نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

ما همه حسین قدیانی هستیم

اشاره: حسین قدیانی و وبلاگ قطعه 26 را همه می شناسند. آخرین یادداشت حاج حسین قدیانی منجر به فیلتر شدن قطعه 26 و بازداشت نویسنده گردید. (ساعتی پس از نوشتن یادداشت مطلع شدم که هنوز بازداشت نشده است و تلفنی گفته‌اند که خودش را معرفی کند) به قول شهید آوینی انگار در جمهوری اسلامی همه آزاد اند الا بچه حزب اللهی ها. میر یزید به امام خمینی(ره) و امام خامنه ای توهین می کند و از جان و مال و ناموس و آبرو و هوای نفسش پاسداری می شود، اما این حاج حسین است که به زندان می رود، جناب آقای آملی لاریجانی! والله خجالت دارد! اکنون این شما و این نامه حسین قدیانی. پیشنهاد می کنم همه دوستان حزب اللهی این نامه را در وبلاگ هایشان منعکس کنند. 

   

 نامه سرگشاده نویسنده وبلاگ قطعه ۲۶ به رئیس قوه قضائیه

حسین قدیانی نویسنده وبلاگ قطعه 26

 

 

جناب آقای آملی لاریجانی! 

   

اگر اجازه دهید با احترام اما بی سلام نامه را آغاز کنم که این نامه من به شما نیست؛ ناله من از دستگاه قضاست و ناله را با شیون شروع می کنند نه با درود. پس چه سلامی و چه علیکی؟ 

  

 

و تا دیر نشده بسم الله!

  

 

ریاست قوه قضاییه!

این نامه را و در حقیقت این ناله را در حالی دارم مکتوب و فریاد می کنم که در “مسجدالحرامم” و دقیقا نشسته ام مقابل “رکن یمانی”. زادگاه امام عدالت پیشگان که شهید شدت عدل خویش شد. الحمدالله در چنین مکان مقدسی، یارای دروغم نیست و سخن جز به صداقت اما با صراحت نمی توانم بُرد که هر گاه چشم از این صفحه برمی دارم کعبه را خانه خدا را می نگرم و بیش از پیش وجود خدای داور را احساس می کنم. در چنین جایی بر خلاف وجدان، اگر هم بخواهم، توان حرف زدنم نیست. پس با دقت نامه ام را بخوانید و با همت مضاعف ناله ام را گوش کنید.

 

 

چند روز پیش و در همین حج و با سوء استفاده از اینترنت پرسرعت آل سعود و به مناسبت رد کردن شمارگان وبلاگم؛ “قطعه مقدس 26″ از عدد یک میلیون بازدید، در قامت یک خبرنگار از دوستانم سئوالاتی مطرح کردم که یکی اش این بود؛ “از 20 نمره، چه نمره ای به دستگاه قضایی می دهید؟”. متاسفانه و در کمال بدبختی، میانگین نمره ایشان به دستگاهی که ریاستش بر عهده حضرتعالی است، از عدد درخشان 5 هم کمتر شد اما نه! اشتباه نکنید؛ نزدیک به 60 عزیزی که در این گفت و گوی اینترنتی شرکت کردند، اعضای سایت بالاترین و جرس نیستند. این دوستان را اگر می خواهید بشناسید در یک جمله خلاصه کنم که؛ “ستاره های حضرت ماه اند” و در فتنه ای که گذشت در فضای سایبر، وبلاگ خود را سنگری برای پاسداری از “خامنه ای. دات. آی. آر” در خط مقدم گوگل کردند و با کمترین امکانات و بی هیچ حمایتی از جانب دولت و حتی حکومت، بدترین فحاشی ها و نارواترین اهانت ها به خودشان و پدر و مادرشان را در کامنت های دشمنان متحمل شدند و دل شکسته شاید، خسته هرگز، و فی المثل با دلی خون از عملکرد دستگاه قضایی، هنوز هم در هر فضایی پای کار انقلاب اسلامی اند. هم ایشان شما را همانطور که “آقا” گفته اند “دانشمندی جوان” می دانند اما شما یک شخصیت حقوقی دارید و یک شخصیت حقیقی. ما حتی اگر شما را عمار سیدعلی بدانیم لیکن به عملکرد شما به عنوان رئیس دستگاه قضایی نمره بدی می دهیم. کاش در اجتماع 110 هزار نفری بسیجیان برگه ای توزیع می شد که شمایان چه نمره ای به دستگاه قضایی می دهید. شک ندارم بیش از همان نمره ای که اهالی پای کار قطعه 26 به دستگاه قضایی دادند، نمی دادند. حقیقت این است که ملت 9 دی و ملت 22 بهمن از دستگاه قضایی ناراحت و عصبانی است. چرا؟ عرض می کنم خدمت تان در نکاتی. خوب دقت کنید.

 

 

1 - چرا “آقا” همچنان باید از فتنه بگوید و نیز از فتنه گران، اما شما نه؟ آیا شان چه کسی در نظام مقدس جمهوری اسلامی از رهبر بالاتر است. این آبروی ما که به برکت جوشش و حرکت دائمی خون شهدای این نظام است، کی و کجا باید خرج شود و ریخته شود؟ نه خون می دهیم، نه خون دل می خوریم، نه پول و نه آبرو و نه هیچ چیز دیگر. و اینگونه چرا و به کدام دلیل، رهبر انقلاب نباید “این عمار” بگوید؟ راستی که “این عمار” رهبر برای چه بود؟ چه کسانی کدام سنگرها را خالی کردند و تنگه احد را به تونل عافیت و وادی مصلحت فروختند، که چنین شد؟ “این عمار” رهبر یعنی که کوچکی مثل من و بزرگی مثل شما آنطور که باید به وظایف خود عمل نکردیم؛ وای بر من و وای بر شما. که هنوز هم و با گذشت این همه روز و این همه ماه، “حضرت ماه” بیش از من و شما مشغول “آه” کشیدن است؛ نمی شنوید؟ آیا شان شما از رهبر بالاتر است که سران فتنه را “میکروب سیاسی” می خوانند و شما همچنان مشغول نگه داشتن احترام سران فتنه اید؟ “آقا” جز به حکمت سخن نمی رانند. میکروب را از بدن باید درآورد. یعنی باید کُشت. چرا شما هنوز سران فتنه را اعدام نکرده اید؟ به کدام دلیل فقهی؟ چرا؟ موسوی برای بالا رفتن از چوبه دار دیگر کدام بیانیه را باید بنویسد و چه توهینی باید به رهبر بکند؟ وای بر من بچه بسیجی و وای بر شمای رئیس قوه قضا که موسوی نظام ما را که برآمده از خون شهدایی است که پدر من کوچک ترین شان بود، متهم به فرعونی گری می کند و ساکتیم. خدایا بر ما ببخش. شما بفرمایید جناب موسوی در آخرین بیانیه خود، چه چیز دیگری باید می نوشت که کک دستگاه قضایی ما بگزد؟ اینکه با رذالت تمام ادعا کنی؛ مولایی که خود را غلام قنبر علی هم نمی داند، “انا ربکم الاعلی” می گوید، آیا مستحق اندک تذکری از قوه قضاییه نیست؟ هزینه توهین به رهبر در این مملکت، از نظر جنابعالی به عنوان سکاندار دستگاه قضا چیست؟

 

 

2- نمی خواهم بر شما جسارت کنم؛ فقط اُف بر من که ادعا می کنم بسیجی ام. تف بر من. موسوی رذل و خبیث که زنش لایق همان جایزه “سکس و فلسفه” مخملباف است، به نظام برخواسته از خون پدرم تهمت فرعونیت می زند، به رهبرم می گوید که ادعای خدایی دارد و من؟ انگار نه انگار. تف بر من. تف بر غیرت نداشته ام که بصیرت نامش نهاده ام. لعنت بر من اگر یک بار دیگر خود را فرزند حاج احمد متوسلیان بدانم که قسم می خورم همین رکن یمانی را همین شکاف کعبه را که اگر بود، سر از بدن موسوی و زنش جدا کرده بود و آن کاری که قوه قضاییه شما، شهامت انجامش را ندارد، انجام می داد. تف بر من. و اف بر شما که یک بار در رژیم شاه، در روزنامه اطلاعات، به امام، اهانت شد؛ آن زمان بیشتر سر و صدا شد که الان. چرا؟ چون یک مشت خواص بی بصیرت، فقط چفیه را در سفر با رهبر و نه در خطر با ولایت به دوش می اندازند. و از جمله این خواص بی بصیرت، یکی هم متاسفانه برادر خود شماست که در روزگار فتنه، پرسه در مه زد و همین که فتنه خوابید با ماه همسفر شد! چیست این که برادرتان می کند آقای آملی لاریجانی؟ چفیه را ایشان چند ماه دیر انداخت روی دوش. وقت فتنه، ریاست محترم مجلس شورای اسلامی کجا بودند؟ می دانید راز سکوت شان را؟ نکته بعدی را بخوانید.

 

 

3- آقای آملی! می دانید شما کی و در چه صورتی جرئت می کنید که سران فتنه را دار بزنید؟ فقط در یک زمان. و آن زمان، زمانی است که شما جرئت کنید و اول، یک سیلی محکم بر گوش خواص بی بصیرت بخوابانید؛ جدای از بستگی قومی و خویشی و حزبی و سیاسی شان به خود. من یک سئوال دارم از شما. به چه حقی، اخوی تان به دیدار بسیجیان می رود و سخنرانی می کند؟ و به چه حقی چفیه بر دوش می اندازند؟ با چه رویی؟ ما که بر خلاف بعضی ها در فضا سیر نمی کنیم؛ “آقا” به چه کسانی گفتند “خواص بی بصیرت”؟ قالیباف که خودش مشهدی است و همشهری رهبر! محسن رضایی که زمان جنگ فرمانده بوده! علی لاریجانی که با “آقا” هزار تا عکس دارد که یکی اش را آقای هاشمی با امام نداشت! ناطق نوری چون روزی مالک اشتر علی بودند، احترام شان بر عمارعلی هم واجب! آن یکی که آن جور، این یکی هم که همچین. نکند رهبر منظورشان از خواص بی بصیرت، ما افسران جنگ نرم بودیم؟ یا نکند “آقا” مرادشان از خواص بی بصیرت، دانشمند فارین پالیسی، جناب کروبی بود؟ آیا ما با خودمان تعارف داریم؟ قوه قضاییه باید عده ای را مامور کند تا لااقل اجازه ندهند خواص بی بصیرت با رهبری عکس بگیرند و همسفری کنند. این که دیگر کف خواسته ما از شماست. و اما اینکه چرا برادر شما پرسه در مه زد ایام فتنه را؟ اول اینکه این پرسه در مه زدن را امیدوارم قبول داشته باشید و الا اصلا لزومی ندارد این نوشته را تا انتها بخوانید. چون در آن صورت، من و شما اصلا حرف همدیگر را نمی فهمیم. دیگر اینکه باید بپذیرید که از جمله خواصی که در فتنه 88 بی بصیرتی کرد، اخوی شما بود. و رهبر، بی شک یکی از خواصی را که لااقل در ایام فتنه، بی بصیرت شان نام نهاد، هم ایشان بود. حال می دانید چرا علی لاریجانی در مه پرسه زد؟ این را در یک خط و نکته بعدی و بی هیچ اشاره اضافی می گویم.

 

 

4- خواص بی بصیرت، جملگی از این ترسیدند که نظام اگر سقوط کرد، چه؟! بگذار جایی در رژیم بعدی در جمهوری اسلامی قلابی، و نه انقلابی داشته باشیم. ولله به همین خانه خدا قسم به همین رکن یمانی قسم، جز این نبود و همه چیز هم مختصر و مفیدش خلاصه در همین جمله می شود. به خون مطهر پدرم جز این نبود. خودتان هم می دانید که جز این نبود. و صد البته مطمئن تان کنم که این نوشته را این نامه من به شما را و این ناله من از دست شما را رهبر هم خواهند خواند. شک نکنید.

 

 

5- این را هم جناب رئیس! مختصر و مفید بگویم؛ اگر شما با سران فتنه و با خواص بی بصیرت که به نظر ما از سران فتنه، منفورترند، تعارف دارید، ما در راه رهبرمان با احدی، حتی با خود حضرتعالی تعارف نداریم. قوه قضاییه بگوید سران فتنه را کی اعدام می کند؟ و اعلام کند که اگر در این کار گستاخی لازم را ندارد، ما حاضریم تک تک سران فتنه را رهسپار جهنم کنیم. آخر کاسه صبر ما لبریز شده است. اگر ما می خواستیم مثل خواص بی بصیرت مثل برادر شما از انقلاب اسلامی دفاع کنیم، به قرآن قسم تا به حال جمهوری اسلامی ده بار کفن پوسانده بود. ما اما مثل پدران مان از رهبر دفاع می کنیم. به همان شور و شری. اگر شما تاب بیانیه های دیگر موسوی را دارید، ما نداریم. ما بی تاب شده ایم دیگر از دست صبر شما.

 

 

6- دستگاه قضایی لطف کند و کارنامه خود در قبال فتنه گران را اعلام کند. چند آشوبگر عاشورا توسط شما اعدام شد؟ الان رسیدیم به سالگردش. از این پس هر توهینی که موسوی به نظام مقدس جمهوری اسلامی بکند، ما از چشم صبر شما می بینیم. و چرا نبینیم؟ و اصلا چرا موسوی در بیانیه خود رسما و علنا چند قدم دیگر در فحاشی های خود به جلو برندارد؟ قوه قضاییه که با او با موسوی خوئینی ها با خاتمی با کروبی با عفت مرعشی با محسن هاشمی با فائزه هاشمی و با جمیع آنان کاری ندارد؛ من مانده ام از حجب و حیای سران فتنه! با این دستگاه قضایی، من مانده ام که چرا موسوی رسما به خون شهدا فحش نمی دهد؟ من مانده ام که چرا آشوبگران، دوباره تحرکی از خود نشان نمی دهند؟ با این دستگاه قضایی، چه بزدل اند سران فتنه! و چه بی جگرند آشوبگران عاشورا.

 

 

7- لطف کنید و با ما چون شیوخ اهل نصیحت سخن نگویید. ما خود پیر شده ایم از بس در جوانی، پیرهن پاره کرده ایم. ما خود ذغال فروشیم؛ خواهش می کنیم به ما نفرمایید که؛ “آقا” گفته اند سران فتنه را کاری نداشته باشید، تا مردم، خود متوجه قضایا شوند. ما بسیجیان تخسی هستیم؛ لطفا اندرونی و بیرونی نکنید اخبار را. هیچ کس چون ستاره مَحرم راز ماه و اخبار ماه نیست. ما همه چیز را می دانیم. ما اینقدر می دانیم که در روز 9 دی کیفر خواست سران فتنه را ملت نوشت و شما تاخیر کردید در اجرای عدالت. ما ملت پی به فرعونیت سران فتنه، پی به گوساله پرستی شان برده ایم. ما ملت ملتفت شده ایم که سران فتنه گوسفندی به نام سارکوزی را می پرستند. شما لطف کنید و سران فتنه را اعدام کنید. نترسید؛ آب از آب تکان نمی خورد.

 

 

8- اینگونه مواقع مدعی باید دلیل اقامه کند. بله! می دانم؛ من اما مدعی نیستم. مدعی شما هستید. شما در مقام عمل و با صبر نابه جای خود ادعا کرده اید که حکم سران فتنه، تا به امروز، اعدام نبوده. غیر از این است؟ بفرمایید با کدام دلیل فقهی و قضایی و محکمه پسند تا کنون موسوی خوئینی ها اعدام نشده است؟ عذر می خواهم از شما. و معذرت می خواهم از همه خوانندگان این نامه… در کدام جماعت و در کدام مجمع مثلا روحانیون و بعضا با حضور  خاتمی و به سرکردگی همین جناب خوئینی ها، گفته شد که؛ “ما این بار باید خامنه ای را از تخت پایین بکشیم؟”. خاتمی پشیمان شده یا موسوی و یا موسوی خوئینی ها و یا کروبی و یا عفت مرعشی؟ کدام شان پشیمان شده اند؟ اینها که همچنان همان راه فتنه را می روند. اما اگر شما بگویید خاتمی پشیمان شده، من به شما عرض می کنم؛ چون در مثل مناقشه نیست، شک نکنید که توبه گرگ، مرگ است. این اداها از نفاق این ملعون است و نه از پشیمانی او. منافق ترین سران فتنه همین خاتمی است. گول این ملعون را نخورید. و آیا جز این است که از اولین آمرین فتنه خانم عفت مرعشی بود؟ “بریزید در خیابان ها”، یعنی جناب آقای آملی! بریزید در خیابان ها و علی را از تخت پایین بکشید. چرا این زنی که آمر فتنه بوده، یعنی آمر محاربین بوده و یعنی آمر به قتل غلام کبیری ها و سایر شهدای بسیج بوده، و به کدام دلیل فقهی در دستگاهی که شما سکان دارش هستید، اعدام نشده؟ شما اعدام نمی کنید؛ توقع دارید این زن برندارد بگوید؛ از مهدی هاشمی به گرمی استقبال خواهد شد؟ با چه کسی تعارف دارید شما؟ با استوانه ها و مکعب مستطیل ها؟ اما ما با خون پدران مان تعارف نداریم. ما الکی این همه سال یتیمی نکشیده ایم. آقای آملی! موسوی در بیانیه آخرش به پدر من اهانت کرد، چون “بابای ماست خامنه ای”. من آن کس را که اهانت به بابااکبر کند در کامنت های وبلاگم، شاید بگذرم، اما از موسوی هرگز. دستگاه قضایی بفرماید کی و کجا موسوی را اعدام می کند، که من کارمند جمهوری اسلامی نیستم که نظم این نظام مقدس ببندد دست و پایم را. من فرزند انقلاب اسلامی ام و کاری به اصول قانون اساسی ندارم. اصول قانون اساسی برای من، خطوط وصیت نامه پدرم است. قوه قضاییه برای خودش بهتر است که سران فتنه را اعدام کند. صبر ما دیگر سر رسیده است.

 

 

9- جناب آقای آملی! اگر تا پیش از این اعدام سران فتنه، خواسته از روی حقیقت ما از شما بود، از این لحظه به بعد، مصلحت نظام ایجاب می کند که بر اساس عدل و اصول فقهی و محکمه پسند (که ما نمی دانیم؛ شما که می دانید) سران فتنه را اعدام کنید. نیز باید خواص بی بصیرت را به هر گونه که صلاح می دانید، متنبه کنید که چفیه را لباس شهدا را لطف کنند و ندزدند. چفیه را برادر شما متاسفانه اشتباه گرفته با شال گردن. و با پوتین هم آقای قالیباف عکس بیاندازد، ما را فقط یاد “پوتین” می اندازد که جام جهانی بعدی قرار است در این کشور یعنی “روسیه” برگزار شود. حالا جناب آملی! هی این سبزها بردارند و بگویند “مرگ بر روسیه!”

 

 

10- و آخر نکته؛ با خبر شدیم دستگاه قضایی بالاخره جواب استخاره اش را گرفت و شهلا جاهد را اعدام کرد. راستی یک سئوال که بیانگر عمق فشلی دستگاه قضاست و این البته فقط تقصیرش گردن شما نیست؛ اگر قرار بر اعدام این زن بر طبق نص صریح قصاص بود، چرا تا این همه کش دار شد؟ فقط قوه قضاییه می خواست همه دنیا را و همه جهانیان را از این موضوع باخبر کند؟ و سوژه دهد دست این و آن؟ آیا این اعدام می بایست به یک پروژه و یک پروسه برای دستگاه قضایی تبدیل می شد؟ و باز یک سئوال دیگر. آمدیم و آن دنیا همین شهلا جاهد جلوی شما را گرفت، که چرا من را عاقبت اعدام کردید اما سران فتنه را نه؟ جواب شما چیست؟ اگر این بنده مرحومه، آن دنیا یقه دستگاه قضایی را بگیرد که؛ چرا من اعدام شدم و فائزه و مهدی و عفت مرعشی اعدام نشدند؟ جواب شما چیست به عنوان سکان دار دستگاه قضایی؟ و مگر مادر شهید حسین غلام کبیری، بخشیده خانم عفت مرعشی را؟ و مگر ملت 9 دی، این اولیای دم و این اولیای خونِ دل مادران و پدران چند شهید داده، بخشیده اند سران فتنه را؟ و مگر خامنه ای بخشیده سران فتنه را؟ شما متحیرم که از کدام کیسه دارید می بخشید؟ خامنه ای آنقدر مهربان و رئوف است که از حق خود بگذرد، اما از حق خون پدران ما و از حق خونِ دل ما، نخواهد گذشت مولای ما. لبیک به خامنه ای است اعدام سران فتنه. کوچکترین لبیک به خامنه ای است. لبیک بزرگتر به “حضرت ماه” کار ما ستاره هاست. آمریکا و اسرائیل جرئت دارند حمله کنند. مثل سگ از ما می ترسند. آمریکا و اسرائیل با 200 کلاهک هسته ای با 2500 ماهواره جاسوسی، مثل سگ از ما می ترسند، شما ببین سران فتنه مثل چی از قوه قضاییه حساب می برند!

 

 

***

 

 

این نکته را اما مجزا می نگارم با تفکیک 3 ستاره که در بالا آمد. می دانید چرا “آقا” شما را به جای جناب هاشمی شاهرودی بر این صندلی خطیر گماردند؟ چون شما علاوه بر عنصر فقاهت و دانشمندی، “جوان” هم هستید. یعنی به تناسب مسندی که بر آن تکیه زده اید، جوان هستید. جوان، نه به معنای خامی و ناپختگی، که به معنای انگیزه و شور بیشتر. مهمترین حکمتی که از انتصاب شما به این سمت، من برداشت کردم این بود؛ جوانان معمولا اگر هم بخواهند قربانی کنند، مصلحت را قربانی حقیقت می کنند. یعنی تشخیص مصلحت سنجان را قربانی عدالت می کنند. هیچ اندیشه کرده اید که چرا همواره “آقا” روی جوان بودن شما تاکید می کنند؟ و شما را فقیه جوان و یا اندیشمند جوان می خوانند؟ پیران را مصلحت سنجی رواست و جوانان را به عدالت طلبی شان می سنجند. در این مهم بسی اندیشه کنید جناب آقای آملی. آخر سخن و شاید به قصد مزاح. آن دیگر برادر شما “جواد” در فتنه نمره خوبی گرفت اما چفیه اش را این دیگر برادرتان می اندازد. ما و اخوان لاریجانی را داستان دور و دراز و پر رمز و رازی است. خداوند پدر فرزانه و حکیم تان را که حقا دانشمندی بی همتا و نمونه ای نادر از علمای اهل فضل بود، با “حضرت باقرالعلوم” محشور و مشهور کند. آمین. و از تحمل و سعه صدرتان ممنون. 

