نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

نامحرمانه

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

همدلی مهدی کروبی با رژیم صهیونیستی

عکس از نت

حجت الاسلام مهدی کروبی در مناظره با دکتر محمود احمدی نژاد برای لحظاتی این فکر را در ذهن مخاطبان مناظره ایجاد کرد که وی به نمایندگی از رژیم صهیونیستی صحبت میکند. اما ماجرا چه بود؟

کروبی مدعی شد که یک مقام اسرائیل [رژیم صهیونیستی] گفته خدمتی که احمدی نژاد به ما کرد هیچ کس نکرده است!

در اینجا خیلی خلاصه، روشن و منطقی پاسخ این ادعا داده می‌شود و اگر کسی واقعاً به دنبال جواب منطقی باشد متوجه امر خواهد شد. جواب این است که این مقام رژیم صهیونیستی اعمال احمدی نژاد و سخنان و مواضعش را تأیید نکرده، بلکه نتیجه سخنان و مواضع کوبنده‌ی او را به تمسخر گرفته است. و بر طبق فرمایشات حضرت امام خمینی (ره) که در همین وبلاگ آمده است [لینک] وقتی دشمن کسی را مسخره میکند و علیه او موضع می‌گیرد، مردم ما متوجه می‌شوند که او مورد تأیید است.

اتفاقاً همین مقام رژیم صهیونیستی قبل و بعد از این چند جمله تمسخر آمیز، نکاتی علیه دکتر احمدی نژاد می‌گوید که به روشنی معلوم می‌شود دشمن عصبانی است و باز طبق آیه قرآن (موتوا بغیضکم) و طبق فرمایشان حضرت امام –ره- [لینک] عصبانیت و یاوه گویی دشمن، موجب تأیید دکتر احمدی نژاد است. این مقام صهیونیستی در ابتدای سخنانش مواضع دکتر احمدی نژاد علیه هولوکاست را خطری بزرگ برای موجودیت ارتش و رژیم صهیونیستی قلمداد کرده است و از دولت‌های غربی خواستار شده است که تمام تلاش خود را برای تقویت اصلاح طلبان [مدعیان اصلاحات] به کار گیرند. وی در پایان و پس از چند جمله تمسخرآمیز (که مورد استناد و همدلی حجت الاسلام کروبی قرار گرفته)، یادآوری کرده است که طرح ترور دکتر احمدی نژاد در دستور کار موساد (سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی) است.

حال باید پرسید چه اتفاقی افتاده است که حجت الاسلام کروبی با رژیم صهیونیستی همنوا شده است. و آیا ایشان از کارشناسی که این خبر را به دست او داده و اکیداً توصیه کرده که همان بخش مورد نظر را جلو دوربین بخواند، سؤال نکرده است که او چه سر و سرّی با رژیم صهیونیستی دارد؟

فأعتبروا یا اولی الأبصار.

تعریف دشمن نشانه‌ی وجود انحراف است

امام خمینی -ره-

دشمن شناسی از ویژگی‌های مؤمن است و حضرت امام خمینی (ره) که از قضا امروز همه‌ی جناح‌ها ادعای پیروی‌اش را دارند، در این زمینه رهنمودهای تاریخی ارائه داده‌اند. ایشان همواره تکذیب و مخالفت دشمن را مایه‌ی مباهات میدانستند و تعریف دشمن را عیب می‌شمردند.

این روزها تمام دشمنان خارجی برای اینکه دکتر احمدی نژاد، بار دیگر رئیس جمهور نشود، با هم متحد شده‌اند. از طرفی امریکا رسماً از مدعیان اصلاحات حمایت کرده است. امروز امریکا، رژیم صهیونیستی، ضدانقلاب و منافقین بر ضد محمود احمدی نژاد موضع گرفته‌اند و همین دشمنان، برای انتخاب میرحسین موسوی تلاش می‌کنند. همه‌ی اینها نشان می‌دهد که بین دشمنان و دست نشان‌ده‌های هاشمی رفسنجانی منافع مشترک به وجود آمده است. در این میان، هوشیاری مردم قهرمان ایران می‌تواند نقشه‌ی دشمنان را نقش بر آب کند. آنها که به امام و شهیدان دلبستگی دارند، خوب است به ره‌نمودهای حضرت امام(ره) و وصیت شهیدان مبنی بر پیروی از ولایت فقیه توجه نمایند و قربة الی الله به خادم جمهور، دکتر محمود احمدی نژاد رأی دهند. اما آنها که پیروی از امریکا و دشمنان ارضایشان می‌کند، مختار هستند که به موسوی رأی دهند و به قول شاعر:

متاع کفر و دین بی‌ مشتری نیست              گروهی این، گروهی آن پسندند

در ادامه، برای اتمام حجت، به فرازهایی از ره‌نمودهای نورانی امام خمینی(ره) توجه فرمایید:  

  

تعریف امریکا عزای ماست: باید هیچ سستى نکنیم و از این ترس نداشته باشیم که فلان رادیو یا دولت خارجى چه مى‏گوید، رادیوها باید به ما فحش بدهند. آن روزى را که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت. آن روز که کارتر و ریگان «1» از ما تعریف کنند معلوم مى‏شود در ما اشکالى پیدا شده است، آنها باید فحش دهند و ما هم باید محکم کارمان را انجام دهیم.

صحیفه امام، ج‏18، ص: 242 

 

 

تعریف دشمن نشانه وجود عیب است: اگر امریکا [و منافقین] تعریف کنند از یک کسى، تعریف کنند از یک چیزى، وقتى تعریف کردند، مردم مى‏فهمند این عیبى دارد که اینها تعریف مى‏کنند از او.

صحیفه امام، ج‏17، ص: 250 

  

اگر برای مردم کار کنید به شما توهین میکنند: شما توقع نداشته باشید که مورد اهانت واقع نشوید. همه مى‏دانید تا کسى کارى انجام ندهد کسى به او توهین نمى‏کند. توهین براى کسانى است که مى‏خواهند زنده باشند. هیچ کدام از ما نباید انتظار تعریف را داشته باشیم. باید به حکم خدا عمل کنیم و به این هم کارى نداشته باشیم که چه کسى از این کارى که براى خدا مى‏کنیم خوشش مى‏آید و یا چه کسى بدش مى‏آید.

صحیفه امام، ج‏17، ص: 441 

 

 

نمیخواهیم خودفروختگان از ما تعریف کنند: نمى‏خواهیم روشنفکران غربزده و قلمداران خود فروخته از ما تعریف بکنند. ما مى‏خواهیم یک مسئله‏اى را که اسلام مى‏فرماید عمل بکنیم و براى کشورمان خدمت بکنیم. نه یک دستگاهى درست بشود که همه‏اش خراب و فاسد باشد و بچه‏هاى ما را به فحشا بکشند، و افراد را بى‏تفاوت کنند، که اگر همه چیزشان را ببرند، اینها اصلًا ککشان نگزد و هیچ توجه به این مسائل نداشته باشند.

صحیفه امام، ج‏12، ص: 292 

  

تعریف امریکا نشانه ایراد ماست: اگر چنانچه امریکا از ما تعریف کند و روزنامه‏هاى امریکا از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند این چه است قضیه؟ یک قضیه‏اى هست که دارند تعریف مى‏کنند! البته باید از ما تکذیب کنند، از شما هم باید تکذیب کنند، و جمهورى اسلام را هم باید تکذیب بکنند.

صحیفه امام، ج‏9، ص: 527 

  

آنها که منافعشان ازبینرفته بر ضد ما قلم میزنند: ما نباید متوقع باشیم که اینهایى که شکست خوردند و رفتند، براى ما خوب بنویسند. یا ما نباید متوقع باشیم که روزنامه‏هاى امریکا و کسان دیگر براى ما چیزهاى خوب بنویسند. خوب، آنها رفته‏اند از بین، منافعشان از دستشان رفته است. خوب، کسى که تمام منافعش را شما از او گرفتید- ملت ما همه منافع امریکا را گرفته؛ الآن یک شاهى ندارد، یک سیر نمى‏تواند نفت از اینجا صادر کند و همین طور سایر کشورهایى که منافعشان از دستشان رفته- نباید ما متوقع باشیم که اینها براى ما مقاله- عرض بکنم که- خوب بنویسند. البته آنها باید به ما فحش بدهند. اگر یک روزى اینها براى ما خوب نوشتند، آن وقت است که ما مصیبت داریم.

صحیفه امام، ج‏15، ص: 189 

  

به توهین‏ها توجه نکنید: شما توقع نداشته باشید که مورد اهانت واقع نشوید. همه مى‏دانید تا کسى کارى انجام ندهد کسى به او توهین نمى‏کند. توهین براى کسانى است که مى‏خواهند زنده باشند. هیچ کدام از ما نباید انتظار تعریف را داشته باشیم. باید به حکم خدا عمل کنیم و به این هم کارى نداشته باشیم که چه کسى از این کارى که براى خدا مى‏کنیم خوشش مى‏آید و یا چه کسى بدش مى‏آید.

صحیفه امام، ج‏17، ص:441 

  

به پیغمبر اکرم(ص) هم تهمت میزدند و توهین میکردند: همه ابرقدرت‏ها با ما دشمن‏اند، فکر این را بکنند که دولت در چه وضعى و با چه مشکلاتى روبروست و توقع این را نداشته باشیم که هر چه مى‏خواهیم، در خانه ما حاضر باشد. و همه مى‏دانیم که این دشمنی‏ها تازگى ندارد؛ چرا که در زمان پیغمبر اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- چه تهمت‏ها و ناسزاها به ایشان مى‏گفتند، ولى ایشان از تبلیغ دین اسلام دست برنمى‏داشت. و حالا اگر کم و کسرى در مملکت وجود دارد، ما متأثریم و دولت و مسئولین با همه توان خود در رفع کمبودها مى‏کوشند و کارهاى مهمى انجام داده‏اند که امیدوارم به یارى خداوند بهتر بشود. اگر ما تسلیم امریکا و ابرقدرت‏ها مى‏شدیم، ممکن بود امنیت و رفاه ظاهرى درست مى‏شد و قبرستانهاى ما پر از شهداى عزیز ما نمى‏گردید، ولى مسلماً استقلال و آزادى و شرافتمان از بین مى‏رفت. آیا ما مى‏توانیم نوکر و اسیر امریکا و دولتهاى کافر شویم تا بعضى چیزها ارزان شود و شهید و مجروح ندهیم؟! هر گز، ملت زیر بار این ننگ نخواهد رفت و تن به این ذلت نخواهد داد. ملت ایران در مقابل امریکا مى‏ایستد و به امید خداوند پیروز است. خداوند آن قدر تأکید کرده است که ما با آنها موالات نداشته باشیم «2»، آن وقت براى ارزانى اجناس، ما خودمان را بفروشیم؟! شما توقع نداشته باشید که آنها از ما تعریف کنند. اگر آنها از من طلبه و شما تعریف مى‏کردند، ساقط مى‏شدیم. ملتها با شما هستند و این سازمانها دستاورد ابرقدرتهایى هستند که مى‏خواهند مردم مستضعف جهان را چپاول کنند و به همین جهت، با شما مخالف‏اند. خداوند همه شما را موفق کند.

صحیفه امام، ج‏17، ص: 35 

  

در برابر تهمت به شخصیتها چه کنیم؟ شما باید هیچ وقت به این صحبت‏ها گوش نکنید، و همیشه در هر امرى وجدان خودتان را حَکَم کنید، و اگر از کسى یا از کسانى تکذیب کرد، به تکذیب او فقط گوش نکنید و خودتان ببینید که اعمال او چیست. اگر اعمالش بد است، هر کس هم تعریف کند از او غلط است. اگر اعمالشان خوب است کسى که تکذیب کند از او، باز هم غلط است. انسان باید خودش نظر داشته باشد و همه قشرها و همه ملت و همه قواى نظامى و انتظامى و قواى مسلّحه و غیر نظامى باید خودش قضاوت بکند، گوش به حرف کسى ندهد. بى‏چون و چرا حرفى از کسى قبول نکند راجع به اینکه فلان قشر چطور است، فلان قشر چطور است.

صحیفه امام، ج‏14، ص: 30 

 

 

پاورقی:

1-                   دو رئیس جمهور امریکا. کارتر از حزب دمکرات و ریگان از حزب جمهوری خواه.

2-          به آموزهای از قرآن اشاره شده که در آیات زیر تکرار شده است: «ال عمران / 28»، «نساء / 139»، «نساء / 144» و «مائده / 51».

تا از بند نفس رها نشوید نظرتان آزاد نیست

امام خمینی (ره)

همان گونه که در پاسخ به یکی از کامنت‌ها وعده داده بودم، بنا داشتم از دشمن شناسی و تذکری که امام عظیم الشأن (ره) در باره‌ی تعریف و تمجید دشمن از ما داده بودند چیزی بنویسم. زمانی که صحیفه‌ی امام را مطالعه می‌کردم به محتوای مهم‌تری برخوردم. دیدم تا به این نکته توجه نداشته باشیم، تمام بحث‌ها و مباحثه‌ها در باب انتخابات و اصل و فرع آن عبث است.

حضرت امام (ره) تذکر می‌دهند که تا آدمی از بند نفس رها نشود، نظرش در مورد افراد با حبّ و بغض همراه است. در این صورت بدی‌های دوستان را نیکی و خوبی‌های طرف مقابل را بدی معرفی می‌کند. اکتفا به مطالعه‌ی این چند سطر من و شما را آدم نمی‌کند، چه ممکن است مطلب را بخوانیم و سپس باز هم همدیگر را به حب و بغض و پیروی از نفس متهم کنیم. اگر کسی واقعاً به دنبال آدم شدن است – که به گفته‌ی عرفا بسیار مشکل و بلکه محال است – لازم است با خود خلوت کند و وجود خود را ارزیابی نماید. هر که به این فکر افتاد، می‌تواند به صحیفه امام مراجعه کند و ادامه فرمایشات حضرت امام (ره) را مطالعه نماید. اکنون این شما و این جملات نورانی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه).

حُبّ نفس بزرگترین خطر : سه [نوع اظهار] نظر در عالم هست. یک نظرى که از روى حُب مطالعه مى‏کند موجودات را یا بعض موجودات را؛ و یک نظرى که از راه بغض نظر مى‏کند به همه چیز؛ و یک نظر ثالثى که حُبّ و بغض در آن نیست و آزاد است. آن دو نظر، نظر اشخاصى است که آزاد نیستند. بزرگترین گرفتارى بشر و ماها این گرفتارى است که خودمان داریم و از ناحیه خود ما هست. کسى که از روى حُبّ نفس به مردم و اشیاء نظر مى‏کند و به اشیایى که نظر مى‏کند از راه دشمنى و بغض نظر مى‏کند؛ این نمى‏تواند آزاد باشد، در «نظر دادن» گرفتار است. و کسى که از راه حبّ نفس نظر مى‏کند به موجودات یا به اشخاص یا به گروه‌ها، این آزاد نیست؛ نمى‏تواند حکم صحیح بکند. انسان گمان مى‏کند که من خودم هر چه‏ مى‏گویم از روى آزادى است و بی‌نظرى، لکن اگر کسى یک همچو ادعایى کرد، این را نپذیرید. نمى‏تواند این انسان موجود آزاد از هواهاى نفسانى و از حُبّ نفس- که منشأ همه گرفتاری‌هاست- آزاد بشود. مدّعى آزادى از این طور امور زیاد است، لکن واقعیت کم است. ممکن است که بسیارى از اشخاص حتى خودشان هم توجه نداشته باشند به اینکه بنده‌ی خودشان هستند نه بنده‌ی خدا، خودشان هم خودشان را مبرّا و منزّه مى‏دانند، و این براى همان حُبّ نفسى است که انسان دارد. این حُبّ نفس، تمام عیوب انسان را به خود انسان مى‏پوشاند. هر عیبى که داشته باشد براى خاطر این حُبّ نفس، آن عیب را نمى‏بیند، و گاهى هم آن عیب را حُسن مى‏داند. و تا انسان با مجاهدت‌ها و تبعیت از تعلیمات انبیا از این گرفتارى و عبودیت نفس خارج نشود، نه خودش اصلاح مى‏شود و نه مى‏تواند احکامى که مى‏کند و رأی‌هایى که مى‏دهد صحیح باشد، مطابق واقع باشد.

اتفاق مى‏افتد، لکن نمى‏تواند مطلقاً این طور باشد انسان. یک عملى از یک شخص در یک محیط در یک ساعت از یک شخص صادر مى‏شود، دو نفر که این عمل را مى‏بینند یکى از اینها با این دشمن است، این عمل را بد مى‏بیند و یکى از آنها که با این دوست است این عمل را خوب مى‏بیند. عمل از یک آدم است، در یک وقت است، در یک محیط است، در یک شرایط است، همه چیزهایش با هم مجتمع است؛ لکن براى آن گرفتارى‌ای که بیننده دارد، آن عدم آزادى‌ای که بیننده دارد و اسیر هواى نفس است؛ این عمل را عیناً خوب مى‏بیند، اگر با آن آدم خوب باشد. و این عمل را عیناً بد مى‏بیند، چنانچه با آن آدم بد باشد. و انسان خودش هم متوجه نیست. بله، هستند اشخاصى که بی‌جهت مى‏دانند و تکذیب مى‏کنند. یا مى‏دانند و تعریف مى‏کنند. این طور هستند، اما شاید بسیارى این طور باشند که به واسطه‌ی آن اسارتى که دارند و آن گرفتارى‌ای که در باطن، خودشان مبتلاى به او هستند، و آن شیطانى که در نفس انسان فعّال است، این گرفتارى نمى‏گذارد که انسان آزادانه حکم بکند، نمى‏گذارد که انسان آن طورى که واقعیت است ادراک کند. و آن طورى که واقعیت است او را بگوید. یا واقعیت را به واسطه‌ی همین عبودیتى که دارد، بندگى‌ای که دارد و آن طورى که سلطنت بر او دارد شیطان و قواى شیطانى خودش، یا ادراک نمى‏کند مطلب را و یا اگر ادراک هم کرد، او نمى‏خواهد او را اظهار کند. از آن طرف هم همین طور. تعریف‏ها و تکذیب‌هایى که ماها مى‏کنیم، انسان عادى مى‏کند، این تعریف و تکذیب‏ها به واسطه همین علاقه‏اى که انسان به خودش و وابستگان خودش که آن هم علاقه به خود است، علاقه به وابستگان، علاقه به خود است؛ این چون پسر من است و این چون برادر من است، و این چون همسلک من است، این همه‌ی من است. و تمام این اشیا در انسان‌هاى عادى تماماً برمى‏گردد به خود من. اگر از کس دیگرى هم تعریف کند، این از باب اینکه به او متعلق است تعریف مى‏کند.

صحیفه امام، ج‏14، صص: 8-10

میر حسین لولو خورخوره است؟

شنبه شب گذشته فرصتی دست داد تا سری به یکی از ستادهای تبلیغاتی میرحسین در قم (پارکینگ خیابان ارم) بزنم. نخستین نکته‌ای که توجهم را جلب کرد این بود که نفرات ستاد را تعدادی از بسیجیان نوجوان تشکیل می‌دادند. چون همدیگر را می‌شناختیم خیلی زود گپ انتخاباتی آغاز شد و وقتی شنیدم که مسئول آن ستاد، ع.ص از دوستان قدیمی است، گفتم «خیلی دوست داشتم او حضور داشت و می‌پرسیدم چه اتفاقی افتاده است که رژیم صهیونیستی هم مثل مدعیان اصلاحات به دنبال رأی نیاوردن دکتر احمدی نژاد هستند؟» 

 

بندگان خدا جوابی نداشتند و چون نمی‌خواستم نشاط انتخاباتی‌شان رنگ ببازد و روحیه خود را از دست بدهند، گفتم: «هر ایرانی که پای صندوق بیاید و رأی بدهد از نظر بنده مورد احترام است. اگر هم سخنی می‌گوییم بنا بر تکلیفی است که همه‌ی ما برای شناخت کاندیدای اصلح داریم.» 

  

و اضافه کردم: «بر خلاف شما که طبق نظر بزرگان اصلاحات از جمله حجت‌الاسلام رفسنجانی، آمدن مجدد دکتر احمدی نژاد را خطر می‌دانید، ما از آمدن هیچ یک از کاندیداها احساس خطر نمی‌کنیم. میرحسین هم بر فرض اگر انتخاب شود از سه حال خارج نیست: ۱- یا آنچه در مورد پایبندی‌اش به راه امام و پیروی از ولایت فقیه می‌گوید صادقانه است و بر آن استوار می‌ماند، که در این صورت برای ما با دکتر احمدی نژاد تفاوتی ندارد. عزت دکتر هم به دلیل ولایت محوری اوست. ۲- ممکن است صادق نباشد و قصد خلل قصد خلل در تمام امور و از جمله امور سیاسی و فرهنگی را داشته باشد، که طبق قانون اساسی رهبری توانایی مدیریت او را دارد. اگر به قانون اساسی تن دردهد که سرنوشتش مانند سید محمد خاتمی است. یعنی رهبر معظم انقلاب، نظام جمهوری اسلامی را به سلامت از دوران ریاست جمهوری او عبور می‌دهد و دیدیم در دوران خاتمی وضع به گونه‌ای رقم خورد که ضدانقلاب خارج نشین خاتمی را مهره‌ی رهبری خواندند و طرفدارانش در داخل به او لقب محمد چاخان دادند. ۳- یا اینکه ممکن است صادق نباشد و به قانون اساسی هم وفادار نماند و به منویات رهبری تمکین نکند. در این صورت سرنوشت بنی‌صدر برایش رقم خواهد خورد.» 

  

بدین سان نتیجه گرفتم که خطری انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران را تهدید نمی‌کند و مهم حضور پرشمار مردم پای صندوق‌های رأی است. 

 

در یادداشت قبل یکی از مخاطبین همیشگی این وبلاگ با این توهم – یا تظاهر به این توهم – که بنده ترسیده‌ام، پرسیده بود:«مگه میر حسین لولو خورخوره است؟» به او نیز همین جواب را داده‌ام. آنچه مسلم است، ولایت مطلقه فقیه، خاری در چشم دشمنان خارجی و داخلی، و ضامن بقای نظام جمهوری اسلامی ایران است.

زمینه سازی برای انقلاب رنگین

اشاره: قرائن و شواهد از تلاش مرموزانه،‌استتار شده و بسیار پیچیده‌ای برای زمینه‌سازی در راستای انقلاب رنگی پرده‌ برمی‌دارد.

با نزدیک شدن به بیست و دوم خرداد و دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری فعالیت و اقدامات جریان‌ها و گروه‌های مختلف سیاسی به اوج خود رسیده است، به گونه‌ای که اخیرا یک گروه سیاسی طی نامه‌ای از وزارت کشور درخواست کرده که مجوز برای برپایی جشن پیروزی برای نامزد انتخاباتی مورد نظرش صادر شود. در نگاه اول به این اقدامات، این مسئله به ذهن متبادر می‌گردد که موضوعاتی از این قبیل، به نوعی بهره گیری از تکنیک‌ها و تاکتیک‌های جنگی روانی برای منفعل کردن رقیب در انتخابات باشد؛ اما هنگامی که به بازی با رنگها و موضوعات زیر توجه می‌نماییم، بحث فراتر از استفاده برخی جریان‌های سیاسی از تکنیک‌ها و تاکنیک‌های جنگ روانی در نظر می‌آید. قرائن و شواهد نشان می دهد تلاش مرموزانه، استتار شده و بسیار پیچیده‌ای برای جابه‌جایی افکار عمومی و زمینه سازی جهت انقلاب رنگی در حال شکل گیری است:

- تشکیک در سلامت انتخابات و القاء تقلب در انتخابات

- طرح نظارت بین المللی بر انتخابات و تشکیل کمیته صیانت از آراء

- افزایش انتظارات و مطالبات عمومی

- تلاش برای سلب اعتماد مردم از نظام و القاء نا کار آمدی حاکمیت

- هجمه‌ به گفتمان انقلاب امام و رهبری

- تهدیدنمایی، بحران نمایی و سیاه نمایی از وضعیت کشور

- به صحنه آمدن تمامی مخالفین و معاندین نظام

انقلاب ‌های رنگین: انقلاب های مخملی یا «انقلاب های رنگی» و «گلی» از شیوه های براندازی نرم است که نوعی دگرگونی و جابجایی قدرت همراه به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی را شامل می‌شود انقلاب های رنگی و مخملی در جوامع پسا کمونیستی در اروپای مرکزی، شرقی و آسیای مرکزی اتفاق افتاد. این واژه برای نخستین بار از سوی والسلاوهادل رئیس جمهور پیشین چک، که در آن زمان رهبر مخالفان چکسلواکی سابق بودف واردات ادبیات سیاسی گردید. مخالفان حکومت در چکسلواکی با انجام سلسله اقدامات مرتبط و زنجیره‌ای در طی یک دوره شش هفته‌ای 17 نوامبر تا 29 دسامبر 1989 در این کشور، موفق به نوعی دگرگونی و جابجایی قدرت شدند. این پدیده سپس به شکل زنجیره‌ای در صربستان طی دو مرحله 1997 - 2000 گرجستان 2003 اوکراین 2004 و قرقیزستان 2005 ادامه یافت. ضمن آنکه تاکنون تلاش برای انقلاب رنگی در ایران، لبنان و ونزوئلا با شکست مواجه شده است. انقلاب‌های رنگین و مخملین جنگ سرد جدید و غیر ایدئولوژیکی بود که در راستای راهبرد جهانی امریکا برای پر کردن خلاء قدرت شورای سابق در اروپای مرکزی و شرقی آسیا مرکزی و قفقاز و از میان برداشتن موانع هژمونی امریکا عملیاتی گردید. به طور کلی اهداف امریکا از ساماندهی انقلاب های رنگین در کشور‌های هدف را در چارچوب حوزه‌های زیر می‌توان بررسی کرد:

- تسلط بر مناطق ژئوپلتیکی ژئواستراستژیکی

- کنترل شریان انتقال انرژی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن آن.

- حذف و یا مهار نظامهای چالش گرو موانع نظام هژمونیک امریکا.

- ممانعت از ایجاد اتحادیه های نظامی و امنیتی در آسیا، خاورمیانه و آسیای مرکزی.

- همسو نمودن کشورهای هدف با سیاست های آمریکا.

- فرصت سازی اقتصادی برای آمریکا.

- مهار بیداری اسلامی. انقلاب های رنگین بر اندازی نرم در کشورهای مدل: الف) انقلاب گل رز گرجستان

با فروپاشی سابق و نفوذ آمریکا و ناتو به حلقه اول اروپای شرقی سپر دفاعی هارتلند، توسعه در حلقه دوم (آسیا مرکزی و قفقاز) سپر مذکور در دستور کار آمریکا قرار گرفت و در این میان نفوذ در گرجستان به عنوان منطقه خارج نزدیک روسیه در اولویت قرار گرفت. بر این اساس ایالات متحده امریکا و متحدان اروپایی آن از طریق بنیاد سوروس و موسسات به ظاهر غیر دولتی با ساماندهی انقلاب رنگی، گسترش ناتو به حیات خلوت روسیه در قفقاز را زمینه سازی نمودند. در انتخابات پارلمانی نوامبر 2003 در گرجستان ائتلاف برای گرجستان نو به رهبری ادوار شوارد نادزه از یک سو و ائتلاف تروئیکای گرجستان شامل میخائیل ساکاشویلی زوراب ژواینا (رئیس قبلی پارلمان گرجستان) و نینو یورجا نادزه (رئیس پارلمان) از سوی دیگر، با هم به رقابت پرداختند. در کوران رقابت انتخاباتی بنیاد سوروس که مسئولیت پشتیبانی از انقلاب مخملین در گرجستان را عهده دار بود، از طریق انستیو جامعه باز و با استفاده افکار سنجی، پیروزی ائتلاف تروئیکا را پیشاپیش اعلام نمود. اما سپس از انتخابات نتایج شمارش آراء، بر پیروزی ائتلاف برای گرجستان نو دالت می‌کرد. با اعلام نتایج اولیه انتخابات ائتلاف تروئیکای گرجستان به نتیجه انتخابات اعتراض نمود و دولت را متهم به تقلب در انتخابات کرد. ائتلاف تروئیکای گرجستان که از طریق رسانه‌های امریکایی و اروپایی حمایت می‌شدند هواداران خود را به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی فرا خواندند جنبش کامارا توانست پانزده هزار نفر را در پایتخت سازماندهی نماید آنان چند روز در مقابل ساختمان‌های دولتی از جمله ریاست جمهوری تجمع نمودند و به پلیس و ارتش گرجستان شاخه‌های گل رز اهداء می‌کردند. در روز افتتاح پارلمان این کشور و در حالی که سواردنادزه مشغول سخنرانی بود، مخالفان به رهبری ساکاشویلی، بدون مقاومت پلیس وارد پارلمان شده و مانع از تثبیت ائتلاف برای گرجستان نو در قدرت شدند. سرانجام با موافقت مقامات روسی، شوارد نادزه مجبور به استعفاء شد و انقلاب به اصطلاح گل رز به پیروزی رسید. به طور کلی فرآیند عملیاتی شدن انقلاب گل رز در گرجستان موارد زیر را شامل می‌گردد:

1-       تزریق کمک‌های مالی امریکا و غرب به مخالفان حکومت گرجستان

2-        حمایت تبلیغاتی وسیع امریکا و غرب از ائتلاف تروئیکای گرجستان و جابجایی افکار عمومی

3-        متهم نمودن نظام حاکم در گرجستان به فساد مالی، سیاسی و نا کار آمدی

4-        افزایش انتظارات و مطالبات عمومی در جریان مبارزات انتخاباتی

5-        متهم نمودن دولت گرجستان به تقلب در انتخابات

6-        از پیش برنده اعلام نمودن جریان‌های متمایل به امریکا و غرب

7-        درخواست باز شمای آراء و به رسمیت شناختن پیروزی مخالفان از طرف دولت

8-        فراخوان مخالفان به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی

9-        تصرف پارلمان و امکان دولتی و به تعطیلی کشانیدن ادارات. ب- انقلاب نارنجی اوکراین

اوکراین بعد از فدراسیون روسیه بزرگترین کشور اروپایی است و در عرصه ژئوپلتیکی از موقعیتی منحصر به خرد برخوردار ‌می‌ابشد. این کشور دارای موقعیت کلیدی در میان چند منطقه مهم یعنی اروپایی شرقی، قفقاز و خاورمیانه است و نوفذ امریکا در این کشور از یک سو حلقه محاصر روسیه و تنگ تر می‌نمود و از سوی دیگر دست یابی امریکا به بازار منابع نفت و گاز منطقه را تسهیل می‌نمود. کاخ سفید برای ساماندهی انقلاب رنگی در اوکراین تلاش مضاعفی را انجام داد به طوری که پس از وقوع انقلاب نارنجی در این کشور نیویورک تایمز فاش ساخت؛ بوش دست کم 65 میلیارد دلار برای این انقلاب سازماندهی شده خرج کرد. لازم را در مرحله اول کسب نمایند. یانوکویچ نخست وزیر وقت وهوادار روسیه در دور اول 88/39 درصد و ویکتور یوشچنگو نامزد مورد حمایت امریکا و غرب 22/39 درصد آراء را به دست آوردند در نتیجه انتخابات به دور دوم کشیده شد. در مرحله دوم بنا بر اعلام غیر رسمی، یانوکویچ با کسب 46/49 درصد آراء بر یوشچنگو که 61/46 درصد آراء را کسب کرده بود پیروز شد. اما این نتیجه از سوی یوشچنکو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت یانکویچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند. با اعلام نتیجه انتخابات جنبش پارا که از مدت‌ها قبل با حمایت مالی و تبلیغاتی امریکا سازماندهی شده بود با حضور در خیابان‌های کیف، اقدام به تحصن و تظاهرات نمودند. متخصصین که تی شرت، باز و بند، کمر بند و هد بند نارنجی بر تن داشتند و با خود پرچم های نارنجی حمل می‌کردند خواستار اعلام پیروزی یوشچنکو از سوی کمیسیون انتخابات شدند. اما کمیسیون انتخابات پیروزی یانوکویچ را رسما اعلام نمود و با اصرار این کمیسیون پارلمان اوکراین نیز نتیجه انتخابات را به تصویب رسانید. با اعلام نتیجه انتخابات از سوی پارلمان اوکراین، تظاهرات کنندگان مانع ورود یانوکویچ به دفتر نخست وزیری شدند و کشور در شرایطی جنگ داخلی و تجزیه به دو بخش شرقی (طرفداران یانوکویچ و بخش غربی به هواداری یوشچنکو قرار گرفت با فوق العاده شدن وضعیت کشور،‌پارلمان اوکراین در رای خود تجدید نظر کرد و اعلام نمود که در انتخابات تقلب صورت پذیرفته است و از رئیس جمهور کوچما درخواست کرد تا کمیسیون انتخابات را منحل کند. با جانبداری وزیر دفاع از یوشچنکو، شرایط به سود غرب گرایان و افراد مورد حمایت امریکا تغییر کرد در نتیجه دادگاه عالی اوکراین سرانجام در 7 دسامبر نتیجه انتخابات را باطلب و تاریخ 26 دسامبر را برای برگزاری انتخابات مجدد اعلام نمود. انتخابات مجدد در تاریخ 26 دسامبر و با حضور 12000 ناظر بین المللی برگار گردید و یوشچنگو با کمک تبلیغاتی رسانه‌های امریکایی و اروپایی 62/52 درصد آرا را کسب نمود و رئیس درصد آراء را کسب نمود و رئیس جمهوری این کشور شد.

فرآیند انقلاب نارنجی در اوکراین:

1-      تزریق کمک‌های مالی امریکا و غرب به مخالفان دولت اوکراین

2-       انجام عملیات مشروعیت قهقرایی با متهم نمودن دولت اوکراین به خشونت ترور مخالفان فساد مالی، اداری و سیاسی

3-      القاء نا کار آمدی دولت.

4-       تصویر سازی مطلوب از یوشچنکو و مخدوش نمودن چهره یانوکویچ توسط رسانه‌های امریکایی و غربی

5-       جابجایی افکاری عمومی از طریق پخش شایعه مسموم کردن یوشنچکو توسط دولت یانوکویچ

6-       القاء تقلب در انتخابات توسط دولت. مخالف با اعلام نتیجه انتخابات و فراخوان مخالفان به نافرمانی مدنی و مبارزه منفی

7-       انعکاس گسترده تحولات اوکراین توسط سی ان ان، بی بی سی و یورو نیوز و هدایت افکار عمومی در این کشور.

8-       بر هم زدن نظم و امنیت عمومی و اشغال اماکن دولتی. ج انقلاب لاله‌ای قرقیزستان

قرقیزستان اگر چه دارای منابع طبیعی نفت و گاز نمی‌باشد اما به دلیل هم مرز بودن با چنین و افغانستان، دارای جایگاه و اهمیت استراتژیک است. حادثه یازده سپتامبر قرقیزستان را بیش از پیش در کانون توجهات امریکا قرار داد. از این رو کاخ سفید درصدد جابجایی قدرت در این کشور و تثبیت موقعیت خود در قرقزیستان برآمد.م در سال 2005 با رد صلاحیت نامزد‌های مخالف دولت در پارلمان جرقه‌های انقلاب مخملی در این کشور شده شد. پس از برگزاری دو مرحله انتخابات پارلمانی و اعلام نتیجه آن، دو مخالف عسگر آقایف یعنی کولوف وزیر پیشین امنیت قرقیزستان از اهالی شمالی به همراه باقیف نماینده بر کنار شده پارلمان، از اهالی جنوب با یکدیگر متحد گردیدند. با پیوستن خانم اتو نبایا نامزد رد صلاحیت شده انتخابات پارلمانی به صفوف مخالفان آقایف شرایط برای انقلاب مخملی در این فراهم گردید. در چنین شرایطی جرقه‌های انقلاب رنگی یا انقلاب گلی توسط جنبش مقاومت جوانان کلکل زده شد و در مناطق جنوبی قرقیزستان، معترضان سازماندهی شده تحت حمایت امریکا، با تجمع در میدان اصلی شهر اوش فرودگاه و اماکن دولتی را به محاصره خود در آوردند. دامنه اعتراضات توسط جنبش مذکور به سرعت به تمامی مناطق قرقیزستان سرایت نمود و در نتیجه مخالفان عسگر آقایف اماکن دولتی و دفتر ریاست جمهوری را در بیشکک به تصرف خود آوردند و خواستار کناره گیری وی شدند. با متواری شدن آقایف جابجایی قدرت در این کشور با حمایت و ساماندهی امریکا صورت پذیرفت. عسگر آقایف پس از فرار از کشور استفن یانگ سفیر امریکا در قرقیزستان را عامل اصلی این انقلاب معرفی کرد وی اظهار داشت: یک هفته قبل از وقوع این حوادث در شبکه جهانی اینترنت، نقشه این انقلاب منتشر شده بود. این نقشه را ستفن یانگ تدوین کرده است و این انقلاب دقیقا همانند نقشه صورت گرفت. در وقوع انقلاب لاله‌ای در قرقیزستان نقش بنیاد سوروس و اعطاء کمک‌های مالی کاخ سفید به مخالفان دولت این کشور عامل تعیین کننده‌ای بود. نقلاب مخملین ورنگی در ایران: ایجاد انقلاب مخملین و رنگی در ایران از طریق نافرمانی مدنی بخشی از پازل راهبردی آمریکا برای تغییر ساختار جمهوری اسلامی ایران از درون می‌باشد که تاکنون به دفعات طراحی شده اما در هر نوبت با شکست مواجه شده است. پیشینه انقلاب مخملی در ایران به سال 1378 و حادثه کوی دانشگاه باز می‌گردد. در روزهای آغازین سال 1378 فتانیاهو، نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی، خواستار اجرای فوری پروژه انفجار از درون ساختار حکومتی ایران شد و تأکید کرد: "‌باید با ایران کاری کرد که همان اتفاقی که در شوروی سابق صورت گرفت، پیش اید و آن هم انفجار از درون است. " در همین راستا یکی از تجدید نظر طلبان نیز طی مصاحبه‌ای با هفته نامه راه نو تصریح کرد؛ " انقلاب اسلامی متأثر از الگوی حکومت شوروی سابق است و سرانجام آنها نیز یکسان است " در حادثه کوی دانشگاه با القاء خبر کذب مبنی بر کشته شدن پنج دانشجو در جریان درگیری با نیروی انتظامی از سوی خانم " ص ـ و " و تشدید این فضا توسط نشریات زنجیره‌ای، هیجان‌گرایی و برانگیختگی در فضای سیاسی جامعه شکل گرفت. در این هنگام تجدید‌نظر طلبان سعی داشتند با گسیل داشتن دانشجویان به سوی بیت رهبری، به زعم خود، پروژه انقلاب مخمی و نافرمانی مدنی را کلید بزنند که با حضور میلیونی مردم در صحنه دفاع از انقلاب و رهبری این توطئه خنثی و عقیم ماند القاء انسداد سیاسی در کشور ( 1379) و تئوریزه کردن مقاومت مدنی ( نافرمانی مدنی) از سوی مسافرین کنفرانس ننگین برلین، مرحله دیگری از ساماندهی انقلاب مخملین در ایران بود. در همین رابطه اکبر گنجی در گفت و گویی با نشریه " کریستین سانیس مانیتور " تصریح کرد؛ امیدوارم که انقلاب بدون خونریزی چکسلواکی مدل ایران قرار گیرد. ما قدم به مرحله‌ای از دموکراسی می‌گذاریم که هزینه‌ای دارد. برای رسیدن هر چیز باید بهای آن را دارد. " این مرحله منجر به ایجاد اغتشاش و آشوب در جریان نشست دفتر تحکیم وحدت در شهر خرم‌آباد گردید. در سال 1380 شبکه‌های ماهواره‌ای ضد انقلاب، جوانان را به نافرمانی مدنی فراخواندند. بی‌اعتنائی مردم به ویژه جوانان به فراخوان ضد انقلاب آنان را دچار سرخوردگی گردد. در این مرحله نیز دشمنان جمهوری اسلامی ایران، انقلاب مخملین را به نظاره نشسته بودند که همانند مراحل قبلی با ناکامی مواجه گردیدند. پروژه قرقیز ستانیزه کردن انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی در سال 1383 برنامه دیگری از مجموعه اقدامات تجدید نظر طلبان برای ایجاد گسست در ساخترا سیاسی و بر هم زدن انسجام اجتماعی بود. این پروژه با استعفاء برخی از نمایندگان رد صلاحیت شده مجلس ششم عده دیگری از مدیران دولتی آغاز شد و در ادامه تحصن نمایندگان مجلس ششم را در پی داشت. بی اعتنایی جامعه به تجدید نظرطلبان و ناآگاهی افراطیون از ظرفیت اجتماعی خود و از همه مهمتر قاطعیت رهبر معظم انقلاب اسلامی، این پروژه را نیز با شسکت مواجه کرد. ساماندهی انقلاب مخملی در ایران توسط بنیاد سوروس با واسطه افرادی همچون هاله اسفندیاری، کیان تا جنبش و رامین جهانبگلو نیز از دیگر برنامه‌های براندازی نرم در ایران بوده است. براساس اعترافات هاله اسفندیاری، بنیاد سوروس با حمایت از برنامه‌های خاورمیانه‌ای مرکز آمریکایی " ولسون "، به دنبال ایجاد یک شبکه غیررسمی در ایران جهت عملی نمودن اهداف براندازی نرم بوده. در این راستا کیان تاجبخش مدیر و نماینده بنیاد سوروس در ایران با اقداماتی همچون راه‌اندای کارگاههای مطالعاتی متشکل از جوانان و دانشجویان و تدریس اصول و مبانی شبکه‌سازی اجتماعی سعی کرد زیر ساخت‌های براندازی نرم در ایران را ایجاد نماید. طراحی و اجرایی پروژه جدید: شواهد و قرائن شان می‌دهد که تجدید‌نظر طلبان هوا خواه لیبرالیسم و سکولاریسم با پشتیبانی دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران، در حال طراحی و عملیاتی نمودن پروژه دیگری از سلسله پروژه‌های انقلاب رنگی و مخملین در انتخابات ریاست‌جمهوری می‌باشند. این پروژه که گرجستانیزه نودن و او کراینیزه کردن انتخاب می‌باشد از مدتها پیش در دستور کار قرار گرفته است.

پروژه جدید در 3 فاز «جنسیتی، مقدماتی و تکمیلی» طراحی شده است.

 فاز جنینی: این فاز در درو خود 3 مرحله را در برداشته که هدف از اجرای آن زمینه‌سازی برای قطب‌بندی نمودن جامعه به " افراط " و " اعتدال " بوده است. مراحل سه گانه این فاز عبارت است از:

1)      ایجاد کارشکنی در عرصه‌های مختلف برای ناکارآمد ساختن معتقدان به گفتمان انقلاب

2)       بحران نهایی، تهدید نهایی وضعیت کشور و غیرعادی جلوه دادن آن

3)       ایجاد رویگردانی در افکار عمومی از طریق سیاه‌نمایی و کانالیزه نودن به سوی جریان ناجی

فاز مقدماتی: این مرحله با ملاقاتهای پنهانی بعضی از مجریان پروژه جدید با واسطه‌های امنیتی و سیاسی آمریکا در " دوبی " به فاز ا جراء منتقل گردید و متعاقب آن، بنیاد سوروس( طراح پروژه‌های انقلاب رنگین) در سال 1386 عده‌ای از فعالیت سیاسی و مطبوعاتی از جمله " م ـ ع " را به آمریکا دعوت می‌نماید. مراحل این فاز را به شرح زیر می‌توان برشماری کرد:

1)      درخواست از برخی کشورهای اروپایی جهت ترغیب آمریکا و صدور قطعنامه سوم در آستانه انتخابات مجلس هشتم.

2)       پیاده‌سازی قطب‌بندی اعتدال و افراط در انتخاب هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی.

3)       ورود در حاکمیت و ساماندهی جریان مشابه با جریان 14 مارس در لبنان برای ایجاد تعارض و دوگانگی در حاکمیت

فاز تکمیلی: پیاده‌سازی فرآیندهای انقلاب رنگین در گرجستان و اوکراین فاز تکمیلی پروژه جدید می‌باشد. شواهد و قرائن نشان می‌دهد این فاز نیز به مرحله اجراء منتقل گردیده است. " تشکیک در سلامت انتخابات و القاء تقلب در آن "، " اعلام پیروزی در انتخابات قبل از آغاز آن "، "‌زمینه‌سازی برای اعتراض به نتیجه انتخابات، " " بازی با رنگها "‌و... از جمله مراحل اجرائی و عملیاتی نمودن پیاده‌سازی فراینده‌های انقلاب رنگین در گرجستان و اوکراین فاز تکمیلی پروژه جدید می‌باشد. شواهد و قرائن نشان می‌دهد این فاز نیز به مرحله اجراء منتقل گردیده است. " تشکیک در سلامت انتخابات و القاء تقلب در آن "،‌ " اعلام پیروزی در انتخابات قبل از آغاز آن "، " زمینه‌سازی برای اعتراض به نتیجه انتخابات "، "‌بازی با رنگها " و ... از جمله مراحل اجرائی و عملیاتی نمودن فاز تکمیلی می‌باشد. در این راستا و در پایان تنها کافی است به اظهارات یکی از تجدید‌نظر طلبان افراطی هواخواه سکولاریسم در ایران توجه نمائیم وی اخیرا با صراحت اذعان داشته است؛ اصلاحات جز با دادن خون به پیروزی نمی‌رسد.

نظر اسرائیل هم همین است

دیروز عصر خسته از امور روزمره دراز کشیدم تا مثلاً ۱۵ دقیقه استراحت کنم و به ادامه فعالیت روزانه مشغول شوم. بدون قصد قبلی و با اینکه بنا ندارم زیاد درگیر تب و تاب انتخابات شوم، تلفن همراه را به دست گرفتم و پیامکی تحریر کردم و به تعدادی از دوستان فرستادم. پیامک این جانب این بود:

جدیدترین فیلم‌های سینماهای ایران:

رضایی، مردی برای چهارم شدن.

موسوی، به نام امام به کام دشمنان.

کروبی، بدون شرح.

احمدی نژاد، آن که مردم می‌خواهند.

یکی از دوستان نهاد ریاست جمهوری که اتفاقاً مثل بنده زیاد خود را درگیر تب و تاب انتخابات نمی‌کند پاسخ داد:

او احمدی نژاد است

مردانه در جهاد است

قلب تمام مردم

برای او ستاد است

پاسخش به دلم نشست و در فرصت‌های بعدی برای یکی دو تن از دوستان فرستادم. یکی دیگر از دوستان که سرهنگ بازنشسته ستاد کل است و بدون اینکه موضع بنده را بداند، از چند روز پیش پیامک‌هایی در تبلیغ یکی از کاندیداها برایم فرستاده بود، به محض اینکه پیامک بنده (جدیدترین فیلم‌های ...) را دریافت کرد، فی‌البداهه نوشت:«ولی "اخراجی‌ها" مناسب احمدی نزاد بود». بنده هم بلافاصله پاسخ دادم:«نظر اسرائیل هم همین است ».

پی‌نوشت: البته پیامک‌ها به همین‌جا ختم نشد و از آنجا که مدعیان اصلاحات (حتی اگر سرهنگ بازنشسته ستاد کل باشند) بدون توهین و تهمت نمی‌توانند برای کاندیدای خود تبلیغ کنند و به عبارتی بلد نیستند نان بازویشان را بخورند، در میان کلی ناسزا، به روشنی اعتراف کرد که نظر ایشان و دوستانش با امریکا، اسرائیل و منافقین یکی است.

مدعیان اصلاحات لطفاً کوفت بخورید!

اشاره: برخی دوستان از این جانب سؤال می‌کنند که چرا نمی‌نویسم. درست نیست که بگویم به دلیل کمبود وقت است، چرا که می‌دانم تمام دوستان ارزشی و ارزشمند در انبوه کارها و مشکلات روزمره است که می‌نویسند و نبض وبلاگستان فارسی را در دست گرفته‌اند.

بنده بیشتر به این دلیل از نوشتن فارغ ام که برایم مثل روز روشن است که دکتر محمود احمدی نژاد با اختلاف زیاد نسبت به دیگر کاندیداها و مقتدرانه پیروز انتخابات است و از این رو احساس تکلیف نمی‌کنم. شاید بیش از اصل انتخابات که خطری اصولگرایان را تهدید نمی‌کند، آماده باش مدعیان اصلاحات برای جنجال آفرینی به نفع دشمن مورد توجه باشد و از این رو چند خط قلمی می‌شود. 

 

یک بررسی ساده هم نشان می‌دهد که دکتر احمدی نژاد پیروز انتخابات دهم ریاست جمهوری اسلامی ایران است. فاصله‌ی دکتر محمود احمدی نژاد و دیگر رقبا آن همه هست که حتی اتفافات انتخاباتی هم در روند رو به رشد اقبال ملت به ایشان تأثیر منفی نخواهد داشت. درست به همین دلیل است که دوم خردادی‌ها برای حفظ آبروی نداشته در پیشگاه ملت بزرگ ایران، دو هدف را دنبال می‌کنند. نخست اینکه شکست مفتضحانه را با یک شکست نسبتاً آبرومند عوض کنند و به قول خودشان مراقب باشند که شش‌تایی نشوند؛ و دیگر اینکه از هم اکنون برای جنجال پس از پیروزی اصولگرایان آماده شده‌اند. کمیته صیانت از آرا به همین منظور مطرح شده است و این مدعیان اصلاحات از هم اکنون به جمع آوری مهمات غربی مشغول اند تا پس از اعلام نتیجه بدیهی انتخابات، مردم و مسئولین دل‌سوز و سخت‌کوش نظام را زیر آتش تهمت و افتراهای ناجوان‌مردانه و دشمن پسند بگیرند. برخی از سیاسیون که صبغه‌ی منصفانه‌تری دارند، به مدعیان محترم اصلاحات انتقاد می‌کنند که چرا به دروغ متوسل می‌شوید؟ چرا تهمت می‌زنید؟ چرا به جای رقابت سالم به تخریب متوسل می‌شوید؟ چرا آزادی‌های مدنی را زیر سؤال می‌برید؟ چرا با دشمن هم‌نوا شده‌اید؟ چرا فرمایشات راه‌گشای رهبر معظم انقلاب را نادیده می‌گیرید؟ چرا مردم را تحمیق می‌کنید؟ چرا با دشمنان تابلودار و سابقه‌دار نظام مقدس جمهوری اسلامی همراه شده‌اید؟ چرا راه و رسم نفاق را برگزیده‌اید؟ چرا و چرا و چرا؟

بنده می‌خواهم عرض کنم اگر این کارها را نکنند پس چه کنند؟ وقتی با قانون اساسی و آرمان‌های امام راحل(ره) مشکل دارند؛ وقتی راهشان از ملت بزرگ ایران جداست؛ وقتی به جای اینکه نگاهشان به چشم انداز جمهوری اسلامی و فرمایشات رهبری باشد، امریکای جنایتکار را برگزیده‌اند، وقتی به جای راه و رسم شهادت، کرنش در برابر استکبار را پیشه کرده‌اند، بیش از این توقعی نیست!

یاد خاطره‌ای از دفاع مقدس افتادم. پیش از عملیات والفجر 4 یکی از دوستان به نام محمد حسین احمدی (جانباز و برادر شهید) به شدت بیمار شده بود. به دلیل مشکلات عفونی دستگاه گوارشی و ... به شدت تحلیل رفته بود. او را به پست امداد رساندیم. پزشک پس از معالجه و دستور بستری موقت، به هنگام دستور غذایی گفت:«خربزه نخور، چلو مرغ نخور، هندوانه نخور، خورشت‌های اینجا را نخور، ...» خلاصه هرچه را که به عنوان غذا و دسر در آن منطقه یافت می‌شد به عنوان پرهیز دوست ما نام برد. این برادر ما که اتفاقاً در آن ایام شکمو هم بود :) با اینکه به سختی می‌توانست صحبت کند، به دکتر گفت:«آقای دکتر، کوفت بخورم؟» دکتر جاخورد. چند لحظه سکوت کرد، بعد لبخندی زد و گفت:«نه عزیزم، کوفت هم نخور!»

دعا بفرمایید.

ماهواره، مهمان ناخوانده!

اشاره: سال ۱۳۸۴ ماهنامه دیدار آشنا میزگردی با موضوع تلویزیون‌های ماهواره‌ای تشکیل داد و ماحصل آن در شماره ۶۵ این نشریه به چاپ رسید. برخی از دوستان در آن جلسه نظراتی افراطی در دفاع از ماهواره‌ی بدون فیلتر داشتند، اما در میان بحث نتوانستند از نظرات خود دفاع کنند. به همین دلیل با پایان یافتن جلسه، متن پیاده شده میزگرد را گرفتند و سخنان خود را تغییر دادند؛ به نحوی که آنچه در مجله به چاپ رسید، با آنچه در جلسه بیان کرده بودند، تفاوت بسیار داشت. مدتی است که بنا دارم در باب تلویزیون‌های ماهواره‌ای مقاله‌ای بنویسم. بد نیست به عنوان مقدمه، ابتدا سخنان این جانب را که در میزگرد سال 84 بیان شده بود، ملاحظه بفرمایید.  

 

 

نگاه ما به ماهواره: به ماهواره دوگونه می‌شود نگاه کرد. یک نگاه آرمانی، و اینکه بگوییم ماهواره این توانایی‌ها را دارد. آقا چرا شما این‌قدر بد هستید؟ چطور نمی‌فهمید؟ این‌قدر کار خوب می‌شود با آن کرد  و... . اما در نگاه واقع گرایانه باید ببینیم کارکرد فعلی ماهواره چیست؟ با این خودکار، هزار و یک کار می‌شود کرد. من باید ببینم از این خودکار چه استفاده‌ای می‌توانم بکنم. گاهی با روی‌کرد مدرن و پسامدرن در واقع دچار پزمدرن می‌شویم! یعنی مثلاً میگوییم: همه دنیا ماهواره دارند، تو چطور نمی‌گذاری بچه‌ات با خیال راحت هر شبکه‌ای را که میخواهد نگاه کند؟ غافل از این‌که این ابزار – ماهواره - که حالا جهان‌شمول هم شده، دست چه کسی است؟ چه قدرت‌هایی با چه جهان‌بینی و چه اهدافی از آن استفاده می‌کنند؟ چند شبکه ماهواره‌ای در اختیار ماست؟ من به چند شبکه می‌توانم به صورت علمی و تخصصی نگاه کنم و استفاده ببرم؟   

 

دنیای شیشه‌ای، واقعی است؟! آقای پیرمرادی گفتند که اکنون دنیای شیشه‌ای وجود دارد و همه واقعیت‌ها را می‌بینند و ما نمی‌توانیم چیزی را از مردم مخفی کنیم. من فکر می‌کنم ایشان در دام تبلیغات امریکایی گیر افتاده‌اند. کدام دنیای شیشه‌ای؟ مگر استکبار به مردم خودش و مردم دنیا اجازه می‌دهد تا واقعیت‌ها را ببینند؟ بحث دنیای شیشه‌ای را من به یک معنا قبول دارم و به یک معنا نه. دنیای شیشه‌ای به این معنا که، دیگر سدی در مقابل امواج وجود ندارد، درست است؛ ولی دنیای شیشه‌ای به این معنا که همه‌کس، همه‌چیز را آن‌طور که حقیقت دارد ببیند و بفهمد، نه؛ چون ممکن است این امواج مسموم باشند، ممکن است این اخبار دروغ باشد. درباره یک موضوع ممکن است بیست تحلیل مختلف برسد، من از کجا بدانم کدام درست است؟ آن‌وقت کسی قوی‌تر است که این امکانات را بهتر در سیطره خودش بگیرد و بهتر بتواند بر اساس ایده‌ها و آرمان‌های خودش این امواج را بفرستد. و می‌دانیم که اکنون قدرت‌های استکباری از تلویزیون‌های ماهواره برای نشر اخبار دروغ، دخالت در امور دیگر کشورها و بسط ناامنی و فساد استفاده می‌کنند.  

 

بی‌تفاوت نباشیم. نکته بعدی این است که اساساً چه مقدار مجاز به استفاده از ماواره هستیم. وقتی دیدن یک چیزهایی برایمان حرام شرعی باشد؛ چطور می‌توانیم درباره آن بی‌تفاوت باشیم. از دیدگاه روان‌شناسی نیز، بسیاری از تصاویر و صحنه‌ها به گونه‌ای است که فقط یک‌بار دیدن آنها، تا مدت‌ها ذهن را ویروسی می‌کند، پس یک سری فیلترهای، خانوادگی اجتماعی و فرهنگی، لازم است. بعضی می‌گویند آقا، برو در خانه‌ات هر کار خواستی بکن! چه کار داری که همسایه بغلی چه می‌کند. ولی مقوله فرهنگ این‌‌گونه نیست؛ چون تأثیرات آن در جامعه ظهور می‌یابد مثل مدها، گویش‌ها و رفتارهای اجتماعی مختلف که در صورت استفاده‌ی بعضی، بر دیگر افراد جامعه تاثیر می‌گذارد. پس ما باید بینش و اعتقادات خودمان را مد نظر داشته باشیم. بالأخره انقلابی وجود دارد به نام انقلاب اسلامی ایران ـ نمونه خارجی هم اصلاً ندارد ـ که حرکت عظیمی را در جهان به وجود آورده و دشمن‌های منحصر به فرد و قدرتمندی هم دارد. انواع شیوهها را هم استفاده کرده‌اند؛ اینان اکنون جنگ فرهنگی را به عنوان مؤثرترین شیوه، به‌کار می‌برند. اگر قبول کنیم که این جنگ وجود دارد، قطعاً یکی از ابزارهای آن همین تلویزیون‌های ماهواره‌ای است. حالا اگر همه متفق شدیم به این‌که این انقلاب دشمنی دارد که همه شیوه‌های دشمنی را امتحان کرده و الآن آمده سراغ جنگ فرهنگی، و تلویزیون‌های ماهواره‌ای ابزاری شده‌اند برای هجمه دشمن به فرهنگ و اعتقادات ما و نهایتاً به اضمحلال و دست‌کم خفه‌کردن صدای انقلاب ما، باید ببینیم شیوه مقابله چیست: سانسور؟ محدودیت؟ ممنوعیت؟ پارازیت؟  

 

ماهواره مورد نیاز متخصصین: به نظر من، استفاده مفید از ماهواره را متخصصان رشته‌های مختلف می‌کنند. این هم باید یک بررسی آماری بشود که چند درصد مردم متخصص هستند؟ گاهی کسانی را می‌بینیم که در توجیه استفاده مفرط از ماهواره می‌گویند آدم باید از اخبار اطلاع داشته باشد، شبکه‌های پزشکی، خیلی قابل استفاده است. بعد که نگاه می‌کنی می‌بینی که دارد چیزهای دیگر را می بیند؛ آشکارا می‌گوید که این‌ها هم جذاب است؛ همان‌طور که دوستان گفتند بالأخره نفس انسان است. ما هم که هیچ‌کدام معصوم نیستیم. البته ممکن است کسانی به درجه‌ای رسیده باشند که واقعاً بتوانند خودشان را کنترل کنند؛ ولی خیلی اندک اند. عموم جامعه که به این حد از کمال نرسیده‌اند؛ ما اگر بیاییم از متخصصان درصد بگیریم، می‌بینیم به راحتی قابل فاکتور هستند. یعنی صرف این‌که این ماهواره برای یک طبقه بسیار محدودی کارکردهای مفیدی دارد، نمی‌توان استفاده آن را عمومی کرد. بلکه باید برای آن طبقه بسیار محدود امکاناتی ویژه فراهم آورد. کما اینکه این امکان هم‌اکنون برای اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها وجود دارد. اگر به این نتیجه رسیده باشیم که بعضی از برنامه‌های ماهواره برای عوام مفید است، می‌توانیم برای رودست زدن به دشمن آن برنامه‌ها را در یک شبکه مستقل جمع کنیم و به بهترین شکل، با اطلاع رسانی قبلی، با دوبله و ترجمه و یا دست کم با زیر نویس برای مخاطبان پخش کنیم.   

 

منطق مواجهه با ماهواره: اگر روزی برسد که ما نتوانیم جلوی نفوذ ماهواره را بگیریم؛ باید راه‌های مقابله با آن ‌را بررسی کنیم. راه مقابله فقط بستن کانال‌های ماهواره‌ای نیست. من در مقابل دنیای شیشه‌ای با دنیای دیواری مخالفم. مخالفم که اگر تهاجمی می‌شود، حتماً باید با دیوار جلو آن را بگیریم. نه؛ می‌‌شود دیوار هم نباشد و نفوذ هم نشود. البته تا زمانی که ما قادر شویم جلوی این تهاجم را بگیریم، باید با آن مقابله کنیم و موقتاً از دیوار استفاده نماییم؛ نه این‌که چون ممکن است چند سال دیگر مثلاً از پشت بام بیفتیم، حالا خودمان بپریم پایین. اینکه ممکن است روزی برسد که بدون دیش و رسیور و ... به راحتی با یک تلویزیون عادی امواج را دریافت کنیم، راه مقابله‌اش این نیست که از همین الآن خودمان راه را باز کنیم؛ بلکه حالا که در راه سقوط نیستیم، خودمان نپریم پایین، و به فکر چاره باشیم.  

 

چه باید کرد؟ هیچ کدام از ما باور نداریم که برای همیشه می‌توان جلو امواج مسموم را گرفت؛ در هر صورت روزی بالأخره دیوارها فرو می‌ریزد. دشمن هیچ‌گاه دلش برای ما نسوخته. در برابر خطرهای بی‌شماری که در این شبکه‌های تلویزیونی وجود دارد، البته چند استفاده مفید هم هست؛ ما نمی‌توانیم تا موقعی که واکسن تزریق نشده است، بگوییم: آخرش که چی؟ شما که می‌خواهی از این‌جا بروی بیرون، مبتلا به ویروس می‌شوی؛ اینجا آنفولانزای مرغی آمده است؛ ما باید در را باز بگذاریم و اجازه بدهیم هر پرنده‌ای می‌خواهد بیاید؛ نه! ما نمی‌توانیم این حرف را بزنیم. ما فعلاً مرزها را می‌بندیم، مرغ‌های مشکوک را قرنطینه می‌کنیم، واکسن را تولید و پخش می‌کنیم، همه که واکسینه شدند، می‌گوییم هر که می‌خواهد بیاید، بیاید. مقوله فرهنگ، خیلی مهم‌تر از آنفولانزای مرغی و سارس است و حتی آثار تخریبی‌اش از بمب اتم هم بیش‌تر است؛ چون می‌خواهند اصل و هویت ما را بگیرند. اگر بمب اتمی در جایی بیفتد، عده‌ای تلف می‌شوند؛ بعد، ممکن است آثار فیزیکی‌اش چندسال باقی بماند و بالأخره تمام می‌شود و زندگی ادامه می‌یابد و حتی ممکن است آنکه از بمب اتم استفاده کرده شکست بخورد! بمب اتم نتوانست هویت ژاپن را بگیرد؛ هویت را با بمب‌های فرهنگی می‌گیرند. اعتقاد من این است که در کوتاه مدت حتماً باید این سیستم ممنوعیت و فیلترینگ ماهواره‌ای را داشته باشیم؛ به هر نوع که بتوانیم. پس از جلوگیری از نشر سموم ماهواره‌ای، در درازمدت هم باید فرهنگ‌سازی کنیم. 

  

برای حفظ هویت خود چه کرده‌ایم؟ مقام معظم رهبری سال‌ها پیش فرمودند: اگر می‌خواهید اندیشه‌ای ماندگار شود، باید در قالب هنری باشد. چقدر به حرف ایشان گوش دادیم؟ ما اصلاً کار هنری درست انجام داده‌ایم؟ شما نگاه کنید به تیزرهای تلویزیونی؛ چون هنری است روی جوان اثر می‌گذارد. هالیوود می‌آید جریان ضداسلامی و این دروغ بزرگ که اسلام منشأ تروریست است را زیرکانه القا می‌کند. ما در زمینه دین چه کرده‌ایم؟ ما در مقابل هالیوود هیچ چیز نداریم. سینمای ما خالیوود است! من معتقدم این که فکر کنیم حتماً و به زور هر چکشی، باید هم‌گام با جهان پیش برویم، اینکه ابزار مدرنیته را باید بلافاصله استفاده کنیم، اگر امروز مثلا اینترنت حرف اول می شود، حتما ما باید بلافاصله از تمام سایت‌های اینترنتی استفاده کنیم؛ این هم خودش تن دادن به تهاجم فرهنگی است؛ یعنی در اندیشهی من جوان القا کنند که چرا من از ابزار علمی و تکنولوژی جهانی استفاده نکنم؟ مگر من از اروپائیان چه ‌کم دارم؟ آن وقت با این شعار قشنگ، من ِ نوعی به این فکر بیفتم هر چیزی که به عنوان پدیده نوین فناوری برتر مطرح شد ـ حتی در صورت مسموم بودن ـ من بخواهم از تمام زوایایش استفاده کنم. به اعتقاد بنده این یکی از شیوه‌های تهاجم فرهنگی غرب است.   

 

آگاهی بخشی، فرهنگ‌سازی و استفاده از لذت‌های معنوی؛ راه‌حل واقعی است. بالأخره در برابر امواج مسموم باید کاری انجام دهیم، حالا این به عهده مردم است یا حکومت؟ ما نمی‌توانیم بگوییم که فقط مردم باید حواسشان جمع باشد، بلکه باید شیوه‌ها را هم آموزش بدهیم. نخست باید مردم را از اهداف غرب و امریکا آگاه کنیم؛ یعنی اولین شیوه مبارزه این است که مردم آگاه شوند. اگر امریکا می آید انواع مفاهیم به ظاهر قشنگ مثل آزادی و دموکراسی را وارد می‌کند، کالبد شکافی کنیم که ورای این الفاظ زیبا چه هدفی را دنبال می‌کند؟ تبیین کنیم که دلش برای آزادی و دموکراسی ما نسوخته است. اگر آن جوان این را بداند، اگر آن شناخت باشد، اگر مثلاً شما بدانید در آن شربتی که به شما تعارف کرده‌اند فلان داروی سمی ریخته شده است، محال است آن را بیاشامید؛ چون شناخت پیدا کرده‌اید که این شربت ایراد دارد. به همین منوال اگر جوان بفهمد دارند انسانیتش را از او می‌گیرند، دارند تبدیلش می‌کنند به یک حیوان انسان‌نما؛ جوان به صورت خودکار تصمیم صحیح را اتخاذ می‌کند. با توهین و دعوا و مو قیچی کردن و سنجاق به یقه زدن و رنگ کردن دست جوانان (آن گونه که مسعود دهنمکی و گروهش عمل می‌کردند) هم نمی‌شود به مردم فهماند؛ کرامت انسان‌ها باید حفظ شود. پس آگاهی اولین شیوه است . شیوه دوم این است که ما فرهنگ سازی کنیم، تولید نرم افزار کنیم، تولیدات هنری را افزایش دهیم؛ یعنی اگر تکی هست ، پاتک داشته باشیم و در مقابل حملات نرم دشمن، ضدحمله مناسب داشته باشیم. ما هم بیاییم انواع شیوه‌های دشمن را استفاده کنیم. اگر شبکه‌های ماهواره‌ای هست، ما هم بیاییم ماهواره بفرستیم! اگر اینترنت وجود دارد، این را که دیگر به سهولت می‌توانیم؛ انواع سایت های خوب را راه‌اندازی کنیم. سومین راه و مؤثرترین راه، تجربه بهره‌بردن از لذات معنوی است. دو راه پیشین هم زمینه‌ساز این راه است؛ یعنی اگر آگاهی نباشد و فرهنگ‌سازی عمومی هم صورت نگرفته باشد، ارزش‌های معنوی، مجالی برای خودنمایی نمی‌یابد و کسی از آنها لذت نخواهد برد.

مردم غیر قابل پیش بینی نیستند

پیش درآمد: این مطلب را از وبلاگ یک دوم خردادی انتخاب کردهام. این یادداشت با همین عنوان و در تاریخ 30 خرداد 1384 درست پس از پیروزی دکتر احمدی نژاد در انتخابات نهم نوشته شده است. البته آن وبلاگ اکنون فیلتر است و یحتمل نویسندهاش هم تا کنون فیلتر شده باشد! با بخشی که در مورد مردم نوشته کاملاً موافقم، اگر چه این یادداشت رویکرد دوم خردادی دارد و از آن منظر مورد تأیید نمیباشد. بخوانید و ببینید چه جالب به اتهام زدن به مردم خرده گرفته است. 

 

پیش از انتخابات اخیر ، وقتی سخن از بی میلی مردم نسبت به انتخابات به میان می آمد، به دوستان می گفتم که مشارکت مردم قطعی است – چه خوشمان بیاید چه نیاید – و می گفتم که باید برای آن فکری کرد و با فرض مشارکت مردم راهبرد ارائه داد و به همین دلیل ، نام وبلاگ جدید خود را [...] گذاشتم و در تاریخ 9 خرداد 84 این مطلب را در وبلاگ درج کردم.

بعد هم در همان جا پیش بینی کردم که هاشمی رفسنجانی با یکی از اصولگرایان (آن موقع نظرسنجی ها قالیباف را نشان می داد) به دور دوم راه پیداخواهند کرد و پیشنهاد دادم که اصلاح طلبان در اسرع وقت به هاشمی روی بیاورند و وقتی این اتفاق نیفتاد ، من هم از معین حمایت کردم ، اما چون عاقبت کار را حدس می زدم ، در پایانِ نامه خطاب به دکتر معین (پست قبل) گفتم :« اگر ملت به ریاست جمهوری شما صحه نگذاشتند ...» و دیدیم که صحه نگذاشتند.

دقت کنید! نیازی به علم غیب ندارد. ما هنوز یاد نگرفته ایم که بین جنگ روانی و برآوردهایی که باید در جلسه های درون حزبی بررسی شود تفاوت قائل شویم. ما به درستی به جنگ روانی دامن می زنیم و به غلط چیزی را که در جنگ روانی گفته ایم ، خودمان هم باور می کنیم و بعد که نتیجه رقم می خورد می گوییم که عجب! چقدر مردم ما غیر قابل پیش بینی هستند؟!

داستان ما حکایت ملانصرالدین است که شایعه کرد آش می دهند و وقتی استقبال مردم را دید ، ظرفی برداشت و داخل صف شد و با خود گفت که شاید هم دادند! نه عزیزان! مردم غیر قابل پیش بینی نیستند ، این ما هستیم که چشمان خود را باز نمی کنیم.

در هفته ی آخر تبلیغات ، حداقل در [...] کاملاً مشخص بود که احمدی نژاد شانس اول است و در کل کشور هم می شد فهمید که دکنر معین در 3 ردیف نخست جایی ندارد ، اما وقتی در ستاد دکتر معین از یکی از عزیزان روحانی ، نتیجه ی نظر سنجی ها را پرسیدم ، ایشان گفت که در یک نظر سنجی دکتر معین اول است و در یک نظر سنجی دیگر دکتر معین بعد از هاشمی دوم است و من هم به ناچار سکوت و سپس خداحافظی کردم و به خاطر همراهی با دوستان به دکتر معین رای دادم که بعدها دچار عذاب وجدان نشوم.

من قائل به سیاست ورزی منهای اخلاق نیستم ، آن چنان منطقی و شفاف سخن می گویم که همه جا – حتی به هنگام احضار گاه و بی گاه – بتوانم با قاطعیت سخن بگویم  و از اندیشه ام دفاع کنم. به همین دلیل معتقدم که این نتیجه قابل پیش بینی بود و سایت بازتاب علم غیب نداشت. نتیجه قابل پیش بینی بود و در چند روز آخر ، گشت و گذار در میان مردم ، همین نتیجه را به دست می داد ، اما دوستان ما با غرق شدن در هیاهوی جنگ روانی ، باورشان شد که انتخابات با رقابت معین و هاشمی رقم می خورد و حتی برخی به دکتر معین خوش آمد هم گفتند . حال که دکتر معین در جایگاه پنجم ایستاده است ، به این دلیل که نمی خواهند به اشتباهشان اعتراف کنند ، از غیر قابل پیش بینی بودن مردم و تقلب سخن می گویند.

من معتقدم که تقلبی صورت نگرفته است [...] و به سهم خودم از حذف کروبی [هم] خوش حالم. [...] 

به هر حال مردم قابل پیش بینی هستند و کاش دوستان اصلاح طلب به هنگام از هاشمی رفسنجانی حمایت می کردند.

حماسه اینترنتی سپاه پاسداران

پیش‌رفته ترین امکانات و تدابیر امنیتی را به‌کار بسته بودند تا در پروژه‌ی ناتوی فرهنگی دشمنان جمهوری اسلامی ایران، آخرت خویش را بر باد دهند و به عوض دو ریال مزد کثیف دریافت کنند و به خیال خود دنیا را خوش بگذرانند.

اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در برخورد با جرایم سازمان یافته، با عملیاتی چندجانبه و پیچیده، به شناسایی و دست‌گیری عوامل دشمن اقدام نمود. یاد حضرت امام خمینی(ره) به خیر و روح پرفتوحش شاد که می‌فرمود:«اگر سپاه نبود کشور هم نبود.»

اگر تا کنون از پایگاه مرکز بررسی جرایم سازمان یافته دیدن نکرده‌اید، حتماً در بازدید از آن شتاب کنید. ) [ لینک]  

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

احمدی نژاد: در خط مستقیم رهبری هستم

دکتر محمود احمدی نژاد

دکتر محمود احمدی نژاد شخصیتی منحصر به فرد دارد. یکی از خصوصیات بارز او پیش‌بینی‌های دقیق و همراه با اعتماد به نفس اوست. هنوز هم بسیاری از دوستان و هم‌فکران او نمی‌دانند چه در میان بود که پیش از انتخابات نهم، وقتی نظرسنجی‌ها قالیباف را بالاتر از احمدی نژاد نشان می‌داد، او با قاطعیت اعلام کرد که من رأی می‌آورم و حاضر به کناره گیری نیستم. دکتر احمدی نژاد رأی آورد و مدتی بعد، دوستانی که از او دل‌خور شده بودند، با مشاهده چرخش نسبی قالیباف، خدا را شکر کردند که احمدی نژاد ماند و رأی آورد.

اما دکتر در بعضی امور مورد انتقاد هم‌فکران خویش است. گاهی عزل و نصب‌ها و حمایت‌ها و عدم انعطاف پذیری او به مذاق خرد جمعی اصولگرایان خوش نیامده است. سران اصولگرا در جلسه‌ای که اواخر سال گذشته با رئیس جمهور داشتند، نگرانی‌ها و انتقادات خود را با وی در میان گذاشتند. دکتر احمدی نژاد با پذیرفتن برخی اشتباهات، تأکید کرد: «مطمئن باشید که من در خط مستقیم حضرت آقا (مقام معظم رهبری) هستم.» و همین جمله کافی بود تا لبخند رضایت بر لبان جمع بنشیند.

البته اصولگرایان باید بدانند که در بیان دیدگاه‌های خود و تذکر اشتباهات احمدی نژاد، نباید تا جایی پیش بروند که حمایت از دکتر را به شروطی مشروط کنند؛ چرا که اکنون بیش از انتخابات نهم، پیروزی دکتر احمدی نژاد قطعی به نظر می‌رسد و در نشست نهایی با ایشان کافی است تأکید کنند که شما نماینده‌ی اصولگرایان در حاکمیت هستید و شایسته است که با خرد جمعی اصولگرایان همراه باشید.

کروبی: من غضنفر نیستم

حجة الاسلام مهدی کروبی

عجیب است که این روزها پاس‌داشت ارزش‌های اسلام و انقلاب برای بعضی‌ها ننگ و عار شده است. برخی از مدعیان اصلاحات یعنی همان دوم خردادی‌ها، آن چنان از آرمان‌های حضرت امام خمینی(ره) فاصله گرفته‌اند که حتی وقتی کروبی که از جناح خودشان است، به پایبندی خود بر اصول انقلاب و رهنمودهای امام راحل(ره) تأکید می‌کند، همه خواهان حذف او هستند. سؤال مردم فهیم از دوم خردادی‌ها این است که اگر انقلاب و جمهوری اسلامی و رهنمودهای امام خمینی(ره) را قبول ندارید، پس برای کدام کشور و کدام ملت می‌خواهید فعالیت سیاسی کنید و به خیال خود ریاست جمهوری را به دست بگیرید؟ شما که راهتان از ملت جداست، چگونه توقع دارید که مردم به شما روی آورند؟

پیش از اینکه سید محمد خاتمی انصراف خود را رسانه‌ای کند (که در مورد آن خواهم نوشت) خیلی‌ها جمع شدند یا جدا جدا با تحمیق و تهدید و تحسین و التماس و فشار و حتی تطمیع، خواهان انصراف کروبی بودند. باز هم این سؤال مطرح است که مدعیان کار حزبی چرا حزب اعتماد ملی را که در میان اقلیت دوم خرداد قدرتمند است و به شهادت انتخابات مجلس، پشتوانه‌ی اقلیت مردمی را هم با خود دارد، برنمی‌تابند؟ هزاران دروغ را به عنوان نظرسنجی و گمانه زنی نشر می‌دهند که بگویند کروبی رأی و محبوبیت و جذابیت ندارد، اما واقعیت این است که مدعیان با اصول انقلاب اسلامی که ملت برایش هزینه داد و آن را تثبیت کرد و اکنون هم بر همان راه استوار است، مشکل دارند. اما وقتی خجالت می‌کشند بگویند راهشان از مردم جداست، هزاران دروغ را به یکی از کاندیداهای جناح خود نسبت می‌دهند، پس عجیب نیست که دکتر احمدی نژاد – منتخب مکتبی و محبوب ملت بزرگ ایران – مورد حملات ناجوان‌مردانه این مدعیان قرار گیرد.

در هر حال اگر چه دوم خردادی‌ها در انتخابات دهم ریاست جمهوری بیش از 10 درصد آرا را با خود نخواهند داشت، اما صاحب این قلم معتقد است که از این 10 درصد سهم عمده‌ای به کروبی خواهد رسید. حجة الاسلام کروبی هم گفته که ایستاده است و حتی وساطت حجة الاسلام رفسنجانی را هم نپذیرفته است. کروبی گفته است که شما فکر می‌کنید من غضنفرم، اما من عضنفر نیستم و رأی بالایی در میان اصلاح طلبان دارم. کروبی به یکی از اعضای ستادش هم گفته است: اینها حاضر اند دکتر احمدی نژاد رأی بیاورد اما من رئیس جمهور نشوم.

یکی از اعضای شورای مرکزی اعتماد ملی نیز گفته است: اگر بنا به ائتلاف باشد باید همه به نفع آقای کروبی کنار بروند چون رأی بیشتری دارد. اما همه می‌دانیم که در این انتخابات اصولگراها پیروز اند، پس نیازی نیست دوستان بحث آمدن و نیامدن و ائتلاف را پیش بکشند. هر که گمان می‌کند رأی دارد به میدان بیاید و حرفش را ثابت کند. البته نقل این حرف‌ها و انتخابت دهم نیست، اینها می‌خواهند اعتماد ملی و حاج آقا کروبی را برای همیشه از میدان خارج کنند، اما ایشان زبده‌تر از این حرف‌هاست و به اندازه عمر هر یک از این آدم‌ها کار سیاسی کرده و مسئولیت داشته است. 

 

v      برای آگاهی از به روز شدن وبلاگهای امیر عباس، کافی است فقط یاداشت‌های جدید وبلاگ عجم را ببینید  [لینک]

شاه سلطان حسین صفوی کیست ؟!

اشاره: اکنون که زمانی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب گذشته است، فارغ از هیاهوی خبری و جناحی، راحت‌تر می‌توان نشست و در مورد آن تأمل نمود.  

 

دو ماه و اندی پیش بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران برای چندمین بار در دانشگاه علم و صنعت، جمهوری اسلامی را از دچار شدن به «شاه سلطان حسین» ها بیم دادند:

اگر روزی در میان مسئولان کشور، مسئولان بی‌جرئت و ضعیفی همچون شاه سلطان حسین پیدا شوند، حتی اگر در میان مردم نیز شجاعت و آمادگی وجود داشته باشد، کار مملکت و جمهوری اسلامی تمام است؛ چرا که مسئولان ترسو و مقهور، ملت‌های شجاع را نیز به ملت‌های ضعیف تبدیل می‌کنند. [لینک]

ایشان دقیقاً فرمودند: 

شجاعت در برابر هیبت دشمن، جزو شاخص‌هاست. در مقابل دشمن اگر مسئولین کشور احساس رعب و خوف بکنند، بر سر ملت بلاهاى بزرگ خواهد آمد. آن ملت‌هایى که ذلیل و مقهور دست دشمن شدند، عمده‏ى علت این بود که مسئولان - پیشروان قافله‏ى ملت - شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهى در بین آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداکار، آماده‏ى به جانبازى هستند، منتها مسئولین و رؤسا وقتى خودشان این آمادگى را ندارند، نیروهاى آنها هم از بین می‌رود و این ظرفیت هم نابود می‌شود. آن روزى که شهر اصفهان در دوره‏ى شاه سلطان حسین مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حکومت باعظمت صفوى نابود شد، خیلى از افراد غیور بودند که حاضر بودند مبارزه و مقاومت کنند؛ اما شاه سلطان حسین ضعیف بود. اگر جمهورى اسلامى دچار شاه سلطان حسین‏ها بشود، دچار مدیران و مسئولانى بشود که جرئت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نمی‌کنند، در مردم خودشان احساس توانایى و قدرت نمی‌کنند، کار جمهورى اسلامى تمام خواهد بود. [لینک]

سؤال مهم این است که در آستانه‌ی فعالیت‌های انتخابات ریاست جمهوری، رهبر معظم انقلاب به کدام خطر اشاره داشته‌اند و اصولاً در میان کاندیداهای احتمالی، کدام‌یک شخصیتی شبیه سلطان حسین صفوی دارند؟ مطمئنم تا همین‌جا که هنوز هیچ اسمی به میان نیامده، تک‌تک مخاطبین وبلاگ به یک اسم – فقط یک اسم - رسیده‌اند و دوستان دوم خردادی هم از این‌جانب دل‌خور شده‌اند؛ اما تقصیر بنده چیست؟ این‌جانب بحث را فقط به صورت منطقی دنبال می‌کنم. 

یادتان هست که دو ماه پیش، اصحاب دوم خرداد فریاد زدند که منظور رهبر معظم انقلاب از شاه سلطان حسین، سید محمد خاتمی نبوده است و بلافاصله حسین شریعتمداری مچشان را گرفت که خودتان اعتراف کردید و یعنی اینکه ضمیر مرجعش را (و یا مرجع ضمیرش را) پیدا کرد!

یکی از دوستان مطلع بنده از دیدار خصوصی سید محمد هاتمی با رهبر معظم انقلاب (پیش از اعلام کاندیداتوری) خبر داد. در آن دیدار ظاهراً خاتمی به رهبر معظم انقلاب گفته بود که پس از سخن‌رانی شما، مردم من (خاتمی) را شاه سلطان حسین می‌نامند. حضرت آقا فرموده بودند که ما اشاره‌ای به مصادیق نکرده‌ایم و مردم برداشت خودشان را کرده‌اند و بعد اضافه کرده بودند که همه می‌توانند مصداق شاه سلطان حسین باشند! با این حساب خود خاتمی هم انگشت اتهام را به سوی خویش گرفته است. در آن طرف مرزها هم دشمنان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران گفتند و نوشتند که سخنان آیت الله خامنه‌ای توهین به سید محمد خاتمی است!!؟ همه‌ی اینها یک پیام دارد و آن اینکه در میان کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری اسلامی ایران، یک شاه سلطان حسین وجود دارد که معروف حضور دوست و دشمن است!

اما مَثَل شاه سلطان حسین در ادبیات رهبر معظم انقلاب دارای سابقه و مختصات است و اگر بخواهیم بحث دانشگاه علم و صنعت را بیشتر بکاویم، باید کمی به عقب برگردیم و سابقه‌ی این بحث را در بیانات رهبر معظم انقلاب مطالعه کنیم. ایشان یک بار در تاریخ 7/3/1382 در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی از افتضاح شاه سلطان حسین سخن گفتند [لینک] و پیش از آن نیز در تاریخ 22/2/1382 در دیدار با دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی سخنانی ایراد کردند که به خوبی معیار به دست می‌دهد. در این دیدار ایشان به صراحت و با منطق حضرت امام خمینی(ره)، اصطلاح «فرصت سوزی» را که ورد زبان مدعیان اصلاحات بود زیر سؤال بردند و بلافاصله بحث شاه سلطان حسین ترسو و خائن را بیان فرمودند:

مى‏شنوید بعضى کسان صحبت مى‏کنند که فرصت‌ها را از دست ندهیم. من نمى‏دانم مقصود آنها از فرصت چیست. فرصتى که در این موقعیت زمانى به هدر مى‏رود، چه فرصتى است؟ فرصت تسلیم شدن در مقابل امریکاست؟ این فرصت است؟! براى ملت ما این فرصت است که در مقابل دشمنى که با صداى کلفت و با لحن قلدرمآبانه مى‏خواهد سلطه خود را بر او تحمیل کند، تسلیم شود و از مقابل او عقب بنشیند؟! این فرصت است که کسى آن را از دست ندهد؟ یک وقت انسان خودش هست و خودش و مسئولیت خود را به عهده دارد؛ یا ایستادگى مى‏کند و یا تسلیم مى‏شود. اگر تسلیم شد، بدبختى و روسیاهى‏اش مال خودش خواهد بود و به جاى دیگرى ضرر نمى‏رساند؛ اما وقتى انسان مسئولِ یک بخش است - حتّى در بخش‌هایى که از اهمیت زیادى هم برخوردار نیستند، اما کار، اقدام و حرکت فرد مى‏تواند تأثیر داشته باشد - تسلیم شدن به معناى تسلیم کردن کشور و ملت است؛ به معناى مسلّط کردن دشمن بر سرنوشت یک ملت است؛ مگر کسى حقّ این کار را دارد؟ من یک وقت به مناسبت دیگرى گفتم: اگر آن روز که شاه سلطان حسین در مقابل افغان‌ها با این بهانه که اگر تسلیم نشویم و دروازه اصفهان را در مقابل هجوم آنها باز نکنیم، ممکن است عدّه‏اى کشته شوند، بر مردان غیورى که در اصفهانِ آن روز بودند - چه انسان‌هاى غیرتمندِ سپاهى و چه مردم عادّى - تکیه مى‏کرد و مى‏گفت من در مقابل دشمن تسلیم نمى‏شوم، قطعاً عدّه کمترى از ملت ایران، از مردم اصفهان و از مردمى که در حمله افغان‌ها از دست رفتند، کشته مى‏شدند و ملت ایران آن ذلّت و ننگ را هم تحمّل نمى‏کرد. البته امروز شرایط، شرایط دیگر و دشمن هم دشمن دیگرى است؛ اما اصل عدم تسلیم در مقابل زیاده‏خواهى دشمن و اینکه هرگونه تسلیم و نرمش، او را تشویق خواهد کرد، پابرجاست. این اصل، همیشگى است. [لینک]

خوب اگر شما می‌توانید دست کم با خودتان صادق باشید، مرد و مردانه بگویید که مصداق سخن رهبر معظم انقلاب، کدام‌یک از کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری آینده است؟!

کروبی: به نفع کسی کنار نمی‌روم

حجةالاسلام مهدی کروبی

بازی‌های انتخاباتی برای فریب مردم آغاز شده است. مهم‌ترین عنصر این بازی دروغ گفتن به مردم، به ویژه در مورد آمدن یا نیامدن است. هر چند طبیعی است که تا آخرین دقایق هر که تمایل به کاندیداتوری دارد، ممکن است عواملی بر تصمیمش تأثیرگذار باشد، اما این پذیرفته نیست که یک حزب یا یک کاندیدا تصمیمی بگیرند و برای فریب مردم آن را مخفی نگاه دارند و یا بدتر از آن، خلاف آن را اعلام کنند.

سید محمد خاتمی که دلش برای رقابت انتخاباتی تنگ شده بود، در جمع دوستان تنها نگرانی‌اش را شکست فاحش احتمالی از دکتر احمدی نژاد اعلام کرده بود. این نگرانی تا حدی بود که انصراف خود را نیز به دوستان اعلام کرد. اما بلافاصله پروژه‌ی فریب کلید خورد و بنا شد با اطوار آمدن یا نیامدن و بازی میرحسین موسوی به نفع خاتمی، از غلظت شکست کاسته شود تا دوم خرداد بتواند نقش منفی خود را در انتخابات ایفا کند. البته در این میان برخی صاحب‌نظران دوم خرداد، بر ترجیح میرحسین تأکید کردند و نتیجه این شد که هنوز هم نتوانسته‌اند تصمیم قطعی انصراف او را جلب کنند.  البته با توجه به شخصیت گوشه‌گیر میرحسین و عزم جدی تندروهای دوم خرداد، احتمالاً تصمیم انصراف میرحسین به هر نحو ساخته خواهد شد، اما سؤال این است که چرا دوم خردادی‌ها ملت را نامحرم می‌دانند و به‌علاوه مردم را بازیچه‌ی دروغ‌های خود قرار داده‌اند؟ این رفتار را در گذشته هم شاهد بوده‌ایم. بارزترین نمونه، استفاده ابزاری از نام جوانان و بازی دادن ایشان تا پای صندوق‌های رأی بود.

اما در این میان حجةالاسلام کروبی که دست کم به اصول خط امام(ره) پایبند است، بدون کمترین مارمولک بازی، بسیار صریح و شفاف، استراتژی انتخاباتی خود را اعلام کرد. کروبی گفت که می‌آید و تا آخر هم هست تا در میان اصحاب دوم خرداد، دست‌کم یک تن باشد که بتوانیم به راست‌گویی، شفافیت و پرهیز از فریب‌کاری او آفرین بگوییم. آفرین به کروبی.  

پی‌نوشت: دیری نپایید که نتایج انتخابات نشان داد شیخ مهدی کروبی

در بین۴ کاندیدا پنجم شده است و آرای او از آرای باطله کمتر است!

شیخ، دیوانه وار به دروغ و تهمت و اطوار احمقانه روی آورد تا معلوم کند که

چشم طمع دشمنان نسبت به بهره برداری از او زیاد بی راه نبوده است.

و شعار ما همچنان این است: مرگ بر منافق.

جوجه‌ها آخر پاییز می‌میرند (تکرار)

یک ماه بعد: ... در این لحظه ایشان به روی صحنه آمد و حاضران یک صدا با شعارهای «امیر کبیر دوم خوش آمدی به جهرم» و «جنگ جنگ تا فتح چاه های نفت» و «انرژی هسته ای 200 تومن بسته‌ای» ابراز احساسات کردند. حضرت مستطاب سپس با لبخند وسیع و در حالی که دست‌ها را به نشانه‌ی فتح خیبر بالا آورده و به سمت چپ جایگاه تکان‌تکان می‌دادند، موجب شدند صدای جیغ و غش به نوای سوت و کف اضافه شود و صحنه کاملاً حماسی و آزاد اندیشانه شود.

ناگهان از ضلع غربی جایگاه شعار «مرگ بر اصولگرای احمق» شروع شد و کم کم اوج گرفت. بعد از حدود 10 دقیقه ناگهان جناب مستطاب یکی دو فوت محکم در صدابر(میکروفون) کرد و با هیجان مطلق در حالی که چارستون بدنش می‌لرزید گفت:«نه؛ مرگ نه؛ مرگ نه» در همین حین جمعیت که از این سخن حکیمانه به وجد آمده بودند به سوت غش و ضعف و جیغ و میغ فراوان پرداخته و از روی ادب و احترام به حضرت امیر کبیر دوم و به نشانه‌ی مخالفت با مرگ، یکپارچه فریاد زدند:«درود بر اصولگرای احمق».

در همین حین در حالی که جمعیت به ورزش صبحگاهی پرداخته بودند و مدام بالا و پایین می‌پریدند، حضرت مستطاب گفت:«همان طور که همه حدس می زدید من بالأخره رسماً اعلام کاندیداتوری می‌کنم.» در همین حین یکی دو نفر برای خراب کردن چهره‌ی اصلاحات، چند جور عکس ریش‌دار را آتش زدند که به شدت مورد تشویق حاضرین قرار گرفتند.

حضرت مستطاب سپس گفت:«خداوکیلی به جان مرحوم خلد آشیان داریوش کبیر من اصلاً قصد چیز نداشتم هر چه هم به آقایان – و البته خانم ها – (صدای سوت، جیغ، کف و کف!) گفتم من ثقل سرد دارم و حداقل تا دو سه هفته نمی‌توانم رئیس جمهور باشم، به خرجشان نرفت و گفتند یک اصلاحات است و یک مستطاب و مگر می‌شود تنها گزینه – ولو با وجود مشکل بزرگی چون ثقل سرد – خود را کنار بکشد. حتی دوستان گفتند که از اول هم بنا بوده من بیایم و این بازی‌ها برای این بود که ببینیم وقتی موفق نمی‌شویم چه جور تاکتیکی باید سوار کنیم و الا ما کجا و بی وفایی؟! لذا این شد که آن طور شد و من آمدم و به عشق شما جوانان (سوت جیغ غش کف عطسه ورزش صبحگاهی) می‌آیم که یادمان باشد آزادی زنده است و دوران مشروعیت بخشیدن به دین، آن هم درست با رأی مردم به سرآمده و مصدق هم دقیقاً می خواست همین را بگوید که عمرش کفاف نداد و شربت رحمت را سرکشید.»

دوباره ورزش صبحگاهی اوج گرفت و موج مکزیکی به آن اضافه شد و جمعیت از چپ و راست به حرکت درآمد و در هم آمیخت. حضرت مستطاب با اشاره‌ی سر و گردن و دست و پا جمعیت را دعوت به سکوت کرد و بریده بریده به نشانه‌ی هیجان مطلق، ضمن اشاره به دوستانی که قبلا اعلام کاندیداتوری کرده بودند گفت:«من در همین‌جا و در میان همین جوانانی که دو دستی به من عشق می‌ورزند، اعلام می‌کنم که آمدن من به معنی تنگ کردن جا برای کسی نیست (سوت جیغ اشک کف مشک) و فقط ... و فقط ... فقط (همهمه شدید) ... و فقط آمدن دیگران به معنی تنگ کردن جا برای ماست. (سوت اشک جیغ مشک کف همهمه کشک)

در همین لحظه زنگ موبایل یک نفر که قیافه‌اش خیلی آشنا به نظر می‌رسید و شکمش از همه گنده‌تر بود به صدا درآمد. وقتی جواب داد و شناخت و احترام کرد، طرف مقابل گفت:«به حضرت مستطاب بفرمایید جوجه‌ها آخر پاییز می‌میرند.» آقای شکم‌گنده سرخ و سفید شد و دیگر نه متوجه همهمه و شوت و اشک و کشک و مشک بود و نه متوجه شد که سخنرانی آتشین حضرت مستطاب به پایان رسیده است. حضرت مستطاب سقلمه‌ای به پهلوی آقای شکم گنده زد و پرسید:«کی بود زنگ زد؟»

آقای شکم گنده در حالی که ورزش صبحگاهی و جیغ و سوت و کف و اشک و غش و کشک و مشک را نظاره‌گر بود با متانت خاصی گفت:«شیخ اصلاحات بودند، خیلی خیلی سلام رساندند»! 

 

 

مرتبط: به خاتمی دستور داده‌ایم بیاید [لینک]  

         خاتمی: حضورم جا را برای هیچ‌کس تنگ نمی‌کند [لینک]