکه پس از سالها درگیریهای درون جناحی، هنوز در تعیین شیخ اصلاحات و رهبری اصلاحات گیر کردهاید، اینکه دولت شما ( قوه مجریه نظام) در قالب اپوزوسیون نظام عمل کرده و در این اپوزوسیونیگری، فراکسیون اکثریت مجلس وقت را با خود همراه نموده و ساز خروج از نظام را کوک میکردید ، اینکه مقاومت مدنی در مقابل نظام را اندیشهای راهبردی و این مقاومت مدنی را نسخهای شفابخش برای مردم معرفی و ترویج نموده ودر نهایت با "نه" بزرگ مردم مواجه شدید ، اینکه راهبرد مجهول الهویه "جامعه مدنی" را در مقابل نظریه مترقی "جامعه ولایی" و "نظام اسلامی" قرار دادید، اینکه بین مقاومت مدنی این طرف آب و مقاومت ملّی آن طرف آب چه رابطهی تئوریک و ارگانیکی وجود دارد؟، اینکه مسئول اجرایی و مجری تئوریهای نظام، خود به تئوری پردازی پرداخته و در هرولهی میان تئوری و اجرا فرصت سوزی را کارکرد اصلی خود نمودید ، اینکه هشت سال از عمر ارزشمند نظام را به جای کار و تلاش و اقدامات اجرایی، به گفتاردرمانی پرداخته و فرصت سوزی نمودید، اینکه اندیشههای مترقی و تابناک حضرت امام خمینی(ره) را قابل نقد دانسته و تئوریهای دست چندم دهههای گذشتهی تئوری پردازان غرب را ترجمه و به مثابه وحی منزل به خورد جامعه دادید، اینکه برخی از شخصیتهای نظام را عالیجنابان سرخپوش و یقه سفیدان ... عنوان نموده و بعداً در یک حرکت تلهپاتی سیاسی و چرخش تاکتیکی(نه استراتژیکی)، همان شخصیتها را ناجیان پروژهی اصلاحات قلمداد نمودید، اینکه با ذرهبینهای قوی و دوربینهای چند مگاپیکسلی دنبال شکافهای قومیتی جامعهی یکپارچهی ایران اسلامی گشته و بر طبل قومیت گرایی نواختید، اینکه سعی در القای شبههی وجود انشقاق و تباین بین جمهوریت و اسلامیت نظام نمودید، اینکه در اجرای تئوری "فشار از پایین و چانه زنی در بالا" دوستان و همفکران شما غائلة 18 تیر سال 1378 را ساخته و پرداخته و اجرا نموده و سرشان به سنگ خورد و ... ، اینکه با شعار "تحمل مخالف"، مخالفین انقلاب و نظام وحضرت امام(ره) را در آغوش گرفته و حلوا حلوا کردید و در مقابل مخالفین و منتقدین داخل نظام بر خود را برنتابیده و با بدترین نوع ممکن برخورد نمودید، اینکه با شعار "چندصدایی" با جذمیّت و دگمیّت کم نظیر به مخالفت و برخورد با صداهای مغایر صدای خودتان پرداخته و در عمل ، تک صدایی را راهبرد محتوم جامعه نشان دادید، اینکه با شعار پلورالیسم و تکثرگرایی ، از یک طرف طمع دست یازی دشمنان بر جامعه را به لحاظ فکری، فرهنگی و سیاسی برانگیختید و از سوی دیگر در عمل با سربرآوردن هر جریان فکری و سیاسی مخالف و منتقد خودتان به مخالفت برخاستید.
هرچند که همه و یا غالب این مباحث و مسائل از نظرها مرده و در تاریخ دفن شدهاند و طرح مجدد آنها به منزلهی نبش قبر نمودن آن است که البته کراهت هم دارد، ولی چه میشود کرد؟ وقتی که مواضع و صحبتهای اخیر جنابعالی حکایت از این دارد که انگار گذشته فراموش شده و "مردم"، "جامعه" و "تاریخ" را فراموشکار می پندارید.
مشاور ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران، سپس با طرح پرسشهایی از رئیس جهور اسبق، او را به مناظرهی تلویزیونی دعوت کرده و به سید محمد خاتمی گفته است:
خوب میدانید که با پاک کردن صورت مسئله، مسئله حل نمیگردد؛ از اینرو بنده بهعنوان کسی که به این مباحث آشنایی و اطلاع دارد، شخص جنابعالی را به یک مناظرهی آزاد تلویزیونی بهصورت حضوری دعوت مینمایم. مناظرهی آزاد از آن جهت که هم مباحث مطروحه در این نامه سرگشاده و هم مباحث دیگری که شما تمایل به طرح آن داشته باشید، طرح گردد ؛ و تلویزیونی از آن جهت که این مناظره به صورت چهره به چهره و زنده و شفاف، بدون تفسیر و تأویل و تحلیل دیگران، به پیشگاه مردم شریف عرضه گردد و قضاوت را به خود مردم بسپاریم.
از هم اکنون می توان حدس زد که برخورد خاتمی و یاران کویر زدهی باران چیست و در هر صورت مردم مطمئن هستند که سید محمد خاتمی حاضر به مناظره نخواهد بود.
اشاره: چندی است که پیرنگ یک یادداشت را آماده کردهام ولی فرصت نگارشاش به دست نیامده. امروز دیدم که برادر ارجمندم، استاد حسین شریعتمداری به خوبی این معنا را پرورش داده است. با این حساب کافی است که همین سرمقاله را در وبلاگ قرار دهم.
|
برخی از شواهد و قرائن این احتمال را قوت میبخشند که آقای سیدمحمدخاتمی این روزها امید بسیار اندکی به رأی و حمایت نیروهای مؤمن و انقلابی دارد و در صورت کاندیداتوری برای ریاست جمهوری آینده- که هنوز محل تردید است- حامیان اصلی خود را بیرون از این دایره جستوجو میکند.این واقعیت تلخ با نیم نگاهی به پیامهای آشکار و پنهانی که این روزها آقای خاتمی برای طیف مورد نظر خویش می فرستد، به آسانی قابل درک است. برای توضیح بیشتر این نکته، نگاهی گذرا به گذشتهای نه چندان دور ضروری است. آقای خاتمی اگرچه در باورهای سیاسی- و بعضاً عقیدتی- خود با آموزهها و ارزشهای اسلامی و انقلابی زاویه داشت و به همین علت بلافاصله بعد از انتخاب به ریاست جمهوری، بسیاری از افراد و گروههای مخالف اسلام و انقلاب و دشمنان نظام اسلامی در داخل و خارج کشور به ایشان نزدیک شده، به ساختارشکنی ایشان علیه مبانی جمهوری اسلامی ایران چشم طمع دوختند؛ ولی آقای خاتمی در مواردی از بزنگاههای اصلی، با طیف یاد شده همراهی نکرد و دقیقاً از این نقطه به بعد، مجموعهی ساختارشکنان (اعم از ضدانقلابیون داخلی و خارجی، محافل بیگانه و برخی از نیروهای استحاله شده در پوشش اصلاح طلبی) ناسازگاری با ایشان را آغاز کردند و پروژهی عبور از خاتمی را کلید زدند. این پروژه یک پروژهی دو بعدی شامل «تشویق و تهدید» بود. تهدید به عبور از خاتمی و تشویق به جسارت برای ساختارشکنی.
ادامه مطلب ...اخیراً سید محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق جمهوری اسلامی ایران، در مورد انتخابات آتی ریاست جمهوری گفته است: «اگر بنا باشد نیایم(!) به وضوح و شفاف(؟) دلایل را به مردم خواهم گفت». همه میدانیم که در ادبیات سیاسی «اگر بنا باشد نیایم» به معنی ترس شدید از آمدن است. طبق معمول جناب خاتمی سخن واضح و شفافی نخواهد داشت، اما در این ارتباط چند نکته واضح و شفاف هست که بیان میکنم.
1- حدود سه سال است که مدعیان اصلاحات به ویژه یاران کویری باران در بوق و کرنا کردهاند که دکتر محمود احمدی نژاد برای بار دوم انتخاب نمیشود و مردم به او رأی نمیدهند.
2- مدعیان اصلاحات و بزرگانشان (بر خلاف رهنمودهای رهبر معظم انقلاب) با تمام قوا و ناجوانمردانه در ادعای ناتوانی دولت نهم در اداره کشور حرّافی و قلم فرسایی کردهاند.
ادامه مطلب ...هم زمان با چهارمین روز ماه مبارک رمضان دیشب ضیافت افطاری بسیار توپی در ویلای اختصاصی یکی از خادمین احزاب چندم خردادی برقرار شد. در این مراسم سراسر افطاری، حجت الپارسال هرمنوتیک طی سخنانی سرپایی حضور خود در رقابت ریاست جمهوری آینده را محتمل دانست. وی که در باره اهمیت روزهخواری جوانان در ماه رمضان سخن میگفت اضافه کرد: مگر ما برای جوانانی که لازم است بیایند به ما رأی بدهند چکار کردهایم که حالا بگوییم بیایند روزه هم بگیرند؟ وی سپس به فواید اعلام زخم معده در این ماه اشاره کرد و گفت: اگر فقط با یک دست چلوکباب ناقابل بخواهد روزه جوانان عزیز ما باطل شود، همان بهتر که باطل بشود!
ادامه مطلب ...
|
خبرگزاری فارس سه روز توقیف شد. آن هم در عجیبترین حالت و بدون مبنای حقوقی. اگر بر اصحاب رسانه و خبرگزاریها، رعایت اخلاق حرفهای ضروری است، بر عوامل قانون، اعم از: قانونگزاران، قضات، وکلا و مجریان، رعایت اخلاق حرفهای ضروریتر است!
اینکه شخصی ۲۰ دقیقه پس از نیمهشب با فارس تماس بگیرد و خبر توقیف ۳ روزهی یک خبرگزاری را اعلام کند، صدالبته حرفهای نیست. و اینکه هنوز هم به درستی معلوم نیست چه ساز و کاری باعث این تصمیم عجیب و غریب شده و چگونه اعضای هیئت نظارت بر خبرگزاریهای غیردولتی در نیمه شب حضور به هم رسانیدهاند، جلسه تشکیل دادهاند، خبرگزاری فارس را توقیف کردهاند و بلافاصله خبر را در خبرگزاری وابسته به وزارت ارشاد منتشر کردهاند، کاملاً غیرحرفهای و شبیه یک شبیخون پر رمز و راز است! اگر هم چنین فرض غیرمعقولی صحیح باشد و جلسهای در وقتی نامعمول تشکیل شده باشد، باید پرسید چه مسئلهی حیاتیای در میان بوده که خانمها و آقایان محترم، نصفهشبی اتاق جنگ تشکیل دادهاند و یک خبرگزاری پویا و اصولگرا را به اشد مجازات (بیش از این در وسعشان نبوده) محکوم کردهاند؟!
میگویند خبر جابهجایی احتمالی رئیس کل بانک مرکزی، باعث این برخورد شتابزده بوده است. مگر دولت محترم بارها و بارها چنین تغییراتی را نوآوری و در جهت بالارفتن سطح کیفی کابینه و دولت اعلام نکردهاند؟ مگر ریشهی بسیاری از مشکلات را در سیستم بانکی کشور نجستهاند؟ مگر از مدتها پیش احتمال جابهجایی در ریاست کل بانک مرکزی در رسانهها طرح نشده است؟ پس چگونه بهیکباره و عجولانه با فارس برخورد میشود؟ این همه اخبار دروغ و مغرضانه در خبرگزاریها پخش میشود و کسی حواسش نیست، آنگاه با خبرگزاریای برخورد میشود که همواره - بهدرستی و از روی عدالت – حامی دولت محترم بوده است!
داستان آن همه سوررئال و فراواقعیتگراست که شاید نتوان هیچگاه دلیل اصلی آن را یافت، اما یکی دو فرض موجود است: الف- نخست اینکه مقامی در وزارت ارشاد مشکلی با خبرگزاری فارس داشته و مترصد فرصتی بوده تا انتقام جویی کند (انشاء الله که این فرض منتفی است). ب- شخص محترمی که با ریاست محترم کل بانک مرکزی لابی محترمانهای داشته، خبر را در خبرگزاری فارس دیده است ؛ اگر چه این خبر در رسانههای دیگر هم بوده، اما آن شخص محترم چون از قوت و اثرگذاری خبرگزاری فارس درجریان(!) بوده، شخصاً و رأساً مقدمات و مؤخرات کار را فراهم میکند و بعد خودش هم رأساً با فارس تماس میگیرد و باقی قضایا. با توجه به اینکه کم و بیش با ساز و کار بخشهای نهاد ریاست جمهوری آشنایی دارم، این تصمیم نمیتواند از یک فرآیند سالم در آن نهاد محترم منتج شده باشد، لذا در چنین فرضی فقط میتوانیم بگوییم دیوانهای سنگی به چاه انداخته است که صد عاقل هم نمیتوانند آن را بیرون آورند!
پینوشت: ۱- از یازدهسالگی که ناخودآگاه داستانکی نوشتم و در کیهان بچهها چاپ شد، تا کنون قلم را غلاف نکردهام و سابقهی کار ِ اطلاع رسانی را نیز در کارنامه (بخوانید رزومه) دارم. در این مدت به جرئت میتوانم بگویم حرفهایتر، صادق و مخلصتر و اثرگذارتر از خبرگزاری فارس ندیدهام. ۲- در مورد این توقیف عجیب و غریب هم خبرگزاری فارس بسیار حرفهای و عاقلانه عمل کرد و نشان داد وقتی هدف انجام تکلیف و جلب رضایت پروردگار است، این ناملایمات به راحتی قابل هضم است. ۳- این ماجرا دستاوردهایی هم داشت که البته به مسبّبش جایزه تعلق نمیگیرد. کما اینکه وقتی مثلاً حضرت امام(ره) فرمودند که جنگ تحمیلی برای ما نعمت بود، کسی به صداّم پاداش نداد !!! ۴- یکی از دستاوردها این بود که اگر در آینده لازم باشد با رسانهای برخورد قانونی شود، کسی نمیتواند بگوید دولت با منتقدین نامهربان است و میتوان برخورد با فارس را مثال زد. اگر چه به اعتقاد بعضیها، دولت محترم برای حفظ وجهه تا کنون با منتقدین بیانصاف فقط ملاطفت و مهربانی پیشه کرده و اگر گاهی قاطعیتی هم هست، نصیب دوستان همدل گشته است!
۵- بد نیست ریاست محترم محبوب و مکتبی جمهوری اسلامی ایران، جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد، بر دیوانگان احتمالی گوشه و کنار نهاد ریاست جمهوری، اشراف داشته باشند، تا از تکرار «خطاهای دشمن شاد کن» جلوگیری شود.
لینکهای مرتبط :
- توقیف سه روزه خبرگزاری فارس با حکم وزارت ارشاد [لینک]
- توقیف سه روزه خبرگزاری فارس پایان یافت [لینک]
شمارشگر وبلاگ را که چک میکردم، دیدم کسانی از سایت برادر؟ حسین درخشان قلم رنجه کرده و احتمالاً یادداشتهای این وبلاگ را با اشتیاق(!) مطالعه فرمودهاند، یعنی «نامحرمانه» در سایت آقای برادر حسین درخشان چیز شده است! من از همین جا به تمام خبرنگاران درونمرز و بیرونمرز و بدونمرز اعلام میکنم که چی فکر میکردیم چی شد! منتظر بودیم که از رجانیوز لینکمان کنند، از سایت «سردبیر خودم» و «نگاه فراساختاری حسین درخشان به ایران و ورای آن» سردرآوردیم! یکی نیست به این آقای برادر حسین درخشان بگوید «خودیشو با من چیکار دارو؟» و از این حرفها گذشته، باید در برنامه ۹۰ با حضور برادر مؤمن و متعهد(!) سید محمد خاتمی بررسی شود که اصولاً حسین درخشان این روزها چه مرگش شده؟ البته حضور مشارٌالیه یعنی خاتمی در برنامه ۹۰ چند ماه به طول میانجامد چون لازم است با برخی سازمانهای بین المللی هماهنگی شود. نه اینکه استفاده از وسایل مخابراتی کار سختی باشد، بلکه لازم است ایشان در قالب چند همایش دانشگاهی و دعوت آکادمیک، سفری به چند کشور غربی داشته باشد، تا در اثنای این سفرها مذاکرات لازم انجام گردد و قرار مرار(!)ها چیز شود. لذا تا آن زمان، عجالتاً فرضیه های موجود را فقط طرح میکنیم:
نکته اخلاقی: آقای درخشان! شماره موبایلت را بده در سفری که تیرماه به اروپا دارم ملاقاتی داشته باشیم. ضمناً من آدم خطرناکی نیستم!