 

 

و اینک “والسلام” که در خود “سلام” هم نهفته دارد! علیک اش را می خواهید بگویید؛ سران فتنه را اعدام کنید.

سگ سبز برادر شغال است!

به نظر می‌رسد که منافقین در حال فداکردن میر حسین (میر یزید) برای بقای احتمالی فتنه هستند. بدین معنی که فتنه گران به قصد اینکه برخی از سران فتنه را از اتهامات تبرئه کنند، روی رهبری میر حسین (میر یزید) بر منافقین سبز تأکید کنند و به جامعه بقبولانند که «فتنه‌ها، پرچم امام حسین(ع) سوزی‌ها، حمله به عزاداران حسینی، کشتن مردم و آتش زدن مسجد و قرآن و محاربه با اسلام» همه و همه زیر سر میرحسین (میر یزید) بوده است. 

   

قصد منافقین این است که تمام بغض و کینه مقدس امت اسلام را متوجه و متمرکز میرحسین (میر یزید) سازند، آنگاه منافق دیگری که ساکت‌تر بوده چراغ خاموش پرچم فتنه را بالا ببرد. برای این منظور نیز خاتمی را در نظر گرفته اند. پس باید به هوش بود و به یاد داشت که بین سران فتنه تفاوتی نیست، همه آنها در برابر نظام، مردم و ولایت فقیه قرار دارند و فقط تاکتیک‌هایشان با هم تفاوت دارد و نباید از یاد ببریم که «سگ سبز! برادر شغال است.»

 

 

البته ملت بزرگ ایران هنگام درآوردن چشم فتنه در نهم دی ماه 1388 و متعاقب آن در 22 بهمن ماه بهتر از همه این موضوع را فهمیده بودند و یک صدا فریاد می‌زدند:

لعن علی عدوک یا حسین             خاتمی و کروبی و میر حسین (میر یزید

   

سگ سبز برادر شغال است

   

           

 پ.ن: در مثل مناقشه نیست.

واقعیت‌های تکان‌دهنده از تخلفات مهدی هاشمی بهرمانی + عکس

اشاره: مهدی هاشمی، فرزند فراری رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان شاه کلید فتنه شناخته می‌شود. او اخیراً با استفاده از ضعف قوانین، به جای دست کشیدن از فرار، بازگشت به وطن و حاضر شدن در دادگاه، اقدام به شکایت فله‌ای از رسانه‌های مردمی کرده است. به زعم مهدی هاشمی، دانستن حق مردم نیست و کسی حق ندارد حتی گوشه‌ای از اقدامات غیرقانونی، رانت خواری‌ها و هنجار شکنی و فتنه انگیزی‌های او را برای مردم بازگو کند.

مدیرمسئول روزنامه ایران در برابر شکایت این متهم فراری، در دادگاه دفاعیه‌ای ارائه داده است که بخش کوچکی از اتهامات یک «دزد پررو» را به تصویر کشیده است. دادستان تهران انتشار این دفاعیه را در روزنامه‌ها جایز ندانسته است. شما می‌توانید در این وبلاگ این دفاعیه‌ی غیر قابل چاپ «کاوه اشتهاردی» - مدیرمسئول روزنامه ایران -  را مطالعه کنید.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیأت منصفه

با عرض سلام و احترام

 

 

افتخار از شکایت مهدی هاشمی یکی از نمادهای فتنه برای افشای مفاسد وی

از اینکه امروز در جایگاه متهم در برابر شکایت آقای مهدی هاشمی قرار دارم از دو جهت خوشحالم. اول اینکه افتخار می کنم عوامل و سران فتنه 88 را آنچنان رسوا کرده ایم که دست به شکایت زده اند. دوم اینکه دادگاه را محمل و جایگاهی برای شفاف سازی و افشای مفاسد اقتصادی و جرایم امنیتی یکی از نمادهای اصلی فتنه 88 یعنی آقای مهدی هاشمی می دانم.

روزنامه ایران در ایام فتنه 88 ، هزاران خبر، گزارش، تحلیل و گفتگو در افشای ماهیت فتنه و عوامل اصلی آن مانند آقای مهدی هاشمی منتشر کرد، که به این نوشته ها افتخار می کنیم و البته افشای عملکرد سران فتنه و تبیین ماهیت آن را وظیفه خود می دانیم و ان شاء الله از این به بعد نیز با توانی بیشتر، این مسیر را پی خواهیم گرفت و از سرزنش بدخواهان نمی هراسیم که "اذلة علی المؤمنین اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائم "

 

 

مبارزه با مفاسد اقتصادی را با پرونده مهدی هاشمی آغاز کنید

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیأت منصفه

بازپرس محترم شعبه دوم دادسرای کارکنان دولت پس از رسیدگی به این پرونده قرار منع تعقیب اینجانب را در مورخ 08/09/1388 صادر کرد که این قرار به تایید معاون محترم دادستان نیز رسیده و ابلاغ گردید. با این حال در پی اعتراض وکیل محترم شاکی، دادرس محترم شعبه 1083 دادگاه عمومی تهران 2 ماه بعد در تاریخ 07/11/1388 با این عنوان که روزنامه ایران بدون تحقیق و بررسی و عموماً باهدف تخریب خانواده آقای هاشمی رفسنجانی مبادرت به انتشار خبر کرده است، قرار جلب به محاکمه و دادرسی اینجانب را صادر کرد.

در این مجال ضرورت دارد اینجانب در مقام دفاع از خود توضیحاتی را خدمت دادگاه محترم و اعضای محترم هیات منصفه معروض دارم.

خبری که مورد شکایت مهدی هاشمی قرار گرفته است، بیانیه 220 تشکل دانشجویی است که با تیتر " مبارزه با مفاسد اقتصادی را با پرونده مهدی هاشمی آغاز کنید " منتشر شده است. این خبر در چندین خبرگزاری و سایت خبری معتبر از جمله خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، خبرگزاری فارس، شبکه خبر دانشجو، خبرگزاری ایسناو..... منتشر شده است و اتحادیه های مهم دانشجویی مانند بسیج دانشجویی، جامعه اسلامی دانشجویان، انجمن های اسلامی مستقل و ... نیز به صراحت در بیانیه ها و تجمع هایشان محتوای این نامه را تایید کرده اند.

از جمله در تاریخ 28 خرداد 1388 چهار اتحادیه بزرگ دانشجویی ( بسیج دانشجویی، اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل، اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان در بیانیه ای خواستار بازداشت مهدی و فائزه هاشمی شده و اعلام تجمع در مقابل دادستانی تهران کردند.

 

 

شاکی ما متواری و در انگلیس ساکن است

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیأت منصفه

به خوبی می دانید درحالی در جایگاه متهم قرار داریم که حکم جلب شاکی ما صادر شده، از ایران متواری و در کشور استعمار پیر، انگلیس، ساکن شده است. مسئولین ارشد قضایی و امنیتی می گویند که بلافاصله او را پس از ورود به کشور بازداشت خواهند کرد. گفتنی است وکیل شاکی برای امضای وکالت نامه اش و رفع نقص پرونده حاضر، به دبی سفر کرده است و جالب این جاست که وکیل شاکی نیز، خود وضعیتی مشخص دارد و به اتهام جرایم ضد امنیتی ممنوع الخروج است.

 

 

اخذ مدرک مهدی هاشمی رفسنجانی بدون طی مراحل قانونی

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیأت منصفه

مهدی هاشمی بهرمانی فرزند اکبر به شماره شناسنامه 210 متولد 29/06/1348 در حالی در مکاتباتش، خود را دکتر مهدی هاشمی معرفی می کند که مدرک کارشناسی ارشدش را از طریقی خاص و ویژه با عنوان " کارشناسی ارشد غیر رسمی! " بدون آزمون و محدودیتی، طبق یک قرارداد میان دانشگاه صنعتی شریف و شرکت بهینه سازی مصرف سوخت دریافت کرده است. اما ماجرای مدرک دکترای او جالب تر است: در پرونده ای که به شماره 115920 و به شماره داوطلبی 100006 دانشگاه آزاد برای دوره دکترای مهدی هاشمی تشکیل گردیده، وی با استفاده از سهمیه رزمندگان در آزمون، شرکت و از لحاظ علمی به صراحت مردود گشته اما برای دوره دکترای رشته مهندسی انرژی، دعوت به مصاحبه می گردد!

دریافت کارت پایان خدمت مهدی هاشمی نیز عجیب و یگانه است. با آن که آقای اکبر هاشمی رفسنجانی بارها از حضور مهدی هاشمی در جبهه ها و مجروحیت او سخن گفته، اما وی صرفاً از مورخ 14/05/1365 الی 14/07/1365 و نیز 10/08/1365 الی 18/11/1365 کلاً 5 ماه در جبهه حضور داشته است. با این حال برای مهدی هاشمی کارت پایان خدمتی صادر شده که در توضیحات صدور این کارت که عکس آن با لباس شخصی است! دوران خدمت نامبرده از تاریخ 04/10/1366 تا 12/12/1366 درج گردیده و آمده است: نامبرده 21 ماه و 22 روز گواهی کسر خدمت دارد!

 

 

استفاده از رانت های دانشگاه آزاد و قراردادهای صوری

مهدی هاشمی در هر سمتی که در سالهای اخیر بوده از موقعیت های اداری و رانت های ایجاد شده برای استفاده های شخصی بهره برده است. در سال 1372 وی در حالی که تنها 24 سال داشته با سوء استفاده از سربرگ و امکانات شرکت تاسیسات دریایی، قایق شخصی- تفریحی خود را بدون حق گمرکی از ترانزیت هوایی وارد کشور کرده است. همچنین پس از روی کار آمدن دولت نهم و خروج مهدی هاشمی از دستگاه های دولتی، او دفتر هیات امنای دانشگاه آزاد را محل فعالیت های خود قرار داده که نمونه هایی از رانت خواری ها و سوء استفاده های مهدی هاشمی از این محل عبارتند از:

1- عقد قرارداد های صوری دانشگاه آزاد با برخی چهره های سیاسی در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری مانند قرارداد مشاوره با آقای محمد عطریانفر از تاریخ 13/09/1387 تا 12/09/1388 به مبلغ ماهیانه 800 هزار تومان

2- مهدی هاشمی جیب خود و دانشگاه آزاد را در پرداخت هزینه های شخصی اش یکی می دانسته و تفاوتی قائل نبوده است. مانند پرداخت هزینه های ذیل از حساب دانشگاه آزاد:

موبایل های شخصی مهدی هاشمی، موبایل همسرش ( فرشته هاشمی)، تلفن منزل، آرایشگر شخصی، معلم خصوصی همسر وی، گوسفند نذری (عید قربان)، ویزای خانوادگی دبی، قبض برق منزل، خرید از فروشگاه های فرودگاه مهر آباد و حضور خانواده اش در کافی شاپ فرودگاه، بیمه نامه خودروی همسر مهدی هاشمی، هزینه های تمیز کردن شیشه های منزل مهدی هاشمی، هزینه های ستاد مردمی دوستداران آقای اکبر هاشمی رفسنجانی و .....

3- صدور حکم ماموریت برای مهدی هاشمی به لندن به شماره پرسنلی 2076در حالی که وی متواری است به امضای شخص جعفر علی عبدالله جاسبی با حکم مأموریت شماره 516/440/53 مورخ 27/11/1388 به مبلغ فوق العاده ماموریت 2530 پوند.

 

 

مهدی هاشمی نماینده شاخص جریان فتنه

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیات منصفه

ما مهدی هاشمی را به عنوان یک شخص و حتی یک آقازاده تحلیل و بررسی نمی کنیم بلکه او را نماینده ای شاخص از فتنه، مفاسد اقتصادی، تقلب، دو رویی، نفاق و ارتباطات خاص با بیگانگان می دانیم. هرچند ارتباط با بیگانگان، مفاسد اقتصادی و هدایت فتنه تنها بخشی از اتهامات ایشان است. ای کاش در کشور ما آنقدر جسارت بود که مهدی هاشمی را حال که با تسامح های بی جا متواری شده، غیاباً و به صورت علنی محاکمه می کردند تا چهره واقعی باند نفاقی که نزدیک به 20 سال است در پس برخی چهره های ارشد مخفی شده اند، مشخص گردد.

 

 

باید حساب پسر را از پدر جدا کرد

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیأت منصفه

به خوبی می دانید که باید حساب پسر را از پدر جدا کرد، ما علاقه مندیم با روشنگری از عملکرد مهدی هاشمی، جناب آقای هاشمی رفسنجانی بیشتر با پسرش آشنا شود. ما معتقدیم عملکرد مهدی هاشمی در بسیاری از موارد، خودسرانه بوده و در نهایت منجر به لطمه دیدن آقای هاشمی رفسنجانی شده است. نظرسازی های مهدی در انتخابات سال 84 و 88 بود که در ذهن خانواده آقای هاشمی تصور پیروزی رقیبان آقای دکتر احمدی نژاد را ایجاد کرد. اقدامات مهدی هاشمی در انتخابات خبرگان چهارم هم احتمالاً از جناب آقای هاشمی رفسنجانی پنهان مانده است.

 

 

پرونده 16 سال پیش مهدی هاشمی و ماجرای کشتی انگلیسی

ریاست محترم دادگاه و اعضای هیأت محترم منصفه

باید به اطلاع برسانم که ارتباطات مشکوک مهدی هاشمی با سرویس های اطلاعاتی بیگانه پیش از فتنه 88 برقرار بوده و درمقاطع اخیر تشدید شده است. مهدی هاشمی از سالها قبل با سفارت انگلستان در تهران ارتباط داشته است. اکنون جا دارد که دادگاه محترم از معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات این پرسش را مطرح کند که سرنوشت پرونده 16 سال پیش مهدی هاشمی و ماجرای کشتی انگلیسی را توضیح دهد. پرونده ای که اگر روشن می شد ریشه فتنه 88 در همان زمان خشک می شد!

 

 

ارتباط با سفارتخانه های انگلیس و عربستان

سکونت مهدی هاشمی در لندن و رفت وآمد او به دبی نیز در راستای ارتباطات گسترده با سفارت انگلیس است. این روابط برای دستگاههای امنیتی کشور محرز و مسلم است. گفتنی است که در چند وقت اخیر مهدی هاشمی و برخی عناصر وابسته به او کوشیده اند تا بخشی از اسناد و اطلاعاتی که ارتباطات و جرایم وی را مستند می سازد، امحا کنند. که بخشی از این اطلاعات و اسناد بحمدالله بازیابی شده و اگر دادگاه محترم تکلیف کند، قابل انتشار خواهد بود.

به عنوان مثال ارتباطات و مکاتبات مستقیم و خارج از عرف مهدی هاشمی با سفارت عربستان در تهران، خود ابعاد گوناگونی را شامل می شود. مهدی هاشمی با وجود تذکرها و ابلاغیه های متعدد و دارای طبقه بندی از جمله ابلاغیه سرّی مورخ 1/5/1387 به ارتباطاتش با این سفارتخانه در تهران ادامه داده است. حتی سفارت عربستان تصاویر تعدادی از افراد یک گروه خاص بین المللی از جمله شماری از اعضای القاعده را در اختیار مهدی هاشمی قرار داده بود تا وی آنها را در جمهوری اسلامی شناسایی کرده و اطلاعات آخرین وضعیتشان را ارائه دهد. که این گزارش ها بعضاً به عملیات های ضد امنیت ملی منجر شده است.

 

 

پدر از نمایشگاه محرمانه دستگاه امنیتی درباره مهدی هاشمی بازدید کند

اکنون دیگر موضوع پنهانی از پرونده مهدی هاشمی باقی نمانده است و پرونده او چه در دستگاه های امنیتی و چه در دستگاه های قضایی جمع بندی شده و خروجی اش آن است که دادستان محترم کل کشور و معاون اول محترم قوه قضاییه اظهار می دارند مهدی هاشمی در بدو ورود به کشور بازداشت خواهد شد. اکنون دستگاه های امنیتی با توجه به گستردگی اتهامات مهدی هاشمی و البته بنا به ملاحظاتی، صرفاً به برگزاری یک نمایشگاه محرمانه از برخی اسناد و مدارک موجود اکتفا کرده اند. جالب است بدانید برخی نزدیکان آقای هاشمی رفسنجانی پس از بازدید از این نمایشگاه از عملکرد مهدی هاشمی ابراز تأسف کرده و خواستار بازدید شخص حجت الاسلام والمسلمین اکبر هاشمی رفسنجانی از این نمایشگاه شده اند.

 

 

چرا مهدی هاشمی گفته بود دفترش را از اسناد پاکسازی کنند؟

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیات منصفه

احتمالاً اطلاع دارید که در تاریخ 5 خرداد 1389، با حکم دستگاه قضایی، ساختمان دفتر هیات امنای دانشگاه آزاد مورد بازرسی قرار گرفته است. این ساختمان مرکز فعالیت های اقتصادی ، سیاسی و امنیتی مهدی هاشمی بوده و کاملاً به مانند یک ستاد بحران، تجهیز و آماده سازی شده بود. براتعلی سرلک رئیس دفتر مهدی هاشمی در دانشگاه آزاد، در جریان این بازرسی بازداشت شده و اعترافات قابل توجهی داشته است. روز 23 خرداد 1388، یک روز پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری مهدی هاشمی به سرلک دستور می دهد که به همراه چند نفر دیگر ساختمان مذکور را پاکسازی کنند تا اثری از اقدامات خاص مهدی هاشمی باقی نماند. سرلک به همراه آقایان امانی و ابوالفتحی اسناد مکتوب و تعداد زیادی سی دی را در چند کیسه از محل ساختمان خارج می کنند و ابتدا به ویلایی در منطقه دارآباد تهران منتقل و شبانه و تحت حفاظت گارد شخصی که با پول مهدی اجیر شده بودند و در یک عملیات مخفیانه در جاده لواسان امحا کرده اما خوشبختانه بخش قابل توجهی از این اسناد بازیابی شده است.

 

 

اسناد سری

در این ساختمان اسناد ویژه و حتی اسنادی با طبقه بندی محرمانه - خیلی محرمانه- سری و بکلی سری از نهاد هایی چون وزارت اطلاعات، ستاد کل نیروهای مسلح، ریاست جمهوری، بانک مرکزی، قوه قضائیه، شورای عالی امنیت ملی، وزارت نفت و ... نگهداری می شده و جای شگفتی دارد که تعداد زیادی از بولتن ها، گزارش ها و نامه های رسمی، سری و بکلی سری برخی دستگاه های امنیتی درباره اقدامات مجرمانه و مفاسد سیاسی و اقتصادی مهدی هاشمی نیز در دفتر او موجود بوده و در فایل های جداگانه بایگانی شده بود. کاست های ضبط شده از جلسات هیات امنای دانشگاه آزاد و برخی جلسات محرمانه مجمع تشخیص مصلحت نیز به این ساختمان منتقل شده و اقداماتی به واسطه آن صورت گرفته بود.

 

 

پولشویی و اختلاس در سازمان بهینه سازی مصرف سوخت

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیأت منصفه

در دادگاه متهمان فتنه 88 برخی جرائم مهدی هاشمی افشا شد. پولشویی، استفاده از اموال عمومی در انتخابات و اختلاس، تنها بخشی از عملکرد مهدی هاشمی در سازمان بهینه سازی مصرف سوخت بود. اما مفاسد اقتصادی مهدی هاشمی تنها به این سازمان محدود نمی شود.

 

 

رشوه خواری در پرونده شرکت های استات اویل و کرسنت

تخلفات مهدی هاشمی در پرونده رشوه خواری استات اویل مستند گردیده است. پرونده ای که تمام طرف های غربی اش به خاطر رشوه دادن به یک آقازاده قدرتمند در ایران استعفا داده و محاکمه شدند اما مهدی هاشمی به خاطر برخی حمایت ها تاکنون از محاکمه فرار کرده است. مفاسد اقتصادی مهدی هاشمی در قرارداد با شرکت توتال در فاز 2 و3 پارس جنوبی نیز آشکار است. متهمان تنها در قرارداد کرسنت، 85 میلیون دلار پورسانت گرفته اند . آیا دریافت این پورسانت، مفسده اقتصادی نیست؟ ما معتقدیم کارچاق کنی مهدی هاشمی برای شرکت های نفتی چند ملیتی، با نام فرزند رئیس جمهور اسبق و فرزند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، هتک حرمت نظام است و عدم افشا و تبیین آن، ظلم مضاعف به خون صدها هزار شهید انقلاب اسلامی است.

 

 

مهدی هاشمی نماد مفاسد اقتصادی

فعالیت اقتصادی و مفاسد مهدی هاشمی به جایی رسید که یکی از روزنامه های خارجی سالها قبل گزارشی را منتشر کرد که براساس آن مهدی هاشمی و فرزندان دیکتاتور معدوم عراق، صدام به شراکت در تجارت مواد سوختی تصفیه شده، کود شیمیایی، سیمان و خرما اقدام کرده بودند که این تجارت روزانه 350 هزار دلار سود به همراه داشت. گفتنی است بعد از سالها هنوز مهدی هاشمی هیچ واکنشی نسبت به این گزارش نداشته است. در نظر افکار عمومی، مهدی هاشمی نماد مفاسد اقتصادی است. تنها بررسی پرونده های کرسنت، توتال، استات اویل و... می تواند وضعیت پنهان برخی افراد که خود را صاحب مملکت می دانند، افشا کند. مقام معظم رهبری درباره جریان فساد اقتصادی کشور می فرمایند: "مفاسد اقتصادی جریان آلوده ای است که اگر جلوگیری و با آن مبارزه نشود، کل فضا را آلوده خواهد کرد. "

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیات منصفه

آقای مهدی هاشمی در سالهای گذشته دارای سمت های دولتی و سهامداری در شرکت های ذیل بوده است:

1- مدیرعامل شرکت بهینه سازی مصرف سوخت

2- رئیس هیات مدیره و مدیر عامل شرکت ساخت تجهیزات دریایی

3- عضو اصلی هیات مدیره شرکت سنجش از دور ( به امضای محمد غرضی)

4- مدیر عامل شرکت مهندسی و توسعه نفت

5-سهامدار شرکت های نورد فولاد خراسان و مجتمع فولاد خراسان (سهامی عام)

6- عضو هیات مدیره مجتمع کشتی سازی خلیج فارس( با امضای اکبر ترکان)

7-........

 

 

پرونده های مسکوت و مختومه مهدی هاشمی

در سالهای اخیر و به واسطه عملکرد سوء و مجرمانه مهدی هاشمی بیش از 15 پرونده اتهامی علیه وی در واحد های نظارتی تشکیل گردیده که اکثر این پرونده ها با اعمال نفوذ، روند رسیدگی به آنها مختومه شده یا مسکوت مانده است.

در بیان دلایل مسکوت ماندن این پرونده ها ذکر این مثال کفایت می کند که در میان اسنادی که اخیراً به دست آمده، پیش نویس برخی احکام گزارش های نهادهای نظارتی، پیش از دستور و امضای نهایی آن نهاد های نظارتی و در مرحله پیش نویس و مینوت همگی در اختیار مهدی هاشمی بوده و وی پیش از صدور با دستخط خود بر روی این پیش نویس ها اعمال نظر کرده که این نظرات عیناً در حکم قطعی اعمال شده است!

اما برخی پرونده های مفتوح مفاسد اقتصادی مهدی هاشمی به شرح زیر می باشد:

اختلاس در زمان مدیریت شرکت بهینه سازی مصرف سوخت

1- مهدی هاشمی در زمان مدیریت شرکت بهینه سازی مصرف سوخت در سالهای 82 تا84 مبلغ ده میلیارد و بیست و سه میلیون و پانصد و سی و یک هزار تومان که با احتساب کاهش ارزش وجه مذکور به مدت 7 سال اکنون به مبلغ شانزده میلیارد و یکصد و شصت و دو میلیون و هشتصد و سی و یک هزار تومان رسیده اختلاس نموده و اسناد و فاکتور های جعلی ارائه کرده است. در آن سالها هیچ نهاد نظارتی جرئت و جسارت بررسی عملکرد مالی این شرکت را نداشته اما در دولت نهم حسابرس داخلی شرکت، رسماً موضوع سوء جریان مالی مذکور را گزارش کرده است. (به پیوست 500 صفحه از مستندات تقدیم می گردد).

اختلاس از شرکت مهندسی ساخت تاسیسات دریایی

2- براساس گزارش سازمان بازرسی کل کشور به شماره 40956/85/32 مهدی هاشمی مبلغ 520 میلیون ریال از وجوه شرکت مهندسی ساخت تاسیسات دریایی را اختلاس کرده است. همچنین مشارکت مدنی وی با شرکتی به نام شناور سکوساز ((شنکو)) فاقد وجاهت قانونی عنوان شده است.

3- پرونده اتهامی مهدی هاشمی در یکی از نهاد های نظارتی همچنان در دست رسیدگی است که آخرین مکاتبه آنها به شماره 1902/97/87 در تاریخ 26/3/1388 با مهدی هاشمی صورت گرفته ولیکن وی از هر گونه پاسخگویی امتناع کرده است.

اسناد سری نفتی در دفتر دانشگاه آزاد چه می کند؟

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیات منصفه

در دفتر هیات امنای دانشگاه آزاد انواع و اقسام اسناد و پرونده های محرمانه، قراردادها، مکاتبات، ترازنامه ها و اسناد برخی شرکت ها که حدود 150 زونکن می شود، وجود داشته است. تمرکز فعالیت های ویژه اقتصادی مهدی هاشمی در زمینه های نفت، گاز، نیروگاه ها، سهام بورس، معادن مس و سنگ گل گهرو ... می باشد و اسناد شرکت ها و زمینه های کاری ذیل در این دفتر وجود داشته است:

1-کرسنت 2- پترو پارس 3- استات اویل 4- تاسیسات دریایی 5- شرکت ملی نفتکش 6- گزارش واگذاری بسیاری از شرکت ها 7- پروژه های نفتی از جمله میدان های نفتی آزادگان و ابوذر 8- نقشه های محرمانه از معادن از جمله مس و سیمان 9-برخی مذاکرات نهاد های اقتصادی با طرف های خارجی 10- مکاتبات و مذاکرات با شرکت های رنو فرانسه و فیات 11- مکاتبات محرمانه در زمینه پارس جنوبی 12- گزارش های خاص درباره صندوق ذخیره ارزی کشور

به نظر شما هزاران برگ اسناد محرمانه و سری کشور چرا باید در دفتر مهدی هاشمی آنهم در دفتر هیات امنای دانشگاه آزاد، نگهداری شود؟

اگر به این پرسش، پاسخ دقیقی داده شود مفهوم تیتر روز 26 خرداد 1388 روزنامه ایران در مورد مبارزه با مفاسد اقتصادی مهدی هاشمی بیشتر نمایان می گردد.

اتهامات مهدی هاشمی در فتنه 88 و اغتشاش ها در تهران

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیأت منصفه

مواجهه شما با این پرونده و مواجهه دستگاه قضایی با پرونده مفاسد امنیتی، اخلاقی و اقتصادی مهدی هاشمی محکی جدی در برابر افکار عمومی است. مهدی هاشمی یکی از نمادهای اصلی فتنه 88 است. او همانگونه که جناب آقای اکبر هاشمی رفسنجانی اظهار داشت پشت صحنه کمیته به اصطلاح صیانت از آرا بود و تهمت تقلب به نظام جمهوری اسلامی از اتاق فکر او خارج شد. مهدی هاشمی سازمان دهنده اوباش و اراذل برای ناامن کردن تهران بود و فقط برای یک شب اغتشاش و به آتش کشیدن یکی از میادین شمال تهران، دویست میلیون تومان خرج کرد. مهدی هاشمی و آدمهایش ده روز کوشیدند تا اغتشاشگران را در خیابان ها نگه دارند تا به خیال باطل خود، اقتدار نظام مردمی را بشکنند. مهدی هاشمی مؤسس سایت های اینترنتی است که نظام را متهم کردند و در آتش فتنه دمیدند و اکنون بسیاری از عوامل این سایت ها محاکمه و در زندانند.

مهدی هاشمی نماد فتنه 88 است، فتنه ای آمریکایی که او فرمانده پیاده نظام طبقه متوسط مدرنی است که خود در تولد، رشد و ثروت مند شدن این طبقه، نقش اساسی داشته و برای حفظ ثروت باد آورده شان به دنبال کسب قدرت سیاسی با استفاده از شورش اشرافیت بر جمهوریت نظام بودند. فتنه ای که صحنه گردانان اصلی اش به دنبال تسخیر ایران بوده اند وسالها بعد مشخص خواهد شد که چه توطئه خطرناکی در پشت آن نهفته بود. فتنه ای که ضربه سختی به روند کار و پیشرفت کشور زد و به دشمن روحیه داد.

 

 

مهدی هاشمی و مدیریت سایت ضد انقلابی جمهوریت و هزینه های میلیونی انتخابات از بیت المال

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیات منصفه

در این جا توجه شما را به برخی اظهارنظرها و اعتراف ها درباره عملکرد مهدی هاشمی جلب می کنم:

1- حمزه کرمی (مدیر کل سیاسی نهاد ریاست جمهوری در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی) اعتراف می کند: با توجه به اینکه این جانب مدیر اسمی سایت جمهوریت بودم و در واقع مدیر رسمی این سایت، مهدی هاشمی بود، از دادگاه اجازه می‌خواهم که ابتدا مسائل مربوط به انتخابات نهم ریاست جمهوری را توضیح بدهم. مهدی هاشمی معتقد بود که انتخابات در ایران با پول بیت المال برگزار می‌شود و اعتقادی به هزینه شخصی برای انتخابات نداشت. لذا بنده با وی صحبت کردم و البته گوشزد هم کردم که استفاده از پول بیت المال در انتخابات جرم است ولی مهدی هاشمی نمی‌پذیرفت. شرکت‌های مختلفی هم با این سازمان قرارداد داشتند که از جمله این شرکت‌ها شرکتی با مدیریت آقای امیرعلی آقایاری بود که کار این شرکت نیز ساخت تیزر‌های تبلیغاتی و در کل تبلیغ بود. همه روسای این شرکت‌هایی که با سازمان بهینه سازی قرارداد داشتند از دوستان مهدی هاشمی بودند و آمادگی گرفتن پول تحت عنوان بهینه سازی و تبلیغات انتخاباتی برای کاندیدای مد نظر مهدی هاشمی را داشتند و این شرکت‌ها با سند سازی‌های صورت گرفته، موظف شدند که کار تبلیغاتی برای مهدی هاشمی انجام بدهند. یک شرکت 500 میلیون تومان برای چاپ یک میلیون جلد کتاب پول دریافت کرده بود در حالی که تنها 25 هزار جلد چاپ شد و مابقی پول، صرف تبلیغات مورد نظر مهدی هاشمی شد. مهدی هاشمی معتقد به پولشویی بود. وی پول‌هایی را از سازمان بهینه سازی دریافت می‌کرد و آنها را مکررا به دلار و ریال تبدیل می‌کرد. وقتی که دلیل این کار را از وی پرسیدیم، وی گفت که با این کار کسی نمی‌تواند منشاء پول‌ها را کشف کند. با فشار مهدی هاشمی از سازمان بهینه سازی مصرف سوخت به منظور تبلیغات در دوره نهم انتخابات ریاست جمهوری برای پدرش پول برداشت می‌شد و مهدی هاشمی پس از شکست پدرش در انتخابات به اقدامات خود ادامه داد و مابقی پول‌های باقی مانده و بدهکار شده خود را نیز به شرکت‌هایی که برای پدرش تبلیغ می‌کردند، پرداخت کرد. پول‌هایی که وی برای تبلیغات در انتخابات نهم ریاست جمهوری برای پدرش هزینه کرد معادل 2 میلیارد تومان بود. مهدی هاشمی با بنده صحبت کرده و گفت که ما باید برای انتخابات کار رسانه‌ای قوی‌ای را آغاز کنیم. چند روز بعد هم در جلسه ای، جاسبی به بنده گفت که باید هر کاری انجام دهیم تا هر کسی به غیر از احمدی نژاد رئیس جمهور شود. از این رو ما نیز سایت جمهوریت را با مدیریت رسمی مهدی هاشمی راه اندازی کردیم. با فشارهای مهدی هاشمی، این سایت تبدیل به سایت تضعیف کننده سازمان‌های نظامی از جمله بسیج و سپاه و سازمان‌های دولتی شد و حتی این سایت خدمات دولت را نیز پول پاشی معرفی می‌کرد و کار به جایی کشید که این سایت بر خلاف واقعیت، شبهه تقلب در انتخابات را تلقین کرد. مهدی هاشمی حتی مطالب تندتری را برای انتشار به سایت جمهوریت ارائه می‌داد که از جمله مطالب می توان به گزارشی که 2 روز قبل از انتخابات توسط وی به ما داده شده، اشاره کنم که در این گزارش فرمانده بسیج متهم به تخریب و تضعیف میر حسین موسوی شده بود، البته ما این گزارش را هرگز منتشر نکردیم.

تخلفی که تابه حال کسی به آن ورود نکرده

حمزه کرمی همچنین می افزاید: تخلفی که تابحال درباره آن کسی ورود نکرده، خرید آبگرمکن های خورشیدی و نصب در روستا های خراسان شمالی و جنوبی و استانهای محروم مانند کهکیلویه بود. پیمانکاران مجبور بودند برای مخارج انتخابات، مبالغی را نقداً به افراد مهدی پرداخت کنند.

تغییر استراتژی مهدی هاشمی از تخریب دولت به تخریب نظام

2- محمدرضا نوربخش، سردبیر ارگان دانشگاه آزاد درباره اهداف انتخاباتی مهدی هاشمی می‌گوید: در ماه پایانی منتج به انتخابات که مهدی هاشمی در کمیته صیانت از آرا عضویت یافت آقای کرمی عملاً اداره سایت را برعهده گرفت و بحث پیروزی قطعی موسوی در انتخابات را مطرح کرد و در همین زمینه نظرسنجی‌های غیرمستندی نیز منتشر می‌شد. القای تقلب در انتخابات از این طریق صورت می‌گرفت که یا موسوی برنده انتخابات است و یا در انتخابات تقلب شده و اگر این فرآیند با سلامت برگزار شود اصلاح طلبان پیروز هستند. حتی در آن زمان مشخصاً از انتشار چند گفت‌وگو با حامیان دولت که معتقد بودند محمود احمدی‌نژاد پیروز انتخابات است جلوگیری شد و آقای کرمی به ما می‌گفت این افراد زمینه انجام تقلب را فراهم می‌کنند. در ابتدای همکاری با سایت جمهوریت این ذهنیت وجود داشت که این سایت انتخاباتی است ولی رفته‌رفته متوجه شدیم استراتژی و سوژه‌های مهدی هاشمی وسیع‌تر از خط تخریب دولت است و سیبل ما از دولت به نظام تغییر یافت و بین این سایت و رسانه‌های ضد انقلاب همسویی ایجاد شد.

مهدی هاشمی در آشوب خیابانی هم فعال بود

3- محمد علی ابطحی نیز اعترافات مهمی دارد: به خیابان آوردن جمعیت قبل از انتخابات مقدمه‌ای بود برای به خیابان آوردن آنها در شب شنبه، افرادی مانند فاتح، تاج زاده، خاتمی و ستادش، مهدی هاشمی و آدمهایش برای اینکه جمعیت را در خیابان‌های شهر نگه دارند خیلی فعال بودند و همه اینها در پیش‌بینی و طراحی برنامه برای شب شنبه نقش داشتند. خاتمی، فاتح و مهدی هاشمی می‌گفتند برنده شدن در این انتخابات خیلی با انتخاب‌های دیگر فرق دارد، در این وسط جریان اصول گرا و رهبر دیگر نمی توانند سرشان را بلند کنند و این به معنای یکسره کردن کار است.

استفاده از بیت المال برای هزینه انتخاباتی

4-هدایت آقایی (معاون وزیر صنایع در دولت خاتمی و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران) اعتراف می کند: مهدی هاشمی به دلیل ارتباطات خاصی که داشت برای برخی اقدامات خود و فعالیت های انتخاباتی، در جلسه ای با حضور برخی دوستان، مبلغ یکصد میلیون تومان به صورت تراول چک از رضا ویسه دریافت کرد.

آقایی می افزاید: مجید احمدی (یکی از دوستان احمدرضا گودرزی در کانادا که فعلاً از توضیح درباره هویت آنها خودداری می شود) دو سال پیش نقل کرد مهدی برای انتقال یک میلیون دلار یا بیشتر از کانادا به ایران از کیف دستی استفاده می کرد که در یکی از سفرها با وجود اطلاع و برخورد مأموران، توانست این پول را جابجا کند.

داستان استات اویل برای کسی پوشیده نیست و برخی روایات مبلغ تخلف مهدی را 15 میلیون دلار ذکر کرده اند.

در بهینه سازی اگرکسی می خواست سیلندر CNG وارد کند نیاز به تأیید تیم مهدی داشت؛ آنها به واسطه یکی از معاونان بهینه سازی از افراد حق حساب می گرفتند که یکی از بستگان همسرم مستند قطعی آن را در اختیار دارد.

5- هادی عرب قبادی می گوید: قرار بود در بهینه سازی صدها هزار نسخه کتاب برای کودکان منتشر کنیم که به جای آن 25 هزار نسخه چاپ شد و مابه التفاوت 350 میلیون تومانی بابت تسویه مطالبات حسن معادی خواه( نشرذره ) به وی پرداخت گردید.

 

 

فاکتورهای صوری

بنا به دلایلی از بیان توضیحاتی در قبال برخی افراد دیگر مرتبط با مهدی هاشمی خودداری می شود و لیکن صرفاً به بیان اسامی چند نفر که ارتباطات ویژه با مهدی هاشمی دارند، اشاره می گردد.

1- شمس الدین عیسایی

2- رضا بهزادیان

3- غلامحسین کرباسچی

4- علی هاشمی بهرمانی

5- مجتبی ناطق نوری

6- حسن معادیخواه

7- امیرعلی آقایاری که فرد اخیر می گوید: بارها و بارها در این سالها با فاکتورهای صوری و غیرقانونی به دستور مهدی از بودجه شرکت بهینه سازی برداشت کردیم و در اموری که مهدی می گفت هزینه می شد.

مهدی هاشمی می داند که بازگشت چه عواقبی در پی خواهد داشت

ریاست محترم دادگاه و اعضای محترم هیأت منصفه

ما سناریوی بازگشت مهدی هاشمی به کشور را که در برخی محافل سیاسی و رسانه ای مطرح شده، سناریویی حقیقی نمی دانیم. مهدی هاشمی می داند که بازگشت به کشور چه عواقبی برای او خواهد داشت. اراده نظام جمهوری اسلامی برای برخورد با این آقازادة مفسد، قاطع و بران است و ما امیدواریم اجرای عدالت برای مهدی هاشمی از همین دادگاه شروع شود و در نهایت به برخورد قاطع و پشیمان کننده برای مهدی هاشمی خاتمه یابد. معتقدیم که نظام جمهوری اسلامی برای برخورد با مهدی هاشمی به عنوان نماد فتنه و فساد، لحظه ای تردید ندارد و درباره فشار منتقدین بایستی گفت: آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.

 

 

مهدی هاشمی سیاست شکایت های فله ای در پیش گرفته است

در انتها تأکید می کنم حال که گستاخی این متهم بزرگ مفاسد اقتصادی به این جا رسیده که علیرغم فراری شدن و پناه بردن به دامن دشمنان این ملت، سیاست طرح شکایت های متعدد و فله ای را در پیش گرفته و مانند یک دزد پر زور که یقه صاحبخانه را می گیرد، به غوغا سالاری پرداخته، براساس احساس تکلیف انقلابی و مردمی بر خود واجب می دانیم که از این پس با هر شکایت این متهم فاسد، لااقل 10 سند را در هر نوبت منتشر نماییم تا شاید گوشه ای از صبر و مظلومیت نظام نمایان شود.

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

اشاره: امروز (دوشنبه 8/9/1389) خبری تأسف بار دل امت اسلامی ایران عزیز را لرزاند. 

بار دیگر دست پلید استکبار جهانی گلی را پرپر کرد. در این باره گفتنی زیاد است که به اندکی بسنده می‌کنم. 

    

یک- شهادت استاد دکتر مجید شهریاری اگر چه رویدادی تأسف بار است و باید آن را تسلیت گفت، اما در مکتب شیعه آموخته‌ایم که شهادت بزرگ‌ترین نعمتی است که خداوند تبارک و تعالی به بهترین بندگانش و به جامعه‌ی اسلامی عطا می‌کند. قطعاً خون شهید آینده‌ی امت اسلام را بیمه می‌کند. دشمن گمان می‌کرد که با عروج این استاد بزرگ، خسارتی به توان علمی و هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران وارد می‌شود، اما تا آنجا که بنده تحقیق کردم، پروژه‌های در دست شهید شهریاری، تماماً طراحی و ثبت و ضبط شده است و با توجه به مشغله‌ی کاری دکتر شهریاری، روند اصلی اجرا در دست متخصصین دیگری است که اغلب در چتر امنیتی ویژه‌ای قرار دارند و کمترین توقفی در برنامه‌ها به وجود نمی‌آید و طبق آخرین خبر، هیئت مدیره‌ی بزرگ‌ترین پروژه‌ی هسته‌ای در حال اجرا، هم قسم شده‌اند که برنامه‌ی زمانی پیش بینی شده برای اجرای نهایی پروژه را تا سی درصد کاهش دهند. ضمن اینکه دانشجویان و رهروان آن شهید عزیز، برای ارتقای سطح علمی و فناوری کشور، و برای فتح قله‌های جدید علمی و تخصصی، عزمی صدچندان یافته‌اند.

  

 

دو- زیاد می‌شنویم که دوستانی خود را طالب شهادت می‌خوانند. این خیلی خوب است ولی کافی نیست! فقط در هنگامه‌ی جهاد با استکبار جهانی (دفاع مقدس) شهادت هدیه‌ای از طرف خداوند بود و به تمام رزمندگان عطا می‌شد و هر که می‌خواست می‌پذیرفت، اما پس از آنکه باری به هر تقدیر بساط جهاد با دشمنان جمهوری اسلامی ایران (بخوانید عرصه‌ی نبرد با دشمنان اسلام ناب محمّدی) برچیده شد، دیگر شهادت متاعی آسمانی و رفیع است که به هر بی سر و پایی و حتی به هر آرزومندی نخواهد رسید. شاعر چه نیک سروده است که «در مسلخ عشق جز نکو را نکشند / روبه صفتان زشت خو را نکشند!» پس از دفاع مقدس، دیگر شهید شدن آسان نیست؛ برای رسیدن به این افتخار بی‌نظیر باید جهادگر بود، باید خالص بود، باید عاشق الله بود، باید «سر»«باز» ولایت بود، باید عبد بود، باید صالح بود، باید لطیف بود، باید مهربان بود، باید خواب و خور و تفریح را فدای ادای تکلیف کرد، باید عزت و آبرو و پز و پرستیژ را با خدا معامله کرد! و این همه مگر به آسانی در کسی جمع می‌شود؟ برای اینکه ذهنمان روشن شود بیایید به حافظه‌ی تاریخ معاصرمان رجوع کنیم و ببینیم آنها که بعد از دفاع مقدّس شهید شدند چه کسانی بودند. وقتی نام‌ها را ردیف کردیم، ویژگی‌هایشان را بازخوانی کنیم و بدانیم که راه شهادت را باید آن گونه برویم که رهروان رفته اند. رهروانی چون: آقا سید مرتضی آوینی، امیر سپهبد صیاد شیرازی، سردار شهید احمد کاظمی، ... و این شهید عزیز دکتر مجید شهریاری. آری عزیزان، شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی چه خوش گفت که «بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند»!

  

 

سه- در بخش قبل وقتی از شهیدان پس از دفاع مقدس گفتم، بقیةالشهدای دفاع مقدس، مثل شیمیایی‌ها و قطع نخاعی‌ها را نیاوردم، چرا که اینان هدیه‌شان را در همان دوران دریافت کرده‌اند و این روزها با درد و رنج و خون دل و غربت، هدیه‌شان نقد می‌شود و به سوی دوست پرواز می‌کنند. بگذارید باز هم یادی بکنیم از سیّد شهیدان اهل قلم، آقا مرتضی آوینی، آن گاه که می‌گفت:«ای شقایق‌های آتش گرفته! دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد. آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟»

دعا بفرمایید.

امام خمینی(ره): هاشمی رفسنجانی دروغ می‌گوید

اپیزود نخست: دیشب خواب عجیبی دیدم. حضرت امام خمینی(ره) به خوابم آمدند و در حالی که در خواب می‏دانستم ایشان در قید حیات نیستند، خیلی به من لطف داشتند. بعد فرمودند:«نامحرمانه‏ات خیلی خوب است و من هر روز می‏خوانم.» بعد از این جانب خواستند مطلبی را در وبلاگ بنویسم.

ایشان فرمودند:«چون تو رزمنده و جانباز شیمیایی هستی، حرفت به غایت تأثیر گذار است. برو در وبلاگت بنویس هاشمی رفسنجانی دروغ می‏گوید.:» گفتم:«چه چیز را دروغ می‏گوید؟» گفتند:«به مزار من آمده و در حضور من گفته که خمینی در ماه مبارک به خوابش رفته. بنویس غلط کرده است. بنویس من اگر دلم هم بخواهد به خواب او هم بروم و نصیحتش کنم اذن ندارم!» گفتم:«ای امام! من نمی‏دانم او دقیقا چه گفته تا بتوانم مطلب را پرورش دهم؟» ایشان فرمودند:«برو در سایت جماران بخوان.» بعد فرمودند:«از قول من بنویس مگر من بارها به تو نگفتم که سیاست مختلط با دروغ را اسلام قبول ندارد؟ اما تو چند بار گوش ندادی و نتیجه‏اش را هم دیدی و ما هم دیدیدم. مگر ندیدی آن وقت‏ها که بچه‏هایت کوچک بودند چقدر به دیگران سفارش می‏کردم مراقب رفتار بچه‏هایتان باشید؟ مگر یادت رفته یک بار من و تو با هم بودیم، همان روزی که یک کلت درآوردی و کناری گذاشتی و گفتی این سلاح را از سوریه برایت آورده‏اند. آن روز در مورد آقای [...] گفتم ایشان که امروز پای حکم اعدام پسرش را امضا کرده مسلمان واقعی است؟ چرا مواظب اهل بیت خودت نیستی؟» بعد امام(ره) فرمودند:«بنویس مگر یادت رفته چقدر سفارش خامنه‏ای را به تو کردم. حالا که او ولی فقیه مسلمین هم هست. مگر تو نمی‏دانی که اطاعت از او فرض است؟ چرا خلاف عمل می‏کنی؟»

به یاد سیدحسن افتادم و خواستم در مورد او سؤال کنم، اما زبانم نچرخید. امام(ره) انگار ذهنم را خوانده باشند گفتند:«برای او به شما پیغامی ندارم» و اضافه کردند:«حجت بر او تمام است». بعد خواستند بروند که گفتم لطفا مرا هم راهنمایی کنید. فرمودند: مشکلت چیست؟ گفتم: زندگی‏ام راضی‏ام نمی‏کند. دلم هوای جبهه و شهادت را دارد اما آن فضای معنوی جبهه‏ها در شهر پیدا نمی‏شود. فرمودند:«گناه هم می‏کنی؟» گفتم:«زیاد.» گفتند:«توبه کن!» گریه کردم و از خواب بیدار شدم.  

  

اپیزود دوم: آیا  شما اپیزود اول را باور دارید؟ آیا آن را رد می‏کنید؟ آیا از امیر عباس مدرک می‏خواهید؟ درست است. شما حق دارید به همین راحتی خواب مرا رد کنید. می‏توانید مدعی باشید که دروغ می‏گویم. اگر بخواهید به بنده ارفاق کنید، می‏توانید بگویید حتی اگر دقیقاً این خواب را هم دیده باشی، باز خواب تو حجت نیست. می‏توانید بگویید برای خودت هم اگر حجت باشد، اما برای ما حجت نیست.

به همین دلیل سخن ما با حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی که در مرقد امام(ره) به نقل خواب پرداخته است، همین است. آقای هاشمی! شما به چه حقی این همه بیانات مستند حضرت امام(ره) را رها کرده‏اید و به تعریف خواب‏هایی پرداخته‏اید که ما اجازه داریم از اصل وجودش را قبول نکنیم؟ آیا هیچ کلام مستندی از حضرت امام خمینی(ره) که سازگار با شرایط کنونی جامعه باشد، سراغ نداشتید؟ یا اینکه برای فرار از واقعیت موجود، مصلحت را سیر در فضای وهم آلود خواب تشخیص دادید؟ شما خودتان هم در هنگام تعریف خواب گفته‏اید:«البته اینها خواب هستند و نمیشود اینها را حجت دانست»، سلّمنا، پس چرا با تعریف خواب‏های بی‏اهمیت که هیچ حجت شرعی، عرفی و عقلی ندارد، وقت مردم را می‏گیرید؟ ما حق داریم از شما همراهی با نظام مقدس جمهوری اسلامی و سربازی ولایت فقیه را مطالبه کنیم. ما از شما می‏خواهیم به جای این حاشیه رفتن‏ها به تکلیف خود عمل کنید. بعد از همراهی با ولایت به عنوان یک سرباز – و نه به عنوان همرزم قدیمی و مدعی سهم‏خواهی از قانون و مردم و بیت المال – از شما مطالبه می‏کنیم که دست از یاری منافقین و فتنه‏گران بردارید و آنها را محکوم کنید و خود برایشان طراحی نقشه نکنید و در سینه‏های بیمار، آتش ندمید و آتشفشانی را که خود روشن کرده‏اید به رخ مقام معظم ولایت نکشید! از شما انتظار داریم واقعاً انقلابی و ولایتمدار باشید و گرنه شما که می‏دانید پاسخ نهایی این ملت به آنها که از ولایت می‏برند چه خواهد بود؟!  

  

 

اپیزود سوم: این جانب احترام زاید الوصفی برای خانواده محترم شهدا قائل هستم. ما هرچه داریم از شهداست و محترم‏ترین قشر جامعه را ایشان می‏دانم. اما گاه در میان هزاران، موردی پیدا می‏شود که پشت پا به راه و رسم عزیزانشان می‏زند.

ماجرا از این قرار است که چندین سال پیش (اتفاقاً در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی) داماد ما یک منزل مسکونی را برای خرید قولنامه کرده بود. مالک که همسر یک شهید بود و به گفته خودش به همراه برادرش در بنگاه حاضر می‏شد. مرد مذکور همواره بی‏سیمی به همراه داشت و می‏گفت اطلاعاتی است. تا معامله به مرحله ثبت رسمی برسد، مبلغ قابل توجهی به بهای ساختمان اضافه شد. همسر شهید با بالارفتن قیمت خواستار فسخ قولنامه بدون پرداخت مبلغ واقولی شده بود و گفته بود که همسرم به خوابم آمده و گفته که به خاطر بچه‏ها خانه را نفروش. خواهر بنده و دامادمان با اینکه می‏دانستند او راست نمی‏گوید، ولی با این اوضاع خجالت می‏کشیدند خلاف ادعای او سخنی بگویند. همسر شهید منزل دیگری متعلق به خودش را در نقطه‏ای دیگر از شهر معرفی کرده بود و به قیمت روز (با کلی ضرری که شامل حال داماد ما شده بود) قولنامه کرده بودند. تا اینکه روند صعودی قیمت املاک ادامه داشت و حاج‏خانم باز هم یاد خواب دیدن افتاد. خواهرم با بنده تماس گرفت و گفت:«در بنگاه هستیم و همسرشهید می‏گوید که همسرم را خواب دیده‏ام و گفته است که اصلاً از فروش ساختمان منصرف شو.» خواهرم همچنین گفت:«ما در این چند ماه به خاطر معطل کردن این زن و بالارفتن قیمت‏ها کلی عقب افتاده‏ایم، اگر از ابتدا با شخص دیگری معامله کرده بودیم، اکنون کلی جلو بودیم.» به خواهرم گفتم:«بگو باید فکر کنیم و روز دیگری را در بنگاه قرار بگذار.» ایشان پرسید:«طرحت چیست؟» گفتم:«فعلا قرار را به تعویق بیندازید.» از آنجا که از ابتدا معلوم بود آن شخص بی‏سیم به دست هر که باشد اطلاعاتی نیست، از دوستان خواستم آمارش را دربیاورند.

از قضا آن شخص در سازمان منابع طبیعی کار می‏کرد نه اطلاعات و ثانیاً برادر حاج‏خانم نبود، بلکه شوهر او بود و برای اینکه حقوق زن از بنیاد شهید قطع نشود، موضوع را علنی نکرده بودند! به خواهرم گفتم:«وقتی رفتید بنگاه بگو من شوهرت را خواب دیده‏ام و گفته زنم دروغ می‏گوید و معامله را به هم نزنید. اگر اعتراض کرد بگویید شوهرت گفته این مرد هم که در بنگاه است نه اطلاعاتی است و نه برادرت.» اگر باز سماجت کردند، تماس بگیر تا اطلاعات دقیق‏تر بدهم. در بنگاه حاضر شده بودند و موضوع خواب و دروغ حاج خانم را که گفته بودند، حاج خانم ابتدا شلوغ‏کاری کرده بود و بعد آنها بدون اشاره به موضوع شغل، گفته بودند:«اگر این مرد برادرت است بگو کارت شناسایی ارائه کند.» در این حین و در شلوغی، معلوم نشده بود که آن مرد بی‏نوا چگونه و چه زمان از بنگاه متواری شده است. باری معامله فسخ نشد و دروغ‏گو رسوا گشت.

آری عزیزان، دروغ‏گو دشمن خداست و سرنوشتی جز رسوایی در انتظار او نخواهد بود. 

 

لینک مرتبط: هاشمی رفسنجانی شکستنی است [لینک]

شعار مرگ بر مشایی در راه است

شعار مرگ بر مشایی در راه است

 

 

زمانی که مشایی از «دوستی با مردم اسرائیل» سخن گفت، دوستانی که این جانب را شاغل در نهاد ریاست جمهوری می‏دانستند، تماس می‏گرفتند و می‏پرسیدند که جواب منتقدین را چه بدهیم؟ بنده می‏گفتم:«هیچی، بگویید حرف غلطی است و حمایت دکتر از مشایی نیز اشتباه است». بگذریم که برخی دوستان بنا به عشق و ارادت به دولت اصولگرا، افسانه‏ها ساختند و حتی مواضع مشایی را در چارچوب یک «طرح فریب» معرفی کردند که بنده همواره با این توجیه مقابله کرده‏ام. 

   

 

زمان گذشت مقام معظم رهبری فرمودند حرف مشایی غلط بوده است. بار دیگر رهبر معظم انقلاب در نامه‏ای از دکتر احمدی نژاد خواستند که مشایی در جایگاه معاون اولی قرار نگیرد. این نامه با تأخیر و بدون رعایت ادب ولایتمداری پاسخ داده شد و نهایتا شبح مشایی در نهاد ریاست جمهوری سایه افکند. افاضات عجیب و غریب مشایی - که به عقیده نگارنده خاستگاه آن منیّت و نفسانیّت است - همچنان ادامه دارد و اکنون به نقطه‏ای حساس (مکتب ایرانی) رسیده است و بازخورد این افاضات ، متفاوت و جالب توجه است: 

  

 

  • از یک طرف منافقین ملّی – مذهبی هستند که خیلی پیشتر این عقیده انحرافی را داشته‏اند. ایشان هیچگاه امثال مشایی را به درون خود راه نمی‏دهند و حتی او را باور نیز نمی‏کنند، اما نمی‏توانند خوش‏حالی خود را مخفی کنند که یکی بیخ گوش احمدی نژاد پیدا شده و اصول دین غربی آنها را تکرار می‏کند.
  • یک طرف نیز طاغوتیان و ضدانقلاب خارج از کشور هستند، که حال و روزشان زیاد با منافقین ملی – مذهبی داخل کشور تفاوتی ندارد.
  • علمای اعلام و مقام‏های برجسته دینی سکوت را جایز ندانسته‏اند و تمام قد در برابر این انحراف موضع گرفته‏اند و مصرانه از دکتر احمدی نژاد خواسته‏اند که این بلندگوی التقاط را خاموش سازد. حتی آیت الله مصباح یزدی که دوست و دشمن وی را حامی شماره یک احمدی نژاد می‏شناسند، در این زمینه کوتاه نیامده است و مشایی را محکوم کرده است.
  • طرف دیگر ماجرا نخبگان سیاسی اصولگرا هستند. این دسته ضمن محکوم کردن مشایی و باطل دانستن آرای اعتقادی او، اما بسیار مواظبت می‏کنند که به نوعی نظر ندهند که باعث تضعیف جریان اصولگرایی شود.
  • اقلیت سیاسی کشور به اضافه‏ی جریان انحرافی اصولگرایی نیز در این معرکه صرفاً در پی عقده گشایی هستند، اما از آنجا که عده‏ای ندارند و مورد توجه مردم نیستند، تحرک ایشان به حساب نمی‏آید.
  • طرف اصلی ماجرا اما مردم هستند. شعور جمعی مردم همواره دوست را از دشمن، خدمتگزار را از منافق و حق را از باطل تشخیص داده است. مردم نه قسم نابه جای حضرت عباس را باور می‏کنند، نه به صغرا کبرای سیاستمداران توجه می‏کنند (حتی اگر شخص رئیس جمهور باشد) و نه کاری دارند که در بوق و کرنای معاندین و مخالفین نظام مقدس جمهوری اسلامی چه می‏گذرد. ملت شریف ایران فقط گوش و هوش به بیانات و مواضع رهبر معظم انقلاب دارند و با تمام قوا و با شور و شعور در برابر ناخالصی‌ها موضع می‏گیرند.

 

 

این چنین است که بنده پیش بینی می‏کنم اگر در مواضع التقاطی مشایی تغییر مثبتی رخ ندهد و یا اگر رئیس جمهور مکتبی، مشایی را سرجایش ننشاند، در آینده نزدیک شعار «مرگ بر مشایی» در اجتماعات ملت شهیدپرور ایران طنین انداز شود.  

 

 

پ.ن: لازم است تأکید کنم که اگر باز هم به عقب برگردیم و بنا باشد در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنیم، این جانب همچنان با اطمینان به دکتر احمدی نژاد رأی خواهم داد. درست که دکتر اشتباهاتی دارد، اما مشی اصولگرایانه وی و ولایتمداری او نمونه است. دکتر به کسانی که علناً افکار غربی دارند و در برابر نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه فقیه موضع می‏‏گیرند، شرف دارد. همچنان معتقدم ادامه گفتمان انقلاب اسلامی و راه شهیدان و حضرت امام(ره) با ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد میّسر است و خطاهای دکتر اولاً قابل جبران است و ثانیاً در برابر امتیازات مثبت او عددی نیست.

آقای تاج زاده کار شما تمام است!

اشاره: در پی انتشار نامه مصطفی تاج‌زاده عضو شورای مرکزی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تحت عنوان«پدر، ‌‌مادر ما بازهم متهمیم»، ‌یکی از مطلعین ‌پرونده تاج‌زاده طی مقاله‌ای به برخی ادعاهای وی پاسخ داد. به گزارش سایت«افشا ‌نیوز»، ‌متن این مقاله به شرح ذیل می‌باشد: ‌ 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون

امروز مقاله نسبتاً مطولی را دیدم که ظاهراً به قلم آقای مصطفی تاج‌زاده نگارش شده بود. ‌در این مقاله تحت عنوان «پدر، ‌مادر ما باز هم متهمیم» نویسنده تلاش کرده است نظام را یکسره باطل و سیاه نشان دهد. ‌آن بخشی که بیشتر نظر من را جلب کرد و موجب شد قلم به دست گیرم و برحسب وظیفه پرده از واقعیت کنار بزنم ادعاهای غیر واقعی بود که نویسنده در مورد زندان و بازجویان مطرح کرده بود. ‌در مقاله مذکور فضای زندان چنان مخوف تصویر شده است که هر خواننده‌ای را تحت تأثیر قرار می‌دهد تا ضمیر ناهوشیار خواننده، ‌نویسنده را به خاطر مقاومت در آن شرایط طاقت فرسا به مثابه قهرمانی تحسین نماید. ‌آنقدر فضای این نوشته تند و غیرمنصفانه است که هنوز انتساب آن به آقای تاج‌زاده برایم غیر قابل باور می‌باشد و آنچه تردیدم را بیشتر می‌کند سبک و سیاق قلمی است که مطابقت چندانی با قلم آقای مصطفی تاج‌زاده ندارد، ‌به علاوه اینکه هنوز مصطفی را لوطی‌تر از آن می‌شناسم که به این زودی نمکدان بشکند. ‌

  

من به واسطه شغلم به طور غیرمستقیم یکی از مطلعین پرونده آقای تاج‌زاده هستم که در ادامه با ذکر نکاتی خطاب به وی اطمینانش را نسبت به این ادعا حاصل خواهم نمود. ‌آقای تاج زاده، ‌واقعاً قول و قرارهایتان و گفت و شنودهایتان را با رفقای به اصطلاح بازجویت فراموش کرده‌ای یا مسأله چیز دیگری است؟‌ای کاش مرا مجبور نمی‌کردی مسائل را اینگونه شفاف بیان کنم اما چه کنم که من اگر تحمل هر چیزی را داشته باشم تحمل بی‌انصافی و بی‌معرفتی را ندارم. ‌ آقا مصطفی آیا مسئولان پرونده اتهامی جنابعالی عاشق چشم و ابروی تو بودند که بدون وثیقه و برخلاف روال معمول و قانونی به تو مرخصی طولانی مدت داده‌اند؟ یا اینکه از تو می‌ترسند؟‌

  

یا واقعیت این است که به عجز و التماس تو برای آزادی و تعهدات شفاهی‌ات مبنی بر جبران مافات اطمینان کردند و خواستند فرصتی به تو داده باشند شاید طبق وعده‌ات جبران مافات کنی. ‌آیا تو نگفتی اجازه دهید من بروم بیرون به مردم بگویم که ما خیانت کردیم و با یک دروغ بزرگ به حیثیت نظام و این مردم شریف لطمه وارد کردیم؟

  

آیا تو نبودی که می‌گفتی میرحسین مانند کسی است که زمین خورده و خجالت می‌کشد که بلند شود. ‌بیایید با هم کمک کنیم تا او را از زمین بلند کنیم؟

  

آیا تو نگفتی که من فوق تصور شما کار خواهم کرد، کاری که دوست و دشمن تعجب خواهند کرد؟

  

اعتراف می‌کنم که این را راست گفتی با این مقاله‌ای که نوشتی دوست و دشمن تعجب کردند.‌ تعجب از اینکه در یک نظام سیاسی یک مجرم براندازی پس از اینکه مورد لطف قرار می‌گیرد و تعهد می‌دهد که پاسخ این لطف را با عذرخواهی از مردم به خاطر نادیده گرفتن رأی آنها و توهین به شعور ایشان و پایمال کردن جمهوریت نظام خواهد داد به خیال خودش نظام و مردم را فریب داده و آنها را با یک دروغ نامه یا بهتر است بگویم سروش نامه غافلگیر کرده است. ‌

  

آقای تاج‌زاده باور نمی‌کنم که به این زودی فراموش کرده باشی که عاجزانه از مسئولان پرونده می‌خواستی تو را با تعهد کتبی خرد نکنند و تو در مقابل، عملاً خیانت‌هایت را جبران خواهی کرد. ‌

  

آقای تاج‌زاده کارشناس پرونده‌ات می‌گفت فیلمی از دوران زندانت در اختیار دارد که اگر مسئولان اجازه دهند منتشر شود همه مردم خواهند فهمید منظور تو از شکنجه! و سختی زندان چیست؟

  

یکی از کارشناسان پرونده که مطلع شد می‌خواهم مطلبی در پاسخ به تو بنویسم گفت پیغام دهم که آقا مصطفی خیلی، ‌خیلی بی‌انصاف و بی معرفتی. ‌

  

گفت بنویس که من اگر می‌دانستم بگو بخندهایمان را و لطیفه گفتن‌هایمان را برای تلطیف فضای گفت‌وگو شکنجه تلقی خواهی کرد هرگز به تو اطمینان نمی‌کردم و برخلاف نظر برخی عمل نمی‌کردم که معتقد بودند شماها اصلاح ناپذیرید. ‌

  

آقای اصلاح طلب! واقعاً اگر در زندان یک تلنگر به تو خورده بود همسر تو اینگونه ساکت می‌نشست؟ همسری که تو خود بارها به ما می‌گفتی او بسیار تند است و من نمی‌توانم او را کنترل کنم. ‌آقای تاج‌زاده خیلی بی انصافی، ‌چرا که تو به خوبی می‌دانی که از آقای حجاریان چگونه در زندان مراقبت می‌شد و چگونه بازجویانی که تو در مقاله‌ات چهره هیولا گونه‌ای از آنها ترسیم کرده‌ای او را تر و خشک می‌کردند و مرتبا برای آب درمانی او را به استخر می‌بردند و طبق توصیه‌های پزشک او را ماساژ می‌دادند که امیدوارم آقای حجاریان خود این نکات را یک بار دیگر برای افکار عمومی بازگو نماید. ‌مگر اینکه او هم...

  

آقای تاج‌زاده در مقالات بعدی به جای دکلمه سرایی سعی کن برای ادعاهای خود سند ارائه نمایی. ‌هر چند که با توجه به این مقاله مطمئنم اگر سندی داشتی ابایی و ملاحظه‌ای از انتشار آن نداشتی. ‌شما و دوستانتان عادت کرده‌اید که مسائل را در پیچ و خم لفاظی‌ها بغرنج و مبهم رها سازید. ‌آقا مصطفی من که می‌دانم این مقاله به قلم خودت نگاشته نشده و صاحب قلم را هم به خوبی می‌شناسم و اهالی کتاب و نشریات هم اگر کمی دقت نمایند نویسنده را فوراً خواهند شناخت. ‌اما چون مقاله به نام تو منتشر شده خطاب به تو می‌نویسم که حتی در دشمنی هم می‌توان انصاف را رعایت کرد. ‌زندگی همین دو روزه نیست چرا افق نگاهت را بازتر و دوراندیشانه‌تر نمی‌گردانی؟

  

البته در مورد اقدام ناجوانمردانه‌ات گمانه‌زنی‌هایی وجود دارد که من به برخی از آنها اشاره می‌کنم. ‌از جمله اینکه برخی از دوستان با شناخت روانشناسانه‌ای که از جنابعالی دارند بر این باورند که با این مقاله نیاز روحی خود را مرتفع ساخته‌ای. ‌

  

برخی دیگر معتقدند برای فرار از اتهام معامله با نظام، این کار را کرده‌ای. ‌عده‌ای دیگر حدس می‌زنند که این اقدام نوعی تشکر به خاطر مراسم گلریزان سران فتنه برای تهیه مسکن جنابعالی صورت گرفته است و گروهی هم بر این عقیده‌‌اند که تو سودای لیدری جریان فتنه را در سر داری. ‌در گفت‌وگویی که با کارشناس پرونده‌ات داشتم می‌گفت این سخن را اضافه کن که اما من خیلی به علت آن کار ندارم لکن متحیرم از این همه بی‌معرفتی آن هم از کسی که مدعی بود بچه میدان خراسان است و معرفت سرش می‌شود و بارها می‌گفت شما مرا آزاد کنید کاری نمی‌کنم که شما به خاطر این حسن ظنتان شرمنده شوید! فقط می‌توانم بگویم اف بر این دنیا و بازی‌هایش. ‌

  

و اما حال که سخن به اینجا کشید اجازه بده نکاتی را در مورد اهم دروغ پراکنی‌هایت یادآور شوم. ‌

  

در ابتدای مقاله‌ات سخن از دو نظام متفاوت به میان آورده‌ای. ‌نظامی که در ذهن بازجویان نقش بسته و نظامی که تو به آن باور داری. ‌تو از نگاه خود این دو نظام را توصیف نموده‌ای من هم می‌خواهم از نگاه خودم به تفاوت‌های آنها اشاره کنم. ‌اهم مؤلفه‌های نظام مطلوب تو که چندان هم پنهان نبوده و حداقل در 8 سال دوره اصلاحات شمه‌ای از آن را به نمایش گذاشته از این قرار است:‌ 

 

نظامی خسته و پشیمان از گذشته انقلابی خود.

نظامی تسلیم و فرمانبردار در مقابل زورگویان عالم.

نظامی که خمینی در آن به موزه سپرده شده است. ‌

نظامی که در آن گریزی از سکولاریسم نیست.

نظامی که مطرودین امام در آن نه تنها دارای ارج و قرب که از مردم و امام طلبکارند. ‌

نظامی که تئوریسین‌های آن سروش و شبستری و بشیریه‌ها هستند. ‌همان‌هایی که تفسیر خود از دین را برابر با تفسیر پیامبر و ائمه‌علیهم‌السلام می‌دانند. ‌

نظامی که فرهنگ عاشورا در آن فرهنگ خشونت است. ‌

نظامی که حتی امام زمان (عج) را هم می‌توان در آن استیضاح نمود. ‌

نظامی که در مدل توسعه آن یک عده ناگزیر در زیر چرخ‌های توسعه باید له شوند و آن عده هفت دهک پایین جامعه است همان‌هایی که جرمشان «نه» به شما بوده است. ‌

نظامی که حزب‌الله را دشمن و اشغالگران صهیونیست قدس را دوست می‌شمارد. ‌

نظامی که در تبعیت از غرب، ‌گوی سبقت را از رژیم پهلوی ربوده است. ‌

نظامی که برای راه اندازی تنها 20 سانتریفیوژ باید با دستمال یزدی به ملاقات جک استراو برود.

نظامی که در مسابقه آلترناتیوسازی آمریکایی‌ها به جای جمهوری اسلامی با خوش رقصی‌هایش گوی سبقت را از رضا پهلوی ربوده است. ‌

نظامی که در آن گریه برای مصائب فرزندان زهرا خسته کننده و افسردگی زاست. ‌

نظامی که چادر زنان در آن نشانه عقب ماندگی است. ‌

نظامی که بی‌حیایی و عریانی در آن عین تمدن است. ‌

نظامی که قرآن را متعلق به زندگی قبیله‌ای دوران جاهلیت می‌شمارد. ‌

نظامی که برای هولوکاست ساخته صهیونیست‌ها اشک ماتم می‌ریزد. ‌

نظامی که واژه مقدس شهید را به نام آبراهام لینکلن آلوده می‌سازد و بلکه آن را به تمسخر می‌گیرد. ‌

نظامی که همه مکاتب الحادی شرق و غرب را به استناد تفکر پلورالیسم دینی حق می‌داند. ‌

نظامی که با وام‌های میلیاردی غیر قابل برگشت، ‌دل آقازاده‌هایش را به دست می‌آورد. ‌

نظامی که شهرام جزایری‌ها در آن صاحب کارت 500 هستند. ‌

نظامی که حمایت آمریکا و اسراییل و انگلیس را برای خود ظرفیت می‌شمارد. ‌

نظامی که زن را مانند غربی‌ها کالا می‌شمارد. ‌

نظامی که هویتی از خود ندارد و منتظر تزریق هویت از سوی غرب است. ‌

نظامی که باعث ننگ است. ‌

نظامی که نبودش به بودنش شرف دارد. ‌

و اما مؤلفه‌های نظام مورد نظر ما: ‌

نظامی است که پوزه آمریکا و اسراییل را به خاک مالیده و تا شکست کامل آنها از پای نخواهد نشست. ‌

نظامی است که خمینی(ره) در آن نمی‌میرد.

نظامی است که پهلوانان در آن نمی‌میرند.

نظامی که الگوی زن در آن حضرت زهرا(س) است. ‌

نظامی که بدون اشک برای حسین(ع)، ‌مرده است. ‌

نظامی که خاک گذرگاه امام زمان(عج) را سرمه چشم خویش می‌سازد نه اینکه استیضاحش کند. ‌نظامی که در مدل توسعه آن هیچ کس نباید له شود. ‌

نظامی که شهرام جزایری‌ها را به بند می‌کشد. ‌

نظامی که برای مکاتب الحادی پشیزی ارزش قائل نیست. ‌

نظامی که هولوکاست را افسانه می‌شمارد. ‌

نظامی که حزب‌الله را دوست و صهیونیست‌ها را دشمن می‌شمارد. ‌

نظامی که سه هزار سانتریفیوژ راه اندازی می‌کند و جک استراوها هم هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند. ‌

نظامی که سکولاریسم در آن واژه‌ای نجس تلقی می‌شود. ‌

نظامی که سروش‌ها و گنجی‌ها را مرتد می‌داند. ‌

نظامی که هر فتنه‌ای را که آمریکا و اسراییل و انگلیس برای سرنگونی آن طراحی می‌کند در نطفه خفه می‌کند. ‌

نظامی که فرهنگ عاشورا را فرهنگ انسان سازی می‌شمارد، نه خشونت. ‌

نظامی که غرب را به زانو در آورده است. ‌

نظامی که مطرودین امام را غیرخودی می‌داند.

نظامی که طبق فرمایش امامش روحیه سرمایه داری را با روحیه مبارزه در تضاد می‌داند. ‌

نظامی که ولایت فقیه را طبق فرموده امامش همان ولایت انبیا می‌داند. ‌

نظامی که تا پای جان پای ولایت فقیه ایستاده است. ‌

نظامی که شکست و عقب نشینی را از قاموس خود حذف کرده است. ‌

نظامی که می‌خواهد روی پای خود بایستد و می‌تواند.

نظامی که افتخار آفرین است. ‌

نظامی که آمده است تا دنیا را متحول سازد و خواهد نمود. ‌ا‌ن‌شاءالله

 

 

بله، آقا مصطفی این است تفاوت‌های بین مؤلفه‌های نظام مطلوب تو و دوستانت با مؤلفه‌های نظام من و دوستانم و این یک ادعای واهی نیست، چرا که سابقه هشت سال اصلاحات سندی است که مانند لکه ننگی بر دامن تاریخ این مرزو بوم نقش بسته است. ‌

  

آقای تاج‌زاده شما با نظام مورد نظرتان تپه‌های عباس آباد را هم نمی‌توانید فتح کنید، چه رسد به قله‌های پیشرفت و ترقی.

  

نکته دیگر در مقاله‌ات تکرار دروغ‌های کروبی است. ‌در پاسخ به این موضوع نیز خیلی نیاز به طول و تفصیل ندارد، فکر می‌کنم تاکنون دوستانت هم متذکر شده باشند که نام کروبی آنقدر زشت و کریه شده است که اگر در حرف حق هم آورده شود آن حرف مسموع نخواهد بود. ‌ در روایات آمده است خدا اگر بخواهد کسی را مفتضح کند اول عقل او را می‌گیرد. ‌در مورد عقل کروبی از کرباسچی و عباس عبدی سؤال کن که نان شبهه ناک او را خوردند ولی به میرحسین موسوی رأی دادند. ‌

  

در مورد ندا آقا سلطان که ریاکارانه با نام شهید جنبش سبز از او یاد کرده‌ای. بنده تردید ندارم که قتل ندا کار خودتان بوده است، چرا که شبیه این کشته‌سازی در برخی از کشورهایی که دچار انقلاب رنگی شدند دقیقاً با همین مختصات اتفاق افتاد که شبیه‌ترین آنها قتل دختر دانشجویی بود که در جریان انقلاب رنگی ناکام ونزوئلا توسط اغتشاشگران و با نقشه از قبل طراحی شده اجرا شد. ‌اگر خانواده ندا آقا سلطان واقعاً در خونخواهی دخترشان مصمم باشند و بیطرفانه پیگیری کنند بدون تردید اذعان خواهند نمود که قتل ندا آقا سلطان توسط کسانی صورت گرفته است که از این مسأله نهایت سوء استفاده را کردند مانند ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای.

  

درمورد راهپیمایی روز 25 خرداد سال 88 که آن را تأیید کرده‌ای کارشناس پرونده‌ات گفت به یادت بیاورم که در زندان با قاطعیت راهپیمایی 25 خرداد را غیرقانونی می‌دانستی و آن را تأیید نمی‌کردی. ‌

و اما در مورد ابراز پشیمانی‌ات از گذشته، من تعجب نکردم چرا که این حرف‌ها برایم تازگی نداشت. ‌عمر این حرف‌ها بیش از 20 سال است فقط امروز گستاخانه‌تر بر زبان جاری می‌شود و علت آن فقط یک چیز است. ‌تحلیل غلط از اوضاع و امثال تو سال‌هاست که تهدیدهای تو خالی آمریکا را آنقدر جدی گرفته‌اید که نیاز دائم به متخصص ارولوژی دارید و گمان می‌کنید که کار نظام تمام است و به قول آقای عبدالله نوری که راه می‌رود و می‌گوید: ‌«تمومست» واقعا باورتان شده است که تمومست، ‌آقای روشنفکر!

  

اونی که تمومست اصلاحات است، ‌جنبش سبز کارتونی است. ‌

  

اونی که تمومست عمر اربابتان آمریکاست. ‌اونی که تمومست عمر عربده‌کشی‌های مستانه دوم خردادی شماست اگر خوب چشم‌هایت را باز کنی احتضار لیبرال، ‌دموکراسی را می‌بینی، ‌اگر خوب چشم‌هایت را باز کنی اراده جمعی فرزندان خمینی و خامنه‌ای را می‌بینی که کمر همت را محکم بسته‌‌اند تا نفس‌های آخر ظلم جهانی و نفاق داخلی را به شماره بیندازند. ‌

  

هزار افسوس که این اراده جمعی را 30 سال پیش میشل فوکو دید و آن را به اطلاع جهانیان رساند ولی شما در دل آن بودید و ندیدید و امروز امثال چامسکی، ‌مارک پالمرها، ‌برژینسکی‌ها و صدها تئوریسین غربی چه مستقلین و چه وابستگان به نظام سلطه محکم‌تر شدن این اراده جمعی را می‌بینند ولی شما و دوستانتان نابیناتر از قبل شده‌اید. ‌

  

انسان‌های خواب به دو طریق از خواب بیدار می‌شوند یکی با عبرت از حوادث دنیا بیدار می‌شود اما دیگری را فقط چنگال مرگ از خواب بیدار می‌کند و من نگرانم که تو و دوستانت جزو گروه دوم باشید. ‌

  

خدایا همگان را از خواب غفلت بیدار کن قبل از آنکه ‌مرگ بیدارشان کند. ‌آقا مصطفی می‌دانم برایتان سخت است ولی نگاهی به تحلیل‌های رسانه‌ای و نظر کارشناسان حامی شما در غرب بیفکنید که با صدای بلند مرگ جنبش سبز کارتونی و اصلاحات را فریاد می‌زنند. ‌

  

این سنت الهی است که باطل مانند کف روی آب رفتنی است و حق ماندنی است تا دیر نشده به حق برگردید.

  

والسلام علی من اتبع الهدی

تفاوت‌های ارغوان رضایی با خانم‌های وطن‌فروش

هردو زن هستند، هر دو ایرانی و البته هر دو در خارج از کشور حجاب را کنار گذاشتند و اتفاقا هر دو در فیلم تبلیغاتی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، حضور داشته اند. یکی در فیلم تبلیغاتی احمدی نژاد و دیگری در فیلم موسوی. اما تفاوت‌های این دو در مقایسه با همانندهایشان آن قدر زیاد است که وجه اشتراک‌شان در حد شباهت خال مه رویان و دانه فلفل باقی می ماند. 

 

 

 

فاطمه معتمد آریا درحالی که، بخش قابل توجهی از فیلم تبلیغاتی موسوی را به خود اختصاص داده است، سر یک میز، همراه با زهرا رهنورد و معصومه ابتکار درباره حقوق از دست رفته زنان ایرانی صحبت می کند. تمام حرفی که وی در این "فیلم" می زند آن است که "من اگر بخواهم تنهایی به شهرستان بروم، اجازه رفتن به هتل ندارم مگر اینکه یک مرد همراه من باشد!"

 

 

ارغوان رضایی، قهرمان ایرانی الاصل فرانسه هم برای مدت کوتاهی در "مستند" تبلیغاتی احمدی نژاد، نشان داده می شود. این قطعه از مستند مربوط به حاشیه اجلاس ایرانیان خارج از کشور در سال 88 است که طی آن خانم رضایی، دو راکت تنیس خود را که در مسابقات بین المللی جایزه گرفته است، به رییس جمهور اهدا می کند و درحالی که از شدت شوق و هیجان، اشک می ریزد، با فارسی نسبتا روانی می گوید: "من خیلی احمدی نژاد را دوست دارم چون به تمام جهان، قدرت ایران را نشان داده و واقعاً من افتخار می کنم."

 

 

البته ارغوان رضایی این جملات را حتی پس از برگزاری انتخابات و درحالی که کشورمان مورد ناجوانمردانه ترین حملات سیاسی و رسانه ای از سوی کشورهای غربی و ازجمله فرانسه بود، با شجاعت تمام تکرار کرد. وی در مصاحبه ای در شهریور ماه 88 می گوید: "آقای احمدی نژاد در کشورهای مختلف علی الخصوص، میان مسلمانان از احترام زیادی برخوردار است و ما هنگامی که به برخی کشورهایی چون مراکش، مصر، کویت و ترکیه رفته ایم، مشاهده کرده ایم که مردم آن کشورها او را دوست دارند و نگاه‌شان نسبت به ما تغییر کرده و استقبال بهتری از ما صورت می پذیرد که این یک اتفاق خوب است. شخصاً از این که توانستم با ایشان ملاقات داشته باشم و راکتهایم را هدیه کنم، خوشحالم."

 

 

ارسلان رضایی -پدر خانم رضایی- هم در توضیح این حرکت دخترش می گوید: "ارغوان این دو راکت را به ملت ایران داد که نماینده شان، احمدی نژاد بود. او این راکت‌ها را به این خاطر به مردم ایران داد که بگوید من با این راکت‌ها مبارزه می کنم و در میدان‌ها می جنگم و الا آقای احمدی نژاد، کسی هست که تمام می شود و می رود اما این راکتهای تنیس برای ملت ایران است."

 

 

البته معتمد آریا هم با یک رییس جمهور خیلی عیاق بود و او سید محمد خاتمی –رییس جمهور سابق- بود. نقطه تلاقی این دو با هم جشن های مجله زرد چلچراغ در شب یلدا بود. همان جشنی که خاتمی استارت رفتارهای سریالی خاص و غیرشرعی‌اش را با بانوان زد. شب یلدای سال 87 بود که خاتمی در این جشن خطاب به خانم مجری –یعنی معتمدآریا- گفت: "شما هنرمندان، به خصوص، شما خانم معتمدآریا، شخصیت‌های اخلاقی هستید که متعلق به یک نسل نیستید؛ متعلق به ایران هستید و نه تنها این نسل بلکه نسل‌های بعدی به شما احترام می گذارند."

 

 

تعبیر خاتمی از "اخلاقی" بودن شخص معتمدآریا و "احترام" نسل‌ها به وی در حالی ابراز می شود که معتمدآریا در همان زمان اصرار داشت که در فستیوال‌های مختلف خارجی بدون حجاب اسلامی ظاهر شود. اوج اخلاق‌مداری(!) معتمدآریا زمانی عیان شد که وی در سال 1384 همزمان با ایام سوگواری امام حسین(ع) در ماه محرم با وضع بسیار زننده ای در جشنواره آلمان ظاهر شد و مشخص کرد که مقصود خاتمی از اخلاق‌مداری همان اقدامات غیراخلاقی است که اتفاقا خود خاتمی هم در این زمینه دستی بر آتش دارد. البته انصافا خاتمی در این زمینه هیچ گاه به پای وزیر "فرهنگ و ارشاد اسلامی" محبوب خود یعنی مهاجرانی نخواهد رسید.

 

 

وضع ظاهری ارغوان رضایی در خارج از کشور مناسب‌تر از معتمدآریا نبود. البته این عدم تناسب در مقایسه با حجاب متعارف ایرانی و اسلامی مطرح است وگرنه درمقایسه با یک زن تنیسور در قلب اروپا که از بدو تولد در آن محیط رشد کرده، چه ازنظر وضع ظاهری و چه به خصوص از نظر رعایت مسائل اخلاقی، ارغوان رضایی نمره خوبی می گیرد. جالب است که ارغوان بیشتر اوقات سعی می کند در مسابقات، لباس های تیره و پوشیده بپوشد و اتفاقاً به خاطر همین لباس های پوشیده بود که تا مدت‌ها هیچ اسپانسر و حامی مالی برای حمایت اقتصادی و تبلیغاتی از وی پا پیش نمی گذاشت.

 

 

ارسلان رضایی در این باره می گوید: "بارها هم ارغوان و هم من گفته ایم که قبل از المپیک پکن درخواست دادیم که ارغوان برای ایران در المپیک، بازی کند اما متاسفانه فدراسیون تنیس گفت نمی شود و گفتند ارغوان از زمانی که به ایران می آید، باید حجابش را رعایت کند که گفتیم این معلوم است و هیچ صحبت و شکی در آن نداشتیم. پس از این گفتند که باید حجابش را در خارج از کشور هم داشته باشد، حال آن که WTA اجازه نمی دهند، تنیسوری حتی با یک تی شرت وارد زمین شود و لباس یا باید یقه دار باشد یا مثل زن هایی که رکابی می پوشند و بدنشان را نشان می دهند، باشد که ارغوان لباس یقه دار می پوشد... اصلاً ارغوان طبق قوانین نمی تواند با لباس کاملاً پوشیده و شلواری که طراحی شده، مسابقه دهد و مثلاً در همین مسابقات مادرید با این لباس راهش نمی دادند..."

 

 

رزومه اخلاقی و احترام انگیز(!)معتمد آریا به همین جا ختم نمی شود. وی چند سال پیش در حاشیه کنفرانسی درباره اوضاع اجتماعی ایران که توسط بنیاد پژوهش های ایران در ایالت مریلند آمریکا برگزار شد در مصاحبه با رادیوفردا -وابسته به سازمان جاسوسی آمریکا، سیا- در اظهاراتی وقیحانه گفت: "در سال های بعد از انقلاب، پیدایش سبک جدیدی در فیلم‌سازی که با حذف سه عامل سکس، خشونت و شراب همراه بود، عملاً سینمای ایران را از مهم‌ترین وجوه جاذبه در سینما محروم کرد...".علاقه معتمد آریا به یکی از وجوه جاذبه(!) سینما یعنی شراب در حالی است که ارغوان رضایی 23 ساله متولد سنت اتین فرانسه، چند بار در مصاحبه با رسانه های آمریکایی و اروپایی می گوید: "از اینکه یک ایرانی مسلمان هستم به خودم می بالم. مشروبات الکلی نمی نوشم. گوشت خوک نمی خورم و دروغ نمی گویم..."؛ جالب است که پدر ارغوان رضایی -که مربی او نیز می باشد- به علت اعتقادات مذهبی که داشته تا به حال حتی یکی از مسابقات دخترش را مقابل تنیسورهای دیگر تماشا نکرده است. او همیشه با تلفن همراه، از لحظه به لحظه بازی دخترش در زمین با خبر می شود.

 

 

معتمدآریا که به برکت فرصت‌ها و امکاناتی که انقلاب و جمهوری اسلامی در اختیار وی قرار داد، به بازیگری، طراز اول در کشور تبدیل شد، سال هاست که اصرار دارد در مصاحبه با رسانه های بیگانه علیه کشور و سیاست‌های فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی نظام، مطالب ساختارشکنانه ای ابراز کند و نمکدان بشکند و نشان دهد که "هر کسی لیاقت ایرانی بودن را ندارد" او در مصاحبه با نشریه ایتالیایی ایل مانیفستو، در پاسخ به این سؤال که آیا با سانسور مخالف است، می گوید: "مسلماً! اما من موفق شدم که کلک بزنم. من در گیلانه، نقش مادری را بازی می کنم که پسرش را بغل می کند و می بوسد و لمس می کند. اما این کارها طبق قانون، ممنوع است و هیچ برخورد فیزیکی نباید بین زن و مرد صورت گیرد. اما با این حال اداره سانسور با آن موافقت کرد و درنهایت نتوانستند با آن مخالفت کنند. اگر هنر سینما را آموخته باشی، صاحب یک جور قدرت می شوی."

از آن سو، ارغوان رضایی که چند روز پیش بدون کوچک‌ترین کمکی از سوی ایران به مقام قهرمانی تنیس بانوان جهان دست یافت، در موقعیتهای مختلفی نشان داده که با وجود آن که متولد فرانسه است اما خون ایرانی در رگ‌های او جاری است و به هیچ وجه مشتاق محو شدن در فرهنگ غربی نیست. او بارها گفته که به مسلمانیت و ایرانی بودن خود افتخار می کند و اصلا "هرکسی لیاقت ایرانی بودن ندارد". او از کودکی گردن آویزی با طرح نقشه ایران را به گردن می بندد و می گوید: "در خانه هرگز به زبان فرانسه، صحبت نمی کنم و فقط به زبان مادری‌ام تکلم می کنم."

 

 

ارسلان رضایی در این باره می گوید: "ارغوان، هیچ‌وقت خارجی نبوده و من از خانواده هایی نیستم که بروم خارج و اسم و ملیتم را عوض کنم. خیلی از خانواده ها به محض خروج از ایران اولین کاری که کردند، اسم‌شان را عوض کردند و دومین کاری که کردند، به بچه هایشان اصلا اجازه ندادند فارسی حرف بزنند. من یک ایرانی‌ام و بچه هایم هم ایرانی هستند و ارغوان برای ایران، بازی می کند."

 

 

فرق ارغوان رضایی با معتمد آریا، گلشیفته فراهانی و میترا حجار این است که عزت، اقتدار و سربلندی ایران، تمام آرزوی ارغوان و خانواده اش است درحالی که سقف آرزوهای آن سه نفر دیگر، محو شدن در فرهنگ شرابی و مبتذل هالیوود و کن به قیمت دهن کجی به نظام جمهوری اسلامی ایران و پادویی اربابان سینما است، وگرنه برای ارغوان رضایی کاری نداشت که قیافه اپوزیسیون نظام را به خود بگیرد و مورد احترام و لطف فرانسوی ها و غربی ها قرار بگیرد و دربدرهای بالاترینی به جای اینکه او را هو کنند، هم نوا با بی‌بی‌سی و صدای آمریکا برایش هورا بکشند.

 

 

پدر ارغوان رضایی در این باره نیز حرف دارد: "من هنوز پاسپورت ایرانی دارم و هیچ وقت تا به حال آمریکا نرفته ام و نخواهم رفت. اینها با انگلیسی های کثیف، دنیا را زیر سلطه خودشان گرفته اند و همه بدبختی مردم از سر انگلیسی ها و آمریکایی هاست. فکر می کنید من افتخار می کنم ارغوان برای فرانسه بازی می کند؟ نه! این باعث خجالت من است. یک روز آرزو می کردم در تیم ملی ایران بازی کنم، امروز دخترم بازی می کند. چگونه بگویم که دخترم یک ایرانی وطن پرست است."

 

 

فرق ارغوان با آن سه نفر دیگر این است که معتمدآریا و گلشیفته و میترا با شیفتگی هرچه تمام تر با انجلای سرزمین مادری خود، جلوی دوربین های انواع و اقسام جشنواره ها و فستیوال ها، عریان می شوند و با کمال میل حاضرند که در کنار کارگردانان و بازیگران یهودی و صهیونیست نقش های ضداسلامی و حتی ضد ایرانی را بازی کنند اما ارغوان رضایی با اینکه می داند مسابقات ورزشی زنان مسلمان در سطح بسیار پایین‌تری نسبت به مسابقات معتبر بین المللی برگزار می شود، مشتاقانه به ایران می شتابد و حجاب اسلامی را رعایت می کند و درمقابل رقبای بسیار ضعیف بازی می کند تا بتواند سهمی هرچند کوچک در اعتلای نام ایران اسلامی داشته باشد.

هرگز ارغوان رضایی را در جمیع جهات به عنوان الگوی دختران ایرانی معرفی نمی کنیم، چرا که همین الان در ایران هستند بانوانی که می توانند الگوی جهانیان باشند؛ امثال سیده زهرا حسینی و مرضیه دباغ و ... هیچ گاه قابل مقایسه با امثال ارغوان رضایی و هلن سپاهی و مرجان کلهر نیستند اما این‌ها کسانی هستند که انسانیت در آنها مشتعل است و البته که یک تار موی آنان را به "ف م آ" و "گ.ف " و "م ه" و حتی "ف ه" نمی دهیم چون "هر کسی لیاقت ایرانی بودن را ندارد".

راستی معتمدآریا و ارغوان رضایی کاندیداهای اصلح خودشان را خوب شناخته بودند! 

منبع: رجانیوز

از کوزه همان برون تراود که در اوست

پیشدرآمد: در یادداشت قبلی [لینک] مطالعه کردید که یک سایت معلوم الحال که عمده فعالیتش قرار دادن فیلم‏ها و سریال‏های مسئله‏دار غربی است و با عنوان دهان‏پرکن «هنر متفاوت»(؟) دانسته یا نادانسته در جبهه جنگ نرم دشمن جمهوری اسلامی ایران قرار دارد، چگونه در پاسخ به یک پرسش هنری، مسلسل توهین و ناسزا را به کارگرفت. نمی‏دانم تا چه حد با این نوع سایت‏ها سروکار دارید. سایت‏هایی که با شعار تبعیت از قوانین جمهوری اسلامی ایران و با شعار سیاسی نبودن و یا حتی با ثبت وبلاگ خود در ارگان‏های رسمی کشور، دقیقاً اهداف غرب و استکبار جهانی در عرصه‏ی جنگ نرم فرهنگی را دنبال می‏کنند. با ژست بی‏طرفی و ژست پرهیز از مسائل سیاسی، سیاست‏های کثیف دشمن را پی‏گیری و تبلیغ می‏کنند. ایشان با دیدن این خلأ که مسئولین فقط به جنگ نرم سیاسی عنایت دارند و از جنگ نرم فرهنگی غافل‏اند، با تمام قوا و حیله‏گرانه مجری جنایت‏های فرهنگی دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران گشته‏اند. (به یاری خدا مستنداً در این باره خواهم نوشت.)

سایت مورد نظر، که برای پرهیز از تبلیغ، در این یادداشت با علامت $$$ نشان داده می‏شود، در برابر پاسخ‏های مستدل این‏جانب، توسط زنجیره‏ی کاربران هدایت شده، به توهین روی آوردند، حتی مدیران سایت بنا به شواهد، در پوشش نام‏های دیگر در کنار دیگر کاربران، سازمان‏دهی شده و هماهنگ به توهین و بی‏ادبی روی آوردند. وقتی مدیر اصلی سایت، هر بار با پاسخ مستدل، محکم و صد البته محترمانه‏ی این جانب مواجه شد، پیشنهاد اخراج بنده را از زبان یکی از کاریران مطرح کرد و همان جا بود که این جانب خود را حذف شده دانستم، ولی تا آخرین لحظه ادامه دادم. باری مدیر اصلی سایت اعلام کرد که بنده یک پاسخ دیگر (فقط یک پاسخ در برابر چندین شبهه و توهین و بی‏ادبی خود و دوستانش) ارائه دهم تا پس از آن تایپیک حذف شود، چرا که به واقع، ماندن تایپیک و نمایش منطق دوطرف، برای ایشان آبروریزی بزرگی بود. اما وقتی خواستم پاسخ را ارسال کنم، دیدم که با محدودیت مواجه شده‏ام. نوشتم که موضوع را در وبلاگ خود دنبال می‏کنم و سایت $$$ را به سیستم فیلترینگ گزارش خواهم کرد. مدیر اصلی سایت در یک پیام خصوصی چنین نوشت:«دوست عزیز کسی جلو شما رو نگرفته من نمیدونم چرا فکر می‏کنید کسی می‏خواهد جلو شما رو بگیرد من به عنوان مدیر کل این انجمن قسم می‏خورم شما در کمال آرامش یک پاسخ در جواب این دوستان بفرمایید اشکالات فنی ویرایشگر و سرعت اینترنت را به این موضوعات ربط ندهید!!! لطفا. منتظر پاسخ هستم...زیرا تاپیک باید قفل شود همانطور که اشاره کردم انجمن جای بحث های 30 یا 30 نیست موفق و پیروز باشید در پناه حق». اگرچه می‏دانستم صادق نیست، ولی به او پاسخ دادم تا چند ساعت دیگر مجدداً برای ارسال پاسخ اقدام می‏کنم. اما در مراجعه‌ی بعدی، بدون اینکه اتفاق جدیدی افتاده باشد، دست‏رسی خود را لغو شده دیدم و می‏توان حدس زد که رؤسای خارجی این مدیر به وی چنین دستوری داده‏اند. اما بهانه‌ی او هم مثل بقیه‌ی عمل‌کردش خنده‏دار بود: وقتی دید در ارائه‌ی پاسخ مصر هستم، پس از حذف آیدی این‌جانب گفت که بنده می‏خواهم با استفاده از دوستانم سایت ایشان را فیلتر کنم، غافل از اینکه هر شخصی می‏تواند نشانی سایت‏های مشکل‏دار را به مسئولین گزارش کند و حسن کشور ما این است که همه‌ی مردم خود را مأمور حفظ نظام و مکلف به مقابله با دشمنان جمهوری اسلامی می‏دانند! ضمن اینکه دوستی با مسئولین مختلف در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و حتی همکاری با ایشان جرم(؟) نیست! همان‌گونه که قبلاً عرض شد، در یادداشت دیگری با عنوان « بنیاد وطن فروشی بر باد است »، بسیاری از ناگفته‌ها را شرح خواهم داد. در ادامه پاسخی  که سایت $$$ تحمل دیدنش را نداشت، مشاهده می‌فرمایید. فعلاً! 

  

به نام خداوند جان و خرد     کزین برتر اندیشه برنگذرد

با سلام و تحیت؛

از پاسخ همه دوستان متشکرم. قصد داشتم به جای اینکه در پاسخ هر نظر، یک نظر ارسال کنم، به همه عزیزان طی دو نظر پاسخ دهم، اما عدالت(!) $$$ای صلاح دیده است که بنده فقط یک نظر ثبت کنم و همین کار را خواهم کرد. البته از جناب یاشار متشکرم که تصریح کردند برخی کاربران خارج از قوانین سخن گفته‏اند، هرچند مرا نیز جزو قانون شکنان دانسته اند؟؟؟!!! لازم به ذکر است که اگر هیچ پاسخی هم نمیدادم، ناراحت نمی‏شدم چون سخنان و نظرات بنده در اصل این پست [لینک] موجود است و نظرات دوستان غالبا تکرار، هماهنگ شده و توهین آمیز است!

آقای Mostafa_e گفته اند: «به دین و مذهب مردم چه کار دارید؟» پاسخ: بنده به دین کسی کار ندارم و در جواب توهین دوستان یادآوری کردم که اکثریت مطلق مردم ایران دین اسلام را برگزیده اند و یادآوری کردم که اقلیت های مذهبی در ایران از تمام حقوق ایرانی بودن خود بهره مند هستند و در مجلس شورای اسلامی(!) نیز نماینده دارند. موفق باشید

 

آقای Reza از تیم مدیریتی انجمن تکلیف همه را روشن کرده‏اند. ایشان فرموده اند:« من از ایران گریختم!!! تا ...... مث تورو کمتر بینم». ایشان راست می‏گویند، هم در مورد گریختن از ایران و هم در مورد ندیدن امثال این جانب (مردم ایران). مسلم است که بیشتر مردم ایران شبیه بنده هستند. ایشان به کوهان شتر اشاره کردند، تقصیری ندارند، کسی که از ایران بگریزد قطعا از پیشرفت های کشورش خبر ندارد و یا چشمانش را به روی آنها می‏بندد. از هسته ای شدن، فضایی شدن، پیشرفت در سلول های بنیادی، قدرت لیزری، تجهیزات موشکی و دفاعی، تجهیزات الکترونیک و مخابرات و رادار، صنایع نفت و گاز، خودرو و صدها دستاورد دیگر که برخی هنوز معرفی نشده اند شما چه می‏دانید؟ همان غربی که شما سنگش را به سینه می‏زنید از همین پیش رفت های ما نگران اند و می‏ترسند که ایران اسلامی الگوی دیگر کشورها شود. Reza همچنین تهمت های بی بی سی و سی ان ان و رژیم صهیونیستی را برضد ملت ایران تکرار کرده که همین می‏تواند ماهیت مدیریت این انجمن را برملا کند و از همین رو توجه مسئولین فیلترینگ را جلب می‏کنم!!! Reza پرسیده: «امام حسین[ع] را قبول داری؟» بله قبول دارم و از همین رو بنده هم مثل تمام مردم ایران با امویانی که با رنگ سبز در روز عاشورا پرچم حضرتش را آتش زدند مخالفم. در پایان باید بگویم که من هم مثل شما لاست، فرار از زندان و 24 را با لذت تماشا کرده ام. موفق باشید

 

باز هم آقای Mostafa_e مرا متهم به نقشه ای جدید کرده اند که بیتکده را از آن خودم کنم. واقعا خنده دار است، آن وقت به ما می‏گویند توهم توطئه داریم!!! یعنی با نظرات سازنده و محترمانه بنده، در مقابل حملات همه جانبه شما، این انجمن مال من می‏شود؟ خنده دار نیست؟ اما شاهکار ایشان پیشنهاد اخراج بنده است. نمی‏دانید تا چه حد از این پیشنهاد خوشحال شدم! چون وقتی توهین شنیدم و توهین نکردم و پیشنهاد اخراج می‏دهید، معلوم می‏شود که حرفی برای گفتن نداشته اید و معلوم است که پیش وجدان خود به حقانیت بنده معترف هستید. با اینکه این جانب نسبت به فیلترینگ جمهوری اسلامی ایران انتقاداتی دارم و یکی از وبلاگ های خودم بر اثر اشتباه فیلتر شده است، اما می‏بینم در مقابل امثال شما که تحمل یک نظر محترمانه را ندارید، فیلترینگ مسئله ی لازمی است.

 

 

آقای CaPiTaNo FuTuRo نیز گفته است: «بابا این بشر منطق سرش نیست آخه!!!همش حرف خودش رو میزنه........ دیدید بالاخره بحث س ی ا س ی شد.....این عجم عرب صفت همین رو میخواد.... .. ». باید بگویم اگر نشانه ی منطقی بودن توهین و تهمت به دیگران است، شما آخر منطق هستید! ضمن اینکه مگر بنده بحث را سیاسی کردم؟ اما وقتی سیاسی شد بله جواب دادم. لطفا بحث را از ابتدا مرور کنید. عجم و عرب هم به خودی خود نه امتیاز است و نه نقطه ضعف و نگرانی ندارم که شما مرا چه بنامید، همه انسان‏هامحترم هستند، حتی امریکایی‏هاو انگلیسی ها!

 

 

آقای  manomadam گفته است: « ما نخوایم شما مارو راهنمایی کنی کیو باید ببینیم ؟ » بنده قصد راهنمایی ندارم، ابتدای بحث سوالی مطرح کردم و بعد همه به ابهامات و توهین های دوستان پاسخ مؤدبانه دادم. شما حتی می‏توانید نخوانید، چه برسد به اینکه قبول کنید. اما یک آفرین بدهکارم به شما چون گفته اید:« بزار لاست حرفشو بکنه تو مخمون مخمونو بشوره ما اینو دوست داریم » و این بدین معنی است که با من موافق اید که سازندگان لاست درصدد القای مضامین مورد نظر خود هستند. موفق باشید.

خانم  RoXana نیز دلش با بنده است و دوست ندارد اخراج شوم، متشکرم. اما نه خیر بنده مسعود دهنمکی نیستم و حتی در وبلاگ هایم به شدت به دهنمکی انتقاد کرده ام، لطفا خودتان پی گیری کنید:   http://ajam.blogsky.com 

 

 

دو شعر هم ارسال شده که هر که دوست دارد استفاده می‏کند و بنده نظری ندارم. فقط یکی دو سطر از سپیدهای سهراب سپهری را تقدیم شما می‏کنم:«من مسلمانم / قبله ام یک گل سرخ.»... 

 

 

[دقیقاً طبق نسخه دشمنان نظام، کاربران این سایت بارها برای تاختن به اسلام و مسلمانی، ایرانیان مسلمان را عرب پرست نامیدند!] آقای $Hugo Reye نیز مثل همیشه به بنده لطف(!) دارد. از همه مهم تر اینکه گاهی می‏گوید «به ولا (به والله)» و یا می‏گوید «استغفر الله» برایم جالب است. آیا این نشانه ی ارادت به اعراب نیست؟! به هر حال خوش حالم که نشانی از مسلمانی در وی هست، تبریک عرض می‏کنم. اما ایشان مثل همیشه توهین کرده است که برایشان جوابی ندارم و نگرانی نیز ندارم، چون «از کوزه همان برون تراود که در اوست!» توهین های این بار یک فرق کرده و آن عریان بودن و اعتراف صریح به توهین است. ملاحظه بفرمایید چه گفته است:« حالا علناً دارم می‏گم دارم توهین می‏کنم ... - انسانی هایی با مغز متحجر ( سنگی ) ... افکار و عقاید متعلق به عصر پارینه سنگی ... گونه ای نادر که فقط سعی در تحمیل عقاید خود به دیگران دارند ... ». همان گونه که عرض شد: «از کوزه همان برون تراود که در اوست!» اما ایشان در پایان ادعاهایی مبنی بر اینکه پدرشان چه سوابقی داشته اند آورده است. اگر ادعاها دروغ باشد (کما اینکه در برخورد با معاندین نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بارها به این دروغ برخورده ام و وقتی مدرک خواسته ام فرار کرده اند) که خوب دروغ بوده و حرفی نمی‏توان گفت. اما اگر ادعاهای وی راست باشد، باید گفت:«گیرم پدر تو بود فاضل / از فضل پدر تو را چه حاصل؟» و باز اگر راست باشد باید گفت:«با پدری که شما دارید، وقتی به مردم خود پشت می‏کنید و با دشمنان این آب و خاک همنوا می‏شوید، جرم شما سنگین تر است!» ایشان در پایان گفته است :« دیگر شما [را] در حد بحث با خودم نمی‏بینم ...» و این می‏تواند درست باشد!

 

 

طی همین 24 ساعت گذشته، آقای aliazad5358 به صورت ناگهانی  فقط برای پاسخ به این جانب  به انجمن نازل شده اند (!). احتمالاً بعداً نیز پست دیگری نخواهند داشت و ان شاء الله که جدید هستند!!! و اما بعد؛ ایشان از من خواسته اند طوری جواب بدهم که توهین نشنوم، به عبارتی تایید کرده اند که دوستانشان به بنده توهین کرده‏اند. دوست عزیز! بنده فقط پاسخ شبهات و توهین‏هارا محترمانه عرض کرده ام، آیا باید از توهین ایشان تشکر می‏کردم و می‏گفتم مفتخر کردید که هر چه از دهانتان درآمد و هر چه لایق امریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی به من گفتید؟ ایشان در ادامه در مورد به کجا چنین شتابان سخن گفته اند و در مورد پایان زیبا و شکوهمند این سریال خرده گرفته اند که البته نظرشان محترم است. در مورد وقوع قتل در سریال های ایرانی هم بله درست است، قتل هم در اجتماع وجود دارد و هم در فیلم ها، اما در لاست تمام اشخاص خوب و بد سریال قاتل هستند!!! در مورد رژیم صهیونیستی هم قبلا پاسخ داده ام. این یک مسئله جهانی است و استکبار اکنون به اسلام ستیزی روی آورده و ایران را به عنوان بزرگترین مانع چپاول جهان می‏داند و حتی ایران را تهدید هسته ای می‏کند! ایشان در پایان گفته است:« هیچوقت ملتها را با دولتهای آنان کنار هم قرار ندهید و هیچوقت به فرهنگ سایر ملل توهین نکنید.» بنده همواره در نظراتم عرض کرده ام که تمام مردم محترم هستند و در پاسخ دوستان شما که به اعراب توهین می‏کردند نیز همین را عرض کردم. اما فرهنگ از دست تک تک مردم جامعه خارج است. فرهنگ فضایی است که حکومت‏هابرای تنفس مردم شان در نظر می‏گیرند. اتفاقا من آن نوجوانی که با اسلحه در مدرسه ای در امریکا هموطنانش را به گلوله می‏بندد مقصر اصلی نمی‏دانم. مقصر اصلی دولت امریکاست! مثلا در همین امریکا می‏دانید که حمل سلاح چه حکمی دارد! بله تآکید می‏کنم که فرهنگ غرب پر است از جنایت و وحشیگری و آدمکشی و برایم مهم نیست دشمن در باره ما چه می‏گوید، دشمن است دیگر! هنوز به هنگام اخبار ایران در برخی شبکه‏هاتصاویری از شترها و بادیه نشینان به خورد مخاطبشان می‏دهند! موفق باشید.

 

 

و اما جناب آقای MysteriousPrince که عنوان  مدیر بخش  را یدک می‏کشد، به قول خودش برخی توهین‏هارا حذف کرده است و نظرش را ارسال کرده. اما همین هم سرتاسر توهین است و من نتیجه می‏گیرم که تمام این توهین‏هاهماهنگ شده است. گفته ام کسانی توهین می‏کنند که از منطق گریزان اند و بنده نیز پاسخی به توهین‏هاندارم، چرا که «از کوزه همان برون تراود که در اوست». موفق باشید.

 

 

انگار نظر جناب یاشار در این انجمن خریدار ندارد و همگی بدون توجه به دستور وی می‏آیند و افاضات جدید ارائه می‏دهند. جناب John Lock هم تشریف فرما شده و شخصیت خود را نشان داده است. به قول شاعر :«تا مرد سخن نگقته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد.»

در پایان از همه دوستان و جناب یاشار عزیز تشکر می‏کنم. موفق و مؤید باشید.

________________________________________

[در انجمن مذکور این جمله را به عنوان امضا نوشته بودم که در هر پست یا نظر درج میشد، یکی از کاربران انجمن از طریقی ارتباط گرفت و گفت که این امضا برایشان بسیار گران بوده و در قطع دست‏رسی بنده نقش کلیدی داشته است.] هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت. (شهید سید مرتضی آوینی) *** دشمنان جنگ  سنت و مدرنیته را به راه انداخته اند تا تمام فرهنگ ما را نابود کنند و  به جایش فرهنگ استعماری و ضد حقوق بشر خود را قالب کنند. فرهنگ غرب  پر است از جنایت و غارت و آدمکشی و ما هرگز آن را برنخواهیم تافت

 

پ.ن: چناچه در این زمینه سؤالی دارید، بفرمایید تا توضیح دهم. اگر لازم می‌بینید که تمام مباحث و توهین‌های ایشان را مطالعه کنید، تذکر دهید تا فایلش را برای دانلود قرار دهم. دعا بفرمایید.

برای چه لاست را می‏بینیم؟

پوزش: از آن برادری که خواست یادداشتی در باره شلمچه بنویسم تا به واسطه آن بنده را با رجانیوز آشتی دهد، پوزش می‌خواهم. راستش نتوانستم در این باره خود را خالص کنم و از خیرش گذشتم. ضمناً چه اشکالی دارد؟ اجازه دهید دوستان و دشمنان، توأمان بنده را از خود برانند، اگر نگاهت به فضل خداوند باشد چه باک؟! و دیگر از برادری که نوروز را در خدمتشان در کربلای جنوب ایران بودم، عذر می‌خواهم که نگاشتن یادداشتی در باب حادثهی ویژهی سفر، تا هنوز به تأخیر افتاده است! همچنین است نگاشتن یادداشتی در باب عملکرد هسته‌ای دکتر احمدی نژاد که قولش را به عزیزی دادهام. و همین طور از برادرم پوزش می‌خواهم که مدت‌ها پیش وقتی گفتم به فکرم رسیده یادداشتی در حمایت از «قزوه» عزیز بنگارم، اصرار کرد که دیر نشود، هر چند در تیترها دیدم که برخی دوستان زحمت این مهم را کشیدهاند! ضمن اینکه از همه عزیزانی که در دیدارهای گاه و بیگاه تأکید می‌کنند که حال و روزم را از این وبلاگ پیگیری می‌کنند و دیر به دیر موفق به نوشتن حدیث نفسی می‌شوم، صمیمانه عذرخواهی می‌کنم، ضمن اینکه یادآوری می‌شود تلفن همراه را اختراع کرده اند برای همین دلتنگی‌ها!

 

پیشدرآمد: اخیراً در یک سایت - مثلاً - هنری مباحثه‌ای داشتیم که نقل آن خالی از لطف نیست. شخصاً برای دانلود اپیزودهای جدید فصل آخر لاست به آن سایت سرمی‌زدم. وقتی هفته پیش لاست پخش نشد، طی یک تایپیک از کاربران سایت پرسیدم «برای چه لاست را می‌بینیم؟» بلافاصله عقده گشایی‌ها و توهین‌ها شروع شد و اغلب به جمهوری اسلامی و بنده ناسزا می‌گفتند. بنده نیز در کمال احترام به اشکالات و توهین‌هایشان پاسخ می‌دادم. جالب اینکه ایشان توهم توطئه داشتند که می‌خواهم انجمن شان را از آن خود کنم یا شاید بنا دارم چیزی توی مخشان فرو کنم؟! وقتی دیدم با توهین و حملات ناجوان مردانه شلوغ می‌کنند تا نظراتم دیده نشود، بخش‌های مهم آن سایت بببپاسخ به آنها را ذیل نوشته اولیه خودم با عنوان «پی نوشت مهم» آوردم و آنجا بود که پروژه قطع دست رسی بنده به انجمن، از طرف مدعیان آزادی بیان کلید خورد و بنده خرسند شدم که به واقع در آن چند روز، کار ارزشمندی انجام داده‏ام که بندگان خدا (؟) تاب نیاوردهاند! باری در این مجال، یادداشتی که خواب آشفته شیفتگان دشمنان این آب و خاک، مستقر در انجمن مورد اشاره را برهم زد نقل می‌کنم. اما دو یادداشت دیگر به شما بدهکار می‌شوم که اگر توفیق باشد در آینده نزدیک قلمی‏خواهند شد: نخست آخرین بخش نظراتم که در پاسخ به توهین‌های چند تن از کاربران قلمی‏شده بود و مجوز درج پیدا نکرد و پس از آن طی یادداشتی با عنوان «بنیاد وطن فروشی بر باد است»، بسیاری از ناگفته‌ها را شرح خواهم داد. اکنون این شما و این یادداشتی که خواب آشفته شیفتگان دشمنان این آب و خاک را بر هم زد.

 

 به نام خداوند جان و خرد

با سلام و تحیت خدمت دوستان عزیز؛   لطفا یا مطلب را در همینجا رها کنید یا تا پایان یادداشت با بنده باشید. 

زمانی که سه فصل اول لاست را تهیه کردم، هنوز در کشور عزیزمان معروف نشده بود. حتی در سایت‏ها و وبلاگ‏های فارسی نیز به زحمت میشد چیزی در باره اش پیدا کرد. از آنجا که این جانب داستان نویس و فیلمنامه نویس هستم، اپیزود نخست فصل 1 را که دیدم دانستم با یک اثر هنری بزرگ و منحصر به فرد رو به رو هستم و اگر چه فصل ششم در مقایسه با 5 فصل نخست، بسیار ضعیف‏تر است، اما هنوز بر همین باور هستم که لاست باشکوه و تأثیر گذار است.

به عنوان یک نویسنده بر خود لازم دانستم با دقت و موشکافی آن را ببینم. جهان روایی باشکوه لاست را پر از خرده شیشه‏ها و معضلات فرهنگی و سیاسی یافتم که در جای خود نقدم را منتشر می‏کنم. اگر به دلیل مسائل شغلی نبود، دیدن سریال لاست را ادامه نمی‏دادم، اما اکنون هم به دلیل جنبه‏های مثبت و با شکوه داستانی (روایی) فیلم (البته فقط 5 فصل نخست) و هم به این دلیل که تمام مین‏های فرهنگی و اعتقادی‏ای که از طرف سازندگان در این سریال گذاشته شده را رصد کنم و در باره اش بنویسم، دیدن این سریال را ادامه می‏دهم.

اما سؤال بنده از تمام دوستان این است که شما با چه انگیزه‏ای این سریال را تماشا می‏کنید؟ برای تجربه خودم پرسیدم.

موفق باشید

 

_________________________________________

پی نوشت مهم (حتما مطالعه بفرمایید):

می‏دانید که یکی از راه‏های مغالطه (فرار از بحث منطقی) منحرف کردن بحث و مدام از یک شاخه به شاخه دیگر پریدن است! در اثنای بحث یکی از دوستان بنا به دلایلی که آن را ذکر نکرده، مدام بحث را منحرف می‏کند تا سخن بنده خوانده نشود. هر گاه بحث را به مدار اصلی خود بازگردانده‏ام، وی مدعی شده که مثلا بنده با تکرار می‏خواهم سخنم را نهادینه کنم. ضمن اینکه او از این طریق شگرد خود را لو داده است، باید گفت که جوانان ما با شعور و مترقی هستند و کسانی نمی‏توانند با تکرار، مطالب نادرست را به خورد ایشان بدهند، کما اینکه در این سال‏ها دشمنان ایران اسلامی از این شگرد طرفی نبسته‏اند.

در این دو روز ناخواسته وقت زیادی صرف این انجمن کرده‏ام و نمی‏توانم زیاد وقت بگذارم، به همین دلیل اولا توصیه می‏کنم دوستانی که به بحث وارد می‏شوند، تمام صفحات بحث (نظر همه دوستان و پاسخ‏های بنده) را مطالعه بفرمایند و برای پرهیز از تکرار به هنگام انحراف بحث از طرف دیگران، چند بخش از پاسخ‏های خود را در اینجا ذکر می‏کنم تا همیشه در صفحه اصلی بحث باشد.

**************

الآن دیدم که مدیر محترم  نیز افاضاتی فرموده‏اند. اول اینکه به تمسخر گفتهاند همین یکی را در  انجمن کم داشتیم، که در مخالفت با آزادی بیان است. اینکه من از سربازان گمنام امام زمان (عج) باشم، نه متأسفانه افتخارش را ندارم.

دکتر عباسی هم نیستم، اگر چه بسیاری از تحلیل‏های او را با تغییراتی قبول دارم. سر  کلاس نیز دانشجویانم به من می‏گویند که مشابهت‏هایی با عقاید دکتر رحیم پور ازغدی در نظراتم می‏بینند که اگر باشد به آن نیز افتخار می‏کنم. اما باید یک آفرین به مدیر محترم گفت، به خاطر این جمله :«سعی کنید یه فیلمنامه ‏ای بنویسید که توش پر مین‏های فرهنگی و اعتقادی از دیدگاه غربی‏ها باشه.» بله این یک جمله را قبول دارم. به جز دفاع فرهنگی ما نیز باید تولید داشته  باشیم، اما اگر بگویید نباید نقد کنیم، این را قبول ندارم. می‏دانید که  نظریه نقد ادبی و نقد هنری در تمام دنیا پذیرفته شده است. موفق  باشید.

**************

نخستین بار نیست که به هنگام ارائه نظر توهین می‏شنوم. اشکالی ندارد بنده  فقط نظرات خود را عرض می‏کنم و در پاسخ به توهین‏های شما توهین نمی‏کنم. در مکتب امام خمینی(ره) یاد گرفته ایم که به نظرات دیگران احترام بگذاریم و  اگر نقدی داریم با رعایت آداب بیان کنیم. موفق باشید.

**************

در مورد ضعف سریال‏های ایرانی با tthunderrboltt موافقم. هر چند اخیرا  سریال‏های نسبتا خوبی هم روی آنتن رفته مثل «به کجا چنین شتابان». در  مورد پاسخ CaPiTaNo FuTuRo که گفته بود چرا نبینیم؟ باید عرض شود که کسی  با دیدنش مخالفتی ندارد، مخصوصا خود بنده که با جدیت دنبال می‏کنم. سوالم  این بود که فقط برای جذابیت داستانی نگاه می‏کنید یا به محتوای آن نیز توجه  دارید.

**************

دوستی گفته است:«کاری هم به این که کدومشون مین داره و نمیدونم بمب فرهنگی و  C4 منافق و این حرف‏ها هم کاری نداریم» این درست مثل این است که بگوییم  فلان غذا را می‏خورم و کاری ندارم کسی تویش سم ریخته یا نه!!! ضمن اینکه  غذای روح مهم‏تر از غذای جسم است. و بعد گفته اگر دوست نداری نبین. پاسخ  این دوست محترم را قبلا داده ام.

**************

در مورد ضعف سریال‏های  تلویزیون با شما موافقم و البته استثناهایی مثل «یوسف پیامبر» و «به کجا  چنین شتابان» هم وجود دارد. خوب بله لاست خیلی جذاب و زیباست.  اما به نظر بنده و اغلب منتقدین، فیلم برای فیلم وجود ندارد. هر فیلمی ‏در  صدد انتقال یک اندیشه است. چطور در مورد غذا خوردن ما فقط به غذا توجه  نداریم و به اثری که در بدن ما می‏گذارد توجه داریم و اگر هم توجه نداشته  باشیم ممکن است با بیماری‏ها مواجه شویم؟ هنر (و فیلم) عذای روح است و بنده  بالشخصه این همه کندذهنی نمی‏کنم که به محتوای خوراک روحم بی توجه باشم.  لاست را با لذت فراوان می‏بینم ولی به تمام اشکالاتش هم توجه می‏کنم. لاست  را می‏بینم و یادم می‏ماند در این سریال همه کاراکترها قاتل هستند و یک بار  در عمرشان حداقل یک قتل انجام داده‏اند. حتی جولیت که تا کنون از او قتلی  به یاد ندارم، با انگیزه فراوان در پی کشتن بن بود ولی جک به عنوان یک پزشک  زیر بار نرفت. این موضوع (عادی بودن قتل در این سریال) را برای نمونه  گفتم. آری لاست را با دقت می‏بینم و به تمام جنبه‏های منفی فیلم، به جزیره ‏ای که نماد رژیم صهیونیستی است، به جان لاکی که نماینده یک نوع تفکر غلط  فلسفی است، و به ... همه معضلات محتوایی این فیلم توجه می‏کنم. لاست را با  لذت می‏بینم و در تمام لحظات به یادم می‏ماند که این سریال زیبا ساخته شده تا فرهنگ استعماری و صهیونیستی را رواج دهد. لاست را می‏بینم و یادم هست که  فرهنگ لاست مغایر با تمدن بزرگ ایران عزیز است.  لاست را ولی  حتما می‏بینم. موفق باشید.

**************

{در پاسخ به دوستی که 40 سالگی بنده را تذکر داده بودند} اگر منطق باشد هر بحث آزاد اندیشانه‏ای نتیجه دارد. اگر این گونه بود  هیچ کدام از جوانان نباید به دانشگاه می‏رفتند، چون اساتید دانشگاه حداقل  همسن بنده هستند! و می‏دانید که بیشترشان بسیار سنشان از بنده بالاتر است. بنده  از یک راه طی شده با شما صحبت می‏کنم. هم تمام این سریال‏ها را دیده‏ام، هم سال‏هاست که در محیط دانشگاهی همین مباحث هستم و هم به لطف خدا نویسنده  موفق در این عرصه هستم.

**************

دوستی در مورد سریال به کجا چنین شتابان گفته : «ولی همون چند قسمت هم  برام کافی بود تا متوجه بشم که سریال "به کجا چنین شتابان" مملو از توهین  به شعور مخاطب بود... »  بحث ما در مورد لاست است و اینکه هر فیلمی ‏محتوایی  دارد که سوای از جذابیت در فرم می‏توان در باره اش صحبت کرد و از این منظر  لاست به شدت زیر سوال است. دفاعی هم از «به کجا چنین شتابان»  ندارم و پربیننده بودن آن سریال خود مدافع آن است. اما این گونه کلیگویی  که بگوییم توهین به شعور مخاطب بود، آن هم بدون آوردن کمترین نشانه و دلیل،  خود توهین به شعور نظردهنده و مخاطب این تایپیک است. موفق  باشید.

**************

به هر حال بحث بنده مرتبط بود و در نقد لاست. نقد هنری در تمام  دنیا پذیرفته شده است.

**************

به نام حضرت دوست که هر چه داریم و بوده و هست از اوست. از دوست عزیزی که  به سریال یوسف پیامبر اشکال محتوایی وارد دانسته، صمیمانه سپاس گزارم. مهم نیست که اشکال وی را وارد می‏دانم یا خیر، مهم این است که اشکال محتوایی  وارد کرده و این بدان معنی است که اشکال محتوایی به فیلم و سریال را قابل  طرح می‏دانند. به این صورت، بنده نیز به لاست، با تمام شکوه و زیبایی در ساختار، اشکالات محتوایی وارد می‏دانم. نمونه‏ای را هم که قبلا عرض کردم  این است: تمام کاراکترهای محبوب من و شما در لاست قاتل هستند. با  ذکر این نکته که در چند وبلاگ جدی به صورت ناشناس می‏نویسم، اگر می‏خواهید  با برخی از وبلاگ‏های بنده آشنا شوید، اینجا را ببینید:  http://ajam.blogsky.com موفق  باشید.

**************

دوست عزیز    $Hugo Reye یک بحث این است که برداشت شخص شما  از لاست چیست و اما بحث اصلی این است که  لاست چه محتوایی دارد؟ و چه تأثیرات ناخودآگاهی در ذهن مخاطب می‏گذارد. عرض  شد که: فیلم برای  فیلم وجود ندارد. هر فیلمی ‏در صدد انتقال یک اندیشه است. چطور در مورد  غذا خوردن ما فقط به غذا توجه نداریم و به اثری  که در بدن ما می‏گذارد توجه داریم و اگر هم توجه نداشته باشیم ممکن است با بیماری‏ها مواجه شویم؟  هنر (و فیلم) عذای روح است و بنده بالشخصه این همه  کندذهنی نمی‏کنم که به  محتوای خوراک روحم بی توجه باشم. لاست را با لذت  فراوان می‏بینم ولی به  تمام اشکالاتش هم توجه می‏کنم. لاست را می‏بینم و  یادم می‏ماند در این  سریال همه کاراکترها قاتل هستند و یک بار در عمرشان  حداقل یک قتل انجام داده‏اند. حتی جولیت که تا کنون از او قتلی به یاد  ندارم، با انگیزه  فراوان در پی کشتن بن بود ولی جک به عنوان یک پزشک زیر  بار نرفت. این  موضوع (عادی بودن قتل در این سریال) را برای نمونه گفتم. آری  لاست را با  دقت می‏بینم و به تمام جنبه‏های منفی فیلم، به جزیره‏ای که  نماد رژیم  صهیونیستی است، به جان لاکی که نماینده یک نوع تفکر غلط فلسفی  است، و به  ... همه معضلات محتوایی این فیلم توجه می‏کنم. لاست را با لذت می‏ بینم و  در تمام لحظات به یادم می‏ماند که این سریال زیبا ساخته شده تا  فرهنگ  استعماری و صهیونیستی را رواج دهد. لاست را می‏بینم و یادم هست که  فرهنگ  لاست مغایر با تمدن بزرگ ایران عزیز است. لاست را ولی حتما می‏  بینم. موفق باشید.

**************

«به خواب رفته با یک نهیب بیدار می‏شود، اما کسی که خود را به خواب زده  هرگز!» دوست عزیز، ممنونم که بنده را «کاملاً انسان با درایت و هوشمندی»  دانسته اید و البته بنده ادعایی ندارم. شما می‏فرمایید امثال بنده را  می‏شناسید، همین نشان می‏دهد که با پیش داوری با بنده برخورد می‏کنید. بدانید که افراد اگر اندیشمند باشند، نمونه منحصر به فرد خودشان هستند و شما نمی‏توانید با توهمات خود و از روی تجربیات خود بنده را محک بزنید.  بنده همین هستم که عرض می‏کنم و قضاوت هم همان گونه که عرض شد به عهده وجدان بیدار شماست. قدر مسلم عزیزانم در این انجمن را فرهیخته می‏دانم و الا زحمت تایپ این جملات را به خود نمی‏دادم. امضای شما برای خودتان محترم  است و بنده اگر نقدی داشته باشم - که دارم - آن را با اصول انسانی بیان می‏ کنم. مگر اینکه شما به تظارب آراء و آزادی اندیشه اعتقادی نداشته باشید. قبلا  هم برایتان نوشتم و شما پاسخ دادید. چون خودتان ذکر کردید، نظرم را در  اینجا عرض می‏کنم:

به  نام خداوند جان و خرد 1- با سلام و تحیت از زحمات شما  متشکرم. 2- در مورد جمله‏ای که در امضای شماست (بی سوادان  قرن 21 کسانی نیستند که نمی‏توانند بخوانند و بنویسند  بلکه کسانی هستند که  نمی‏توانند آموخته‏های کهنه را دور بریزند ودوباره  بیاموزند.) باید عرض  شود که این جمله اگر چه به ظاهر زیباست ولی به شدت غلط و گمراه کننده است. 3- به لحاظ منطقی باید بین مفاهیمی‏اصیل که با گذر زمان کهنه نمی‏شوند و  مفاهیمی‏تجربی که با گذر زمان کهنه می‏شوند تفاوت قائل شد. برخی مفاهیم  ارزشی هیچ گاه کهنه نمی‏شوند. مثلا ما انتظار نداریم زمانی بیاید که مردم  صداقت و راستی را بد بدانند و دزدی و جنایت و آدمکشی را کار پسندیده قلمداد  کنند. 4- به همین ترتیب بسیاری از یافته‏های بشر و مهم‏تر  از آن، بسیاری از دستورات الهی هرگز مشمول زمان نمی‏شود و نمی‏توان آن‏ها  را به کهنه بودن متهم کرد و دور ریخت. 5- کسانی که این چنین  همه جانبه جنگ کهنه و نو و مدرنیته و سنت را به راه انداختهاند، رهزنان فرهنگ، دین و آزادی ملت‏ها هستند. ناخودآگاه و با ژست مدرنیته با دشمنان و  دزدان فرهنگی همراه نشویم! {اضافه می‏شود که منظور از دشمنان استکبار جهانی  است نه شما و عرض بنده به شما این است که خدای ناکرده ناخودآگاه با دشمنان  همراه نشویم.} 6- موفق باشید.

**************

شما که با توهین شروع کرده بودید با توهین هم ادامه می‏دهید، آیا این بود  دلایلی که می‏خواستید بیاورید تا بنده را قانع کنید؟ واقعا شما می‏خواهید با توهین مرا قانع کنید؟

شما گفتید امثال مرا زیاد دیده اید و این پیش داوری است. بنده هیچ گاه خود را برتر از کاربران این انجمن نمی‏دانم،  تنها نظرم را عرض می‏کنم و برخلاف شما اصرار به قانع کردن کسی هم ندارم.  خوب است تحمل شنیدن نظرات دیگران را داشته باشیم و به ایشان توهین نکنیم. بزرگان گفته اند که توهین از روی ناتوانی در ارائه دلیل است و به شخصیت افراد که در خانواده و اجتماع شکل گرفته ارتباط مستقیم دارد. می‏توانید از دوست روانشناستان هم بپرسید.

**************

به نام خدا

دوستان باز هم از 40 سالگی بنده سخن گفته‏اند. پیش‏تر هم عرض  کرده بودم همین سن و به ویژه سال‏ها کار ادبی و هنری به بنده کمک می‏کند تا به صورت منطقی به آثار هنری نگاه کنم.

عزیزانی که فقط با همقد خود  بحث می‏کنند، یادشان باشد هرگز به دانشگاه نروند، چون اساتید 18 و 20 ساله  وجود ندارد. موفق باشید.

**************

اما در مورد مواردی که به  عنوان تبادل نظر طرح می‏شود، خوب است به مفاد  بحث دقت شود و به قول یکی از  مدیران محترم، جوانب ادب رعایت شود. امیدوارم روزی فرا برسد که من و شما بتوانیم خود را دوست خطاب کنیم، ولو با عقاید مختلف. موفق باشید.

________________________________________

[در انجمن مذکور این جمله را به عنوان امضا نوشته بودم که در هر پست یا نظر درج میشد، یکی از کاربران انجمن از طریقی ارتباط گرفت و گفت که این امضا برایشان بسیار گران بوده و در قطع دست‏رسی بنده نقش کلیدی داشته است:] هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت. (شهید سید مرتضی آوینی)  

دشمنان جنگ  سنت و مدرنیته را به راه انداخته اند تا تمام فرهنگ ما را نابود کنند و  به جایش فرهنگ استعماری و ضد حقوق بشر خود را قالب کنند. فرهنگ غرب  پر است از جنایت و غارت و آدمکشی و ما هرگز آن را برنخواهیم تافت

پ.ن: چناچه در این زمینه سؤالی دارید، بفرمایید تا توضیح دهم. اگر لازم می‌بینید که تمام مباحث و توهین‌های ایشان را مطالعه کنید، تذکر دهید تا فایلش را برای دانلود قرار دهم. دعا بفرمایید.

ریگی چگونه به دام افتاد؟

اشاره: این یادداشت پیشتر در هفتهنامهی پنجره با عنوان «ارتفاع پست» به چاپ رسیده است.   

 

 

 

   

 

در فاصله ۲۲ تا ۲۳ فوریه (سوم تا چهارم اسفند) صفحه اطلاعات پرواز سایت رسمی فرودگاه دبی تنها مشخصات یک پرواز به پایتخت قرقیزستان را ثبت کرده است. قرار بود پرواز شماره QH454 ساعت ۱۰:۴۵ دقیقه سوم اسفند، از دبی به مقصد قرقیزستان صورت بگیرد؛ اما این پرواز با ۳ ساعت و ۱۹ دقیقه تأخیر و در ساعت ۰۲:۰۴ دقیقه بامداد چهارم اسفند از فرودگاه دبی انجام شد.  

   

 

خبر سه کلمه بود: «ریگی دستگیر شد.» نیازی نبود گفته شود ریگی همان کسی است که سال ۱۳۸۴ با قتل ۲۲ نفر از مسافران عبوری از محور زابل به زاهدان حادثه معروف تاسوکی را آفرید، لازم نبود توضیح داده شود این همان شروری است که شبکه العربیه تصاویر سربریدن سرباز ایرانی توسط همدستانش را جهانی کرد. یا حتی لازم نبود اضافه شود ریگی در سابقه شرارت شش سالهاش ۲۸۲ کشته و زخمی و ۲۳ اسیر را در کارنامه خود ثبت کرده است. خبر هرچه که بود فقط باید دوباره تکرار میشد تا احساس بهت از حس شعف تمیز داده شود: «ریگی دستگیر شد».  

  

 

ایران برای این لحظه ثانیه شماری میکرد.

ریگی گذرنامه افغانی دارد و با همین گذرنامه هم در چند سفر خود به عربستان سعودی به بهانه انجام فریضه حج، با برخی نیروهای امنیتی عربستان سعودی و شخصیتهای وهابی دیدار کرده و مورد حمایت گسترده این دولت قرار گرفته است. در همین سفر اخیرش نیز که به دام مأموران امنیتی ایران افتاد با همین گذرنامه افغانی سفر میکرد. سال گذشته مأموران اطلاعاتی ایران در موسم حج، متوجه میشوند که سرکرده گروهک تروریستی موسوم به جندالله ظاهرا برای انجام فریضه حج به عربستان رفته است. براساس توافقنامه امنیتی بین جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی، مقامات اطلاعاتی کشورمان برای دستگیری شرور شرق کشور با مقامات سعودی وارد مذاکره میشوند؛ عربستان طفره میرود و ریگی از این کشور خارج میشود. مأموران امنیتی ایران، ریگی را تا فرودگاه کشور مقصد (پاکستان) تعقیب میکنند، اما پوشش امنیتی نیروهای آمریکایی ریگی را از تور نیروهای امنیتی ایران خارج میکند. تور امنیتی نیروهای ایرانی در فرودگاه کراچی نیز موفق نشد، چرا که ریگی در پارکینگ فرودگاه سوار خودرویی گران قیمت و مدرن شد که دقیقا دو خودروی دیگر با همان رنگ و شماره پلاک، از فرودگاه خارج شد و نیروهای ایرانی نتوانستند وسیله نقلیه اصلی ریگی را تشخیص دهند.  

  

 

ریگی پیش از آنکه شهرت پیدا کند، یکبار در زندان جمهوری اسلامی ایران بوده است. او نخستین ناهنجاریهای خود را در سن ۱۹ سالگی نشان میدهد، طلبه حوزه سراوان به علت مشکلات اخلاقی از آنجا اخراج و در چهارراه رسولی زاهدان، مشروبات الکلی و سیدیهای مستهجن میفروشد، پس از آن به کردستان میرود و تحرکاتی را در آنجا انجام میدهد و اولین بار به وسیله دادستان ویژه روحانیت، به مدت یک هفته بازداشت میشود. بعد از آن در محل تجمع اعضای قبیله خود به اظهارات ضدانقلابی و رفتارهای خشن و تند میپردازد و برای توجیه آن به ادعاهای دینی متوسل میشود. از اینجا بود که روحانیون وهابی و نفوذی منطقه او را شناسایی کردند و سرویسهای امنیتی آمریکا و انگلیس پتانسیل لازم را در این یاغی، که از تحصیلات کلاسیک هم برخوردار نبود، تشخیص دادند و روی او سرمایهگذاری کردند تا اولین حادثه معروفش را با گروگانگیری 9 تن از سربازان پاسگاه سراوان رقم بزند. او بعد از حادثه تاسوکی با نماینده مردم زاهدان (دکتر شهریاری) تماس میگیرد و اعلام میکند که زاهدان را به خاک و خون خواهد کشید و اجازه نمیدهد که هیچ شیعه و فارسی در استان بماند.  

  

 

در جریان برگزاری انتخابات دهم قرار بود ۱۵ بمب کنترل از راه دور را نیز در حوزههای اخذ رأی منفجر کنند، این عملیاتها با اطلاع نیروهای امنیتی ایران خنثی میشود تا اینکه 26 مهرماه یک عملیات انتحاری را در شهرستان سرباز انجام میدهد. این عملیات منجر به شهادت ۴۱ نفر از اهالی شیعه و سنی منطقه پیشین میشود. سردار نورعلی شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه نیز در جریان این عملیات به شهادت میرسد. عملیات پیشین آخرین عملیات تروریستی عبدالمالک ریگی تا زمان دستگیریاش بود.  

  

 

وزیر اطلاعات در جریان کنفرانس خبریاش برای اینکه «اشراف اطلاعاتی» نیروهای ایرانی را ملموستر نشان دهد، تصویری از شرور شرق در ۲۴ ساعت قبل از دستگیریاش را در مقابل دوربینهای خبری میگیرد. این تصویر که ریگی را در یکی از مقرهای آمریکا در افغانستان نشان میدهد، ۲۴ ساعت قبل از آنکه پرواز دبی - بیشکک در بندرعباس بنشیند، توسط نیروهای اطلاعاتی ایران گرفته شده است. گفته میشود این عکس علاوه بر اینکه ضربه شستی به نیروهای آمریکایی است، عکسی یادگاری برای افسران آمریکایی نیز تلقی میشود که بدانند پروژه شکار از مقر اطلاعاتی آنها و با همکاری نیروهای نفوذی ایران در بین ایشان کلید خورده است.  

  

 

ریگی برنامه ریزی میکند که از فرودگاه قرقیزستان به یکی از کشورهای اروپایی سفر کند. قرقیزستان بهدلیل اوضاع اقتصادی بسیار نامطلوبش، زمینه مساعدی را برای فعالیت گروههای شبهنظامی با گرایشهای طالبانیسم دارد. شاید قرار بود ریگی در قرقیزستان و پیش از سفرش به اروپا با این گروههای تروریستی قرقیزستان مذاکراتی داشته باشد.  

  

 

عملیات تعقیب و گریز ریگی از کویته پاکستان به کابل و افغانستان و از آنجا تا فرودگاه دبی ادامه پیدا میکند تا مساعدترین موقعیت برای دستگیری او فراهم آید. به دلیل نگرانی از شنود و بهره برداری دشمن از ابزارهای الکترونیکی، هیچ پیام و کلامی با استفاده از رسانه های متداول تبادل نشده است. در فرودگاه دبی نیز یک تیم امنیتی اطلاعاتی ایران بدون برانگیختن هر نوع حساسیتی، سوار پرواز دبی - بیشکک میشوند. ریگی نیز به همراه نفر دوم گروه با نام کوچک حمزه و پنج محافظ قرقیزش سوار هواپیمای خطوط «قرقیزستان ایر کمپانی» میشود. پرواز با ۳ ساعت و ۱۹ دقیقه تأخیر از فرودگاه دبی صوت میگیرد.  

  

 

گفته شده است تیم امنیتی ایرانی که متشکل از چند مرد و زن از سربازان انقلاب اسلامی بود، در تأخیر هواپیما نیز بی تأثیر نبودند. پرواز با تأخیر صورت گرفت تا مقدمات بعضی کارها در تهران، اصفهان، بندرعباس و زاهدان فراهم شود. این احتمال وجود داشت که ریگی برای پنجمین بار به دلایل امنیتی سفر خود را لغو کند، ولی چنین نشد.  

  

 

منابع تأیید نشده گفتهاند: تماس تلفنی از دبی به بندرعباس دارای عبارتی با مفهوم ارسال ایمیلی به مقصد تهران بود و دقایقی بعد، جنوب کشور در وضعیت شکار قرار گرفت. مأموران امنیتی ایرانی با برخاستن پرواز هم فرودگاه دبی را ترک نکردند، چرا که احتمال بازگشت هواپیما به فرودگاه وجود داشت.  

  

 

مأموران امنیتی ایران میکوشند خلبان این پرواز را متقاعد کنند که بدون اطلاع به خدمه پرواز و مسافران، در فرودگاهی در مرکز ایران فرود اضطراری کند، اما با عدم تمکین وی مواجه شده و خلبان پس از تماس با دوبی رسماً از فرود سرپیچی میکند. اینکه چرا فرودگاه دبی به خلبان دستور عدم نشستن داده است، خود علامت سؤال بزرگی است که باید در آینده رمزگشایی شود. معمولاً در اینگونه مواقع هواپیماها به سرعت فرود میآیند. لاجرم دو فروند هواپیمای اف-4 نیروی هوایی ارتش اقدام به رهگیری هواپیما کرده و خلبان را مجبور به پروازی طولانی در آسمان کشور میکنند و درنهایت او به واسطه‎ی اقدام قهرآمیز شکاریهای ارتش، مجبور به فرود در فرودگاهی در بندرعباس میشود. با احتساب مدت ۴۰ دقیقه ای زمان پرواز تا بندرعباس، بوئینگ 737 حامل ریگی و همراهانش در ساعت 02:44 در بندرعباس به زمین مینشیند. منابع غیررسمی نقل کردهاند که عملیات بیحس کردن ریگی با چنان سرعتی از سوی یکی از خانمها انجام میشود، که فرصت هیچ واکنشی را نه به او، نه به نفر همراهش و نه به محافظانش نمیدهد. از آن مهمتر، ریگی وقتی متوجه تغییر احوال خود میشود که دستبند بر دست داشته است و مأموری مراقب عدم اقدام او به خودکشی بوده است. محافظان قرقیز او حتی فرصت تغییر مکان خویش را هم پیدا نکردند. «ریگی از نحوه دستگیریاش بهتزده شده بود» این سخن را وزیر اطلاعات در جریان کنفرانس خبریاش به زبان آورد. خبر دستگیری ریگی، دنیا را بهتزده میکند. دیوید میلیبند این اتفاق را نشانه اقتدار اطلاعاتی ایران میداند. بلافاصله پس از عملیات، هواپیمای بیشکک - دبی از بندرعباس بلند میشود. ریگی و همراهانش توسط یک هواپیمای اختصاصی ارتش به تهران منتقل میشوند.  

   

 

ریگی بر این باور بود، همانطور که بن لادن، به مرد نامرئی دنیای تروریستها تبدیل شده و «سیا» قادر به دستگیری او نیست، نیروهای اطلاعاتی ایران نیز نخواهند توانست مدل ایرانی بنلادن را دستگیر کنند.   

 

  

وزیر اطلاعات اشراف اطلاعاتی ایران به منطقه را در قالب این جملات توضیح میدهد که این شرور، علاوهبر ارتباط با سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، اروپا و اسراییل، با سرویسهای اطلاعاتی منطقه و برخی کشورهای اروپایی نیز در ارتباط بوده است. وی در آوریل 2008، با فرمانده ناتو در افغانستان نیز دیدار داشته که در این دیدار، فرمانده ناتو پیشنهاد بلوچستان بزرگ را به ریگی داده است. این فرمانده، همچنین عبدالمالک ریگی را به کمپ القاعده در کوه سرباز افغانستان برده است. این شرور همچنین در ماه ژوئن با هماهنگی و کمک انگلیس، به یکی از کشورهای اروپایی سفر کرده تا با گفتوگو با مسئولان این کشور اروپایی، نسبت به عملیات تروریستی و اهداف تروریستی در درون ایران مذاکراتی را بپذیرد.

دستگیری دکتر(!) عبدالمالک ریگی و خواص

 

شیخ خوش خواب: به بنده خبر دادند که به آقای ریگی تجاوز شده، یاد پسر خودم افتادم و قلبم سوخت !!!

مسترچیز: اگر تقلب نشده بود هیچ وقت هواپیمای امریکا در بندرعباس چیز نمی شد.

عایشه هاشمی : بابام با دستگری عبدالمالک موافق نیست.

محسن رضایی : ریگی از نخبگان جوان کشور است که بی کاری باعث بهره برداری استکبار از او و پسر من شده است.

 محمد باقر قالیباف : من به بچه های اطلاعات پیشنهاد داده بودم تا با مدیریت اطلاعاتی این شرور را در تونل توحید دستگیر کنند.

علیرضا بهشتی: سرنوشت ریگی را باید اقلیت مجلس تعیین کند.

عباد شوکولاتی(سید خندان): به قول دوست عزیزم دکتر جورج سوروس باید با ادبیات مردمسالارانه با مردم سخن گفت (چه ربطی داشت؟)

حضرت مجمع تشخیص: باید مرز ریگی با معاندین نظام معلوم شود. 

دو عکسی که در راه پیمایی 22 بهمن مورد استقبال شدید قرار گرفت

فوری: از آنجا که این دو عکس در راه پیمایی امروز مورد استقبال شدید قرار گرفت و امت حزب الله به این وبلاگ ارجاع داده شدند، بار دیگر این دو تصویر در صفحه اول قرار می گیرد و به زودی توضیحات تکمیلی ارائه خواهد شد. 

مزدور دشمنان و منافقین سبز 

 

عروسک ها

کشف انبار سلاح و مهمات در مسجد وابسته به هادی غفاری

هادی غفاری

یک انبار سلاح و مهمات در مسجد الهادی تهران وابسته به هادی غفاری کشف شد.

بنابر اطلاعات دریافتی، پنجشنبه گذشته درپی خبری مبنی بر احتکار برخی اقلام و مایحتاج غذایی مثل برنج در مسجد الهادی، تیم بازرسی وزارت بازرگانی به تحقیق و تفحص پرداخت که مشخص شد برنج کشف شده مربوط به هادی غفاری امام جماعت مسجد مذکور است.

در این بازرسی همچنین مامورین به یک انبار مشکوک شدند که در نهایت تعداد 57 قبضه سلاح کمری، 98 قبضه کلاشینکف و مقدار زیادی فشنگ در آنجا کشف شد. همچنین جمعه گذشته به دنبال تکمیل تحقیقات و با مجوز مقام قضایی از منزل خادم مسجد الهادی بازرسی به عمل آمد و یک قبضه سلاح یوزی، دو قبضه سلاح کمری، یک قبضه کلاشینکف، یک قبضه ژ3 و یک قبضه قناسه و هفت عدد خشاب کشف شد.

هادی غفاری دیروز در مصاحبه ای کشف این اقلام در مسجد خود را تایید ولی اضافه کرد اتاقی که این سلاح ها در آن کشف شده در اختیار متولی مسجد بوده و او هم آن را به فردی ناشناس اجاره داده است. غفاری دیروز به جرم نگهداری سلاح غیرمجاز دستگیر شد.

دکتر کواکبیان در برنامه رو به فردا چه گفت؟

اشاره: دیشب وقتی برنامه رو به فردا آغاز شد، با اینکه هنوز در حال و هوای بیمارستان بودم (چون مادر بزرگوارم یک عمل حساس را پشت سر گذاشته بودند)، اما با دقت به سخنان دکتر کواکبیان گوش فرا­دادم. اینکه فقط از دکتر کواکبیان نام می‌­برم، چون مواضع انقلابی و شفاف دکتر حسین شریعتمداری برایم آشناست. صرف نظر از اتهاماتی که کواکبیان به شریعتمداری وارد کرد، که اگر شریعتمداری قصد مدارا نداشت می­توانست جدی­تر پاسخ بگوید که به خودش مربوط است، و صرف نظر از بالا بردن تن صدا توسط کواکبیان که از ویژگی­های او در زمان کمبود دلیل منطقی است (او را از نزدیک می­شناسم)، چند نکته در سخنان کواکبیان بود که در این یادداشت به آنها می­پردازم.

کواکبیان - شریعتمداری

۱-      کواکبیان با قاطعیت گفت که سیستم انتخابات در ایران به گونه­ای است که امکان تقلب در آن وجود ندارد و تأکید کرد که در انتخابات دهم ریاست جمهوری اسلامی ایران، تقلبی صورت نگرفته است. حال باید پرسید آیا این همه «فتنه» و «قتل» و «تهمت به نظام» و «حمله به مردم و بیت المال و اسلام و نظام و امام خمینی(ره) و امام حسین(ع) و قرآن»، مگر با همین ادعای تقلب و به خیابان کشاندن مردم و بسترسازی برای حرکت دشمنان اسلام صورت نگرفت؟ با این حساب هم­فکران کواکبیان در تمام این جرائم، متهم اصلی هستند، چون اگر ادعای تقلب مطرح نمی­شد، هیچ­کدام از این جنایات اتفاق نمی­افتاد.

۲-      کواکبیان گفت که یک انگیزه خارجی برای اغتشاشات و حملات وحشیانه علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. اما او در عین حال سران فتنه را مأمور بیگانه ندانست. باید گفت اگر چه ارتباط سخنان و عملکرد سران فتنه با دستورات دشمنان اسلام مشخص است، اما اگر بر فرض محال قبول کنیم که میرحسین و بقیه متهمین، عوامل دشمن نیستند، باید گفت وقتی تمام حرکاتشان به گونه­ای است که دشمن می­خواهد و دشمن از آن سود می­برد و دشمن از آن حمایت می­کند، پس این حضرات در کمال نفهمی و نادانی قرار دارند. به اعتقاد این جانب، شخصیت مأموران دشمن، از شخصیت نادان­ها و نفهم­هایی که به خوبی مزدوران، برای بیگانگان نقش ایفا می­کنند ارزش بیشتری دارد.

۳-      کواکبیان با اشاره به ملاقات­های سید محمد خاتمی با مایکل لدین که تئوری براندازی نظام جمهوری اسلامی را پرداخته است، گفت: از کجا معلوم که خاتمی برای تأمین منافع کشورمان با دشمنان ملاقات نکرده است و این ملاقات را با ملاقات­های رسمی مسئولین نظام مقایسه کرد. در این مورد گفتنی است که اولاً ملاقاتی که با مخفی­کاری از چشم مسئولین نظام صورت می­گیرد و بعد هم تکذیب می­شود، جای خوش­بینی باقی نمی­گذارد و مهم­تر از آن وقتی خاتمی پس از ملاقات، دقیقاً همان نظر مایکل لدین (رفراندوم) را مطرح می­کند، مشخص می­شود که این ملاقات­ها برای توجیه شدن خاتمی و پی­گیری طرح براندازی نظام بوده است؛ و الا چرا او این ملاقات را تکذیب می­کند و چرا کاملاً اتفاقی(؟!) همان نظرات مایکل لدین بر زبان خاتمی جاری و سپس پی­گیری می­شود؟

۴-      کواکبیان به عدم صدور مجوز برای بعضی اجتماعات ایراد گرفت. باید پرسید مگر خود ایشان به مرّ قانون تأکید ندارد؟ و مگر وزارت کشور موظف نیست که اگر تجمعی را مخلّ امنیت کشور تشخیص داد، با برپایی­اش مخالفت کند؟ و اگر وزارت کشور اجازه این تشخیص را نداشت، پس دیگر چه نیازی به صدور مجوز بود؟ هر کس یا هر گروه (انقلابی و ضد انقلابی) که می­خواست تظاهراتی (مسالمت آمیز یا به قصد ضربه زدن به نظام) راه بیندازد، فقط اطلاع رسانی می­کرد و بلافاصله انجام می­داد. عقل می­گوید که اخذ مجوز دلیلی دارد و به همان دلیل عقلی – و البته قانونی – وزارت کشور با راه­پیمایی­هایی که به نظام جمهوری اسلامی ایران خدشه وارد می­کند، مخالفت می­کند و برای آن مجوز صادر نمی­کند.

۵-      کواکبیان گفت که چرا شورای نگهبان مأموران بیگانه را برای شرکت در رقابت تأیید صلاحیت کرده است؟ این شبهه را بار نخست بی.بی.سی فارسی اعلام کرد. از این جهت آن را شبهه نامیدم که بسیار شبیه واقعیت است و گروهی از مردم نیز همین سؤال برایشان پیش آمد. پاسخ این است که شورای نگهبان، نگهبانِ شرع و قانون اساسی است. شورای نگهبان نمی­تواند بر اساس یقین خود عمل کند و بنا به آنچه در قانون آمده، باید سوابق کاندیداها را بر اساس مستندات موجود بررسی و سپس اعلام نظر کند. دین اسلام و قانون اساسی که برگرفته از آن است، اجازه نمی­دهد که پیش از واقع شدن جرم تصمیمی علیه کسی گرفته شود. اگر قصاص قبل از جنایت مجاز بود، حضرت امیر(ع) ابن ملجم را می­کشتند، اما حضرت وقتی برای اقامه جماعت صبح وارد مسجد شدند، این ملجم را که در خواب بود، مانند یک شخص عادی از خواب بیدار کردند! عدم جواز برای قصاص قبل از جنایت عقلی هم هست. اگر یک مدیر مطمئن باشد یکی از کارمندانش دزد است، آیا قبل از اینکه در محیط اداره دزدی­ای از او سربزند، می­تواند با او برخورد کند؟ طبیعتاً پاسخ منفی است. به همین صورت اگر قانون اساسی به شورای نگهبان اجازه می­داد که بر اساس یقین خود (و نه بر اساس مستندات قانونی) عمل کند، مطمئناً میرحسین موسوی مورد تأیید قرار نمی­گرفت. به همین دلیل، پس از اولین راه­پیمایی خشونت آمیز که به دعوت میرحسین صورت گرفت و در حالی که هنوز جنایت­های بعدی شکل نگرفته بود، یکی از اعضای محترم شورای نگهبان اعلام کرد که از این پس او را برای هیچ انتخاباتی تأیید صلاحیت نخواهیم کرد.

در این مورد بیش از این می­توان نوشت، اما یادداشت طولانی خواهد شد. دعا بفرمایید